بازگشت

حاکم بامر الله


حاکم بامر الله نامش منصور پسر عزيز خليفه فاطمي مصر بود و هنگام مرگ پدرش يازده سال و نيم داشت (سال 386 ه.) او تا سال 390 ه در امور خلافت دخالت نداشت، ولي پس از اين که خلافت را به دست گرفت در کار مذهب تعصبي سخت به کار برد و يهوديان و مسيحيان و مسلمانان غير شيعه (اسماعيليه) را آزار مي داد، ولي وقتي در بين سال هاي 396 - 410 ه که مصر در معرض خطر هجوم دشمنان و کمبود آب واقع شد، روش ملايم تري در پيش گرفت و از سال 401 تا آخر خلافت سال 411 م خلافت حالت آشفته داشت. [1] وي در دوران خلافت خود احکام عجيبي صادر مي کرد. مثلاً به يهوديان دستور داده بود تا لباس متمايز بپوشند و کفاشان را از ساخت کفش براي خانم ها منع کرده بود. وي سال 411 طبق روال هر روز صبح سوار بر مرکب خود به کوه «مُقَطم» رفته و به شکل مرموزي غايب و فقط لباس خون آلود او پيدا شد. [2] .

گروهي از اسماعيليان مرگ اسرارآميز حاکم را اين گونه تعبير کردند که وي نمرده، بلکه به اصل خود پيوسته است و به زودي رجعت و جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد. [3] اين گروه از اسماعيليان معتقد بودند که حاکم مظهر خداست و نمرده بلکه غائب است. اکنون عده ايي از اين فرقه در سوريه، لبنان و فلسطين زندگي مي کنند و از مؤ سسان اين فرقه محمدبن اسماعيل الدراوزي، داعي منطقه آسياي مرکزي بود و اين فرقه به دروزي معروف شدند [4] و در آن نواحي به موحدون هم شناخته مي شوند. [5] .

خود حاکم بامرالله ابتدا ادعاي مهدويت کرده بود و سپس ادعاي الوهيت نيز نمود. [6] در مجموع انگيزه اصلي وي دنيوي بوده و با توجه به اعتقاد دُروزيان که حاکم را خدا مي گفتند اين قضيه ميان خليفه فاطمي و سنيان مورد اختلاف بود که به قتل وي منجر شد. [7] البته اماميه اين گروه و رهبرانشان را تأ ييد نمي کند.


پاورقي

[1] تاريخ سياسي اسلام، حسن ابراهيم حسن، ج 3، صص 510 - 509.

[2] تاريخ اسلام، فياض، ص 209؛ تاريخ شيعه و فرقه هاي اسلام، مشکور، ص 215.

[3] المهديه في الاسلام، سعد محمد حسن، ص 148؛ تاريخ شيعه و فرقه هاي اسلام، مشکور، ص 231.

[4] تاريخ شيعه و فرقه هاي اسلام، مشکور، ص 222.

[5] همان، ص 233.

[6] تاريخ سياسي اسلام، حسن ابراهيم حسن، ج 3، ص 510.

[7] تاريخ اديان و مذاهب جهان، عبدالله مبلغي آباداني، ج 3، ص 1114، انتشارات حُر، پاييز 76، چاپ دوم.