بازگشت

علت نامگذاري محمد بن عبدالله به نفس زکيه


علما و دانشمندان آل ابي طالب او را نفس زکيه و مقتول اَحجار الزَّيت مي دانند. محدث قمي در تتمه المنتهي مي گويد: «محمد را از جهت کثرت زهد و عبادت، نفس زکيه لقب دادند.» [1] محمد در ميان خاندان خويش از همه برتر و نسبت به علم و دانش کتاب خدا از همگان داناتر بود و در امور ديني فقيه تر، شجاعت، جود، صلابت و ساير مزاياي او از همگان بيشتر بود؛ از اين رو کسي شک نداشت که مهدي موعود اوست.

روايت کرده اند که يکي از غلامان منصور گفت: منصور مرا به مأ موريت مدينه فرستاد و گفت: پاي منبر برو و آنجا بنشين و گوش دار؛ تا ببيني محمد چه مي گويد. من رفتم و شنيدم که مي گفت: شما هيچ کدام شک نداريد که مهدي موعود من هستم. اين سخن را که من از محمد شنيده بودم، به منصور گزارش دادم. او گفت: دشمن خدا دروغ مي گويد؛ بلکه مهدي فرزند من است و او مهدي نيست. [2] .

سلمه بن اَسلم جُهني شاعر، درباره او گفته است: [3] .



اِن­ کان في النّاسِ لَنا مَهديّ ٌ

يُقيمُ فينا سِيَرَه النَّبيِّ



فَاِنَّهُ محمد التّقيّ ٌ

اگر آن مهدي موعود که روش پيامبر(ص) را در ميان ما بپا مي دارد، در ميان مردم آمده باشد؛ بي شک او محمد (بن عبدالله) آن تقي پرهيزکار است.



يحيي بن علي و ديگران به سند خود از ابوالعباس فلسطي روايت کرده اند که گفت: من به محمدبن مروان گفتم: محمدبن عبدالله بن حسن را دستگير کن؛ زيرا او مدعي خلافت است و خود را مهدي ناميده است. مروان گفت: مرا با او چه کار