بازگشت

اسماعيليه


گروهي از اسماعيليه عقيده دارند که اسماعيل فرزند امام صادق(ع) فوت نکرده است؛ بلکه از باب تقيه، نسبت مرگ به وي داده شده است؛ او رجعت خواهد کرد و جهان را از عدل و داد پر خواهد ساخت و او را مهدي و قائم منتظر مي دانند. [1] اين گروه را نوبختي، خالصه يا پيروان ابوالخطاب کوفي معرفي کرده است. اينها معتقدند که امام ششم(ع) او را در زمان خويش به جانشيني منصوص کرده است و چون نص بر امامت رجوع ناپذير است و بداء نيز محال است، پس امام هفتم اسماعيل خواهد بود و امام صادق(ع) از بيم آسيب رسيدن به وي، او را از ديد مردم پنهان مي کرد.

حسن بن موسي نوبختي مي نويسد: گروهي گفتند که پس از جعفربن محمد(ع) پسرش اسماعيل بن جعفر امام بود و مرگ اسماعيل را در زمان حيات پدرش انکار کرده گفتند: اين نيرنگي بود که پدرش ساخته و از بيم مردمان او را پنهان کرده است. چنان پنداشتند که اسماعيل نمرده و نخواهد مرد؛ تا اين که زمين از آنِ وي شود و به کار جهانيان پردازد. اسماعيل مهدي قائم است؛ زيرا پدرش پس از خود به امامت او اشاره کرده و پيروان خود را پايبند ولايت او ساخته و گفته است که وي خواجه و سرور ايشان است. چون امام جعفر صادق(ع) سخن راست گويد؛ از اين رو در آن هنگام که آوازه مردن او برخاست، دانستم که سخن نخست او راست بود و وي نمرده و قائم آخرالزمان است. اين دسته اسماعيليه خالص هستند. [2] .

اسماعيل، که نام اسماعيليه از وي گرفته شده است، به گونه اي جلوه داده شده که گويا به شدت مورد طعن، لعن و طرد پدرش امام صادق(ع) قرار داشته و به شرب خمر نيز متهم شده است. [3] عطاملک جويني در اين باره مي گويد: در روايت است از آن حضرت که گفت: «اسماعيل فرزند من نيست؛ شيطاني است که در صورت او ظاهر آمده است.» [4] .

دربارهِ شخصيت اسماعيل، فرزند ارشد امام صادق(ع)، که در زمان حيات پدر، سال 145ه.، وفات کرد؛ گونه اي جز آنچه حاکي از رد و تقبيح اسماعيل است، سخن گفته شده است. اسماعيل از افکار و رفتار رهبران اسماعيلي منزه مي باشد. وي فردي مورد تأ ييد و توجه خاص پدرش جعفربن محمد(ع) مي باشد. شيخ مفيد دربارهِ او مي گويد: اسماعيل بزرگترين پسر امام صادق(ع) بود و امام او را بسيار دوست داشت و نسبت به او بيش از ديگران نيکي و محبت مي کرد؛ ولي اسماعيل در زمان حيات پدر در عُريض (نام دره اي است در نزديکي مدينه) از دنيا رفت و مردم جنازه اش را به مدينه نزد امام صادق(ع) آوردند و در قبرستان بقيع دفن کردند. روايت شده است که حضرت در مرگ او بسيار بي تابي مي کرد؛ به گونه اي که با پاي برهنه و بي ردا به دنبال تابوت او مي رفت؛ و دستور فرمود تابوت او را پيش از دفن، چندين بار به زمين نهادند و هر بار حضرت مي آمد و پارچه از روي صورتش بر مي داشت و در روي او نگاه مي کرد؛ و مقصودش از اين کار اين بود که مرگ او را پيش چشم آنان که گمان امامت و جانشيني او را پس از پدر بزرگوارش داشتند، قطعي کند و شبهه آنان را درباره زنده بودن اسماعيل، برطرف سازد و به آنها بفهماند که اسماعيل از دنيا رفته است.

افرادي از اصحاب امام(ع) که او را پس از امام صادق(ع) امام مي پنداشتند، از اين عقيده بازگشتند و گروهي اندک، که نه در زمرهِ نزديکان امام بودند و نه از راويان حديث آن بزرگوار، که گروهي از مردمان دور دست و بي خبر از مسأ له امامت بودند، گفتند: اسماعيل زنده است و امام پس از پدرش است؛ و به اين عقيده باقي ماندند. [5] .

البته اسماعيل بن جعفر ادعاي مهدويت نداشته است و از طرفي صفوان بن مهران از امام صادق(ع) نقل کرده، که فرمود:

«کسي که به تمام ائمه اقرار کند؛ ولي «مهدي» را انکار نمايد؛ همانند کسي است که نسبت به همه انبيا اقرار نمايد، ولي محمد(ص) را انکار نمايد.» از حضرت سؤ ال شد:اي فرزند رسول خدا! «مهدي» کدام يک از فرزندان توست؟ حضرت فرمودند: «پنجمين فرزند از اولاد هفتمين امام کاظم(ع) است. او از شما غايب خواهد شد و بر شما جايز نيست نام او را بر زبان آوريد.» [6] .

