بازگشت

کيسانيه


کيسانيه از واژه «کيسان» گرفته شده، که صفتي از ماده «کَيِّس» [1] ؛ يعني زيرک، مي باشد و درباره علت اين اسم گذاري چهار قول است:

الف) لقب يکي از غلامان آزاد شدهِ امام علي(ع) است؛ که در قيام مختار بر ضد بني اميه نقش اصلي را داشته است؛

ب) لقب «ابوعَمره» رئيس پليس کوفه، در زمان تسلط مختار بر کوفه مي باشد؛

ج) لقب محمدبن حنفيه، فرزند امام علي(ع) مي باشد؛

د) لقب مختار ثقفي است؛ که محمدبن حنفيه به جهت زيرکي به او گفته است؛ [2] .

و) امام علي(ع) مختار را بر زانوي خود نشاند و او را کيس خواند؛ [3] .

مراد از کيسانيه، پيروان مختاربن ابي عبيده ثقفي است. اين فرقه پنداشتند که محمدبن حنفيه بعد از حسين بن علي(ع) امام و مهدي موعود(عج) است و در کوه رضوا به سر مي برد و نزد او آب و عسل نهاده شده و از آنجا ظهور و قيام خواهد کرد. [4] البته خود محمدبن حنفيه چنين ادعايي نداشته است. [5] .

در مورد مختار هم بايد گفت که برخي از عقايد را با انگيزه هاي خاص به وي نسبت داده اند؛ از جمله عقيده به مهدويت و مهدي موعود بودن محمدبن حنفيه؛ در حالي که مختار هيچ ادعاي گزافي نداشته و هيچ عقيده کفرآميزي ابراز نکرده است [6] و هيچ فرقه و مذهبي تشکيل نداده است و نام کيسانيه در آن زمان اصلاً مشهور و معروف نبوده است. منشأ اين اتهامات و دشمني ها در مورد مختار و تبليغات بر ضد او را مي توان به چند دسته تقسيم کرد:

الف) عاملان و شرکت کنندگان در واقعه خونين کربلا و امويان کوفه؛

ب) اشراف و بزرگان کوفه. چون جمع کثيري از سپاهيان مختار غلامان آزاد شده بودند؛

ج) عبدالله بن زبير و طرفداران و ياران او؛ که مختار را مانع بزرگي براي خود مي دانستند؛

د) امويان مستقر در شام، به رهبري عبدالملک بن مروان [7] .

مختار سال 66ه: 685م در کوفه قيام کرد. هدف او انتقام گرفتن از قاتلان کربلا و قيام بر ضد بني اميه [8] بود. اين قيام 6 سال پس از شهادت امام حسين(ع) واقع شد. اين گروه را مختاريه هم ناميده اند. [9] .

موالي، که ستون فقرات نهضت مختار بودند، خود را شيعه المهدي يا حزب المهدي مي ناميدند. [10] امام سجاد(ع) هم بر اساس شرايط و مصالح، از به عهده گرفتن قيام خودداري کرد؛ و مختار هم قيام خود را منتسب به محمدبن حنفيه نمود. برخي گفته اند محمدبن حنفيه نماينده تام الاختيار امام سجاد(ع) [11] بوده است. مختار هم بعد از شکست دادن لشکر عبدالملک بن مروان، به سرداري عبيدالله بن زياد، در «نصيبين»؛ در نهايت، در جنگ با مصعب بن زبير در بصره شکست خورد و در رمضان سال 67 ق. به شهادت رسيد. [12] .

در مجموع درباره فرقه کيسانيه مي توان گفت:

اولاً: محمدبن حنفيه اصلاً ادعاي مهدويت نداشته است.

ثانياً: مختار ثقفي هم مدعي مهدويت محمدبن حنفيه نبوده است. اين اتهامي است که عباسيان و برخي از دشمنان، با انگيزه هايي که به آن اشاره شد، دامن زده اند.

ثالثاً: در رواياتي که در خصوص امامت دوازده امام(ع) و پيامبر(ص) از طريق شيعه و سني بيان شده است، نامي از محمدبن حنفيه نيست.

رابعاً: اين فرقه منقرض شده است و کسي در عصر فعلي اعتقاد به امامت محمدبن حنفيه ندارد.

