بازگشت

محمد بن عبدالله بن تومرت علوي حسني


وي متولد سال 485 ه و معروف است به مهدي هرغي از قبيله مصامده که در جبال اطلس مراکش (مغرب) واقع مي باشد. او سلسله الموحدين [1] را در مغرب تشکيل داد. [2] ابن تومرت با حمايت گروهي از اقوام بربر نخست مردم را به ظهور مهدي بشارت داد و سپس خود ادعاي مهدويت نمود و بر اسپانيا تسلط يافت. وي از صفت مهدي در دوره اي که در مغرب اقامت کرد براي رسيدن به برنامه هايش بهره گرفت. شخصيت ابن تومرت با تعليماتي که در اندلس و شرقِ نزديک فرا گرفت ارتباط مستقيم داشت. بنا به گفته ابن خلکان:

ابن تومرت کسي بود که عصا و خورجين را از خود دور نکرد فردي ديندار بود که حياتي منزوي داشت و در عين حال بسيار شجاع و سخنور بود و نسبت به کساني که دين را قبول نداشتند با خشونت بسيار رفتار مي کرد. [3] .

ابن تومرت در نامه اي که براي مرابطين نوشت، اعلام داشت که وي از نژاد عرب و از قبيله قريش و خاندان هاشمي بوده و از طريق امام حسن(ع) و حضرت فاطمه(س) از نسل پيامبر(ص) است و خود را به عنوان محمدبن عبدالله معرفي کرد. [4] البته گوشت و خون ابن تومرت بربري و از غير آل البيت بود [5] .

ابن تومرت در سال 524 ه فوت کرد، عبدالمؤ من که جانشين او شد وقت را غنيمت شمرده و ادعا کرد که وي نمرده است [6] .

البته ابن تومرت در مناسب ترين زمان براي بهره گيري از صفت مهدي استفاده کرد. در آن دوره که صليبيان شرق را مورد تهديد قرار داده بودند و اين تهديد تا مغرب گسترش يافته بود، انديشهِ يک مهدي و نجات دهنده، حامي و پشتيبان حاکم بود، بي ترديد اين مسئله کمک شاياني براي ابن تومرت که مي خواست در اندک زماني گروه هاي بسياري را به سوي نظريه و اهدف خود جلب کند، بود.

در مجموع انديشه و خط مشي او مورد تأ ييد اماميه نيست؛ چرا که او هم با انگيزه دنيوي و براي رسيدن به اهداف سياسي و حکومتي خود مدعي مهدويت شده و طي مدت کمي هم از بين رفت.


پاورقي

[1] الموحدين در تاريخ اسلام (به اسپانيايي به عنوان «المحدث» و به انگليسي تحت نام «يونتياريانس» آمده؛ فصلنامه تاريخ اسلام، سال سوم، بهار 81، شماره 9، مقاله دکتر وهاب ولي).

[2] المهديه في الاسلام، سعد محمدحسن، ص 185؛ تاريخ شيعه و فرقه هاي اسلام، مشکور، ص 127.

[3] فصلنامه تاريخ اسلام، شماره 9، مقاله دکتر وهاب ولي، ص 173.

[4] همان، ص 181.

[5] المهديه في الاسلام، سعد محمدحسن، ص 187.

[6] تاريخ عصر غيبت، پورسيدآقايي و... ص 408، انتشارات حضور، چاپ اول، قم 1379.