گروهي از شاخه اسماعيليه، به نام فرقه مبارکيه هم محمدبن اسماعيل را مهدي و امام زنده غايب مي دانند. [7] وجه تسميه مبارکيه اين است که: مبارک، غلام اسماعيل بن جعفر بود [8] که وي بعداً غلام خود را آزاد کرد. [9] بنابر قولي مبارک لقب محمدبن اسماعيل است [10] ؛ بنابر قولي يکي از رهبران فعال اين گروه، مبارک [11] نام داشت؛ که باعث شد اين فرقه بنام مبارکيه شهرت يابند. بنا به گفته نوبختي، «مبارکيه» گفتند که پس از جعفربن محمد(ع) نوه او، محمدبن اسماعيل، که مادرش کنيز بود، امام است؛ زيرا در روزگار جعفربن محمد، پسرش اسماعيل بدان کار نامزد بود و چون درگذشت، جعفر پسر او محمد را جانشين خود ساخت. امامت حق محمد است و جز او، ديگري شايسته آن نيست. پس از امام حسن و امام حسين، امامت از برادري به برادر ديگر نرسد و جز در فرزندان و بازماندگان امامان روا نباشد. [12] .

قرامطه، که از گروه اسماعيليه مي باشند و در طول تاريخ بدنامي هاي بسياري را براي شيعه به ارمغان آورده اند؛ و هنوز هم رسوبات آن در ذهن بسياري از مخالفان شيعه مانده است؛ به گونه اي که عقايد قرامطه را به شيعه نسبت مي دهند؛ از جمله اين ادعاي آنها که محمدبن اسماعيل را مهدي موعود مي دانستند و عقيده داشتند که وي زنده است و در بلاد روم زندگي مي کند. [13] .

فرقه قرامطه در بحرين قدرت يافت و حتي تشکيل دولت دادند و به شدت با عباسيان مخالفت مي کردند.

قرامطه معناي قائم را کسي مي دانند که با رسالت و شريعت جديدي مبعوث مي شود؛ که شريعت محمد(ص) را منسوخ مي کند. البته اين فرقه سياسي بودند، نه مذهبي و به دنبال اهداف خاص و منافع خود بودند.

طرفداران ابوالخطاب (متوفي 138 ه) قائل به الوهيت امام صادق(ع) بودند و ابوالخطاب را پيامبر و فرستاده امام صادق(ع) مي دانستند؛ حتي برخي ابوالخطاب را قائم دانستند و گفتند وي نمرده است؛ که معروف به «خطابيه» شدند. گروهي از پيروان ابوالخطاب، پس از مرگ اسماعيل، فرزندش محمد را امام دانستند و در هواداري وي و فرزندانش استوار ماندند. [14] .

البته تمام اين گروهها از طرف امام صادق(ع) مورد طرد و انکار قرار گرفتند، مطلبي که دلالت کند خود محمدبن اسماعيل ادعاي امامت و مهدويت داشته باشد، يافت نشد.

چون اين دوره طرح مسأ لهِ مهدويت، نويد برپايي حکومت عدل و داد و جايگزيني آن با حاکميت فاسد و ستمگر عباسيان و حکومت هاي خشن و بيدادگر تابع آنان بود، قشرهاي محروم در شهرها و روستاها را متوجه داعيان اسماعيلي مي ساخت. آنان مردم را به سوي امامان مستور، که در نهان مي زيستند، فرا مي خواندند.


پاورقي

[1] نجم ثاقب، نوري، ص 215. تاريخ شيعه و فرقه هاي اسلام، مشکور، ص 128.

[2] همان، ص 101.

[3] تاريخ الرسل و الملوک، محمدبن جرير طبري، ج 3، ص 154.

[4] تاريخ جهانگشا، عطاملک جويني، تصحيح قزويني، ج 3، ص 145، هلند، 1937.

[5] الارشاد، شيخ مفيد، ترجمه محمدباقر ساعدي خراساني، صص 554-553، تصحيح محمدباقر بهبودي، انتشارات اسلاميه، تهران، 1364 ش.

[6] کمال الدين و تمام النعمه، صدوق، ج 1، ص 333، ح 1.

[7] نجم ثاقب، نوري، ص 215؛ المهديه في الاسلام، سعد محمد حسن، ص 170.

[8] تاريخ شيعه و فرقه هاي اسلام، مشکور، ص 195.

[9] همان، ص 233.

[10] تاريخ عقايد اسماعيليه، دکتر فرهاد دفتري، ص 115، ترجمه فريدون بدره اي.

[11] تاريخ شيعه و فرقه هاي اسلام، مشکور، ص 199.

[12] احياي فرهنگ در عهد آل بويه، جوئل. ل. کرمر، ص 104 و ص 113 (پاورقي)، انتشارات مرکز نشر دانشگاهي، چاپ اول، 1375.

[13] فرق الشيعه، نوبختي، ص 102.

[14] همان، صص 105-104.