البته عده اي مثل کُثَيِّرَ عزه (متوفي 105ه: 723م) از شعراي اهل بيت محمدبن حنفيه را مهدي موعود دانستند. او شعر ذيل را سروده است:



فهديت يا مهدينا ابن المتهدي

ا نت الذي نرقي به و نرتجي



انت ابن خير الناس بعد النبي

انت امام الحق لسنا نمتري



يابن علي سِرو من مثل علي

«راه يافتي اي مهدي ما پسر راه يافته. تو کسي هستي که ما به تو خشنود و اميدواريم. تو پسر بهترين مردم پس از پيغمبري. تو امام بر حق هستي و ما در آن شکي نداريم. اي پسر علي! برو؛ و چه کسي مانند علي است.» [13] .



کربيه هم از فرقه هايي است که به عنوان زير مجموعه فرقه کيسانيه در زمان امام باقر(ع) مطرح شده بود؛ که معتقد بودند محمدبن حنفيه ملقب به مهدي است و او نمرده و نخواهد مرد و هم اکنون غايب است و مکان او معلوم نيست و روزي ظهور خواهد کرد و مالک زمين خواهد شد و تا رجوع او، هيچ امامي نخواهد بود. [14] .

بعضي از اين فرقه هم مي گويند محمدبن حنفيه در کوهستان رضوا است و بار ديگر خروج خواهد کرد. [15] .

اين گروه، که عده اي از اهل مدينه و کوفه بودند، با انگيزه غلو رو به اين سو آوردند؛ البته تبليغات بني اميه هم در اين انحراف بي تأ ثير نبود. در ضمن اين گروه مورد لعن امام باقر(ع) واقع شدند. [16] .


پاورقي

[1] فرهنگ لغت معين، ماده کيّس.

[2] غاليان، صفري فروشاني، ص 84-83.

[3] تاريخ تحليلي اسلام، سيدجعفر شهيدي، ص 194، چاپ بيست و يکم، 1376، مرکز نشر دانشگاهي تهران.

[4] الغيبه، شيخ طوسي، ص 192، ملل و نحل، ابي الفتح محمدبن عبدالکريم بن ابي بکر احمد شهرستاني، ص 147، ج 1،تحقيق محمد سيد گيلاني دارالمعرفه، بيروت 1402ه.: 1982م.: نجم ثاقب، محدث نوري، ص 214، چاپ جمکران، چاپ نهم، پائيز 1381.

[5] تشيع در مسير تاريخ، دکتر سيد حسين محمد جعفري، ص 305، ترجمه دکتر محمدتقي آيت اللهي، انتشارات دفتر فرهنگ اسلامي، چاپ نهم، 1378. (به نقل ازطبقات ابن سعد، ج 5، ص 94).

[6] ابن اثير، الکامل في التاريخ، ج 4، ص 27، چاپ اول، بيروت، دارالکتب العلميه، 1407 ق.

[7] غاليان، صفري فروشاني، ص 85. (با کمي تغيير).

[8] الکامل، ابن اثير، ج 4، ص 27.

[9] الملل و النحل شهرستاني، ج 1، ص 147، تاريخ شيعه و فرقه هاي اسلام، مشکور، ص 57.

[10] تشيع در مسير تاريخ، دکتر جعفري، ص 306.

[11] ماهيت قيام مختاربن ابي عبيده ثقفي، سيد ابوفاضل رضوي اردکاني، ص 190، قم، مرکز مطالعات و تحقيقات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم.

[12] الکامل، ابن اثير، ج 4، ص 111.

[13] تاريخ تشيع در ايران، رسول جعفريان، ج 1، ص 135، انتشارات انصاريان، چاپ اول، 1375. (به نقل از انساب الاشراف، بلاذري، ج 3، ص 289)؛ تاريخ شيعه و فرقه هاي اسلا م، جواد مشکور، ص 56.

[14] فرق الشيعه، ابومحمد حسن بن موسي نوبختي، ص 44، تعليق سيدمحمد صادق بحرالعلوم، چاپ چهارم، نجف، مکتبه الحيدريّه، 1388 ق.

[15] تاريخ شيعه و فرقه هاي اسلام، دکتر جواد مشکور، ص 58.

[16] المقالات و الفرق، سعدبن عبدالله بن ابي خلف اشعري قمي، ص 33، تصحيح محمد جواد مشکور، چاپ دوم، مرکز انتشارات علمي و فرهنگي، 1361 ش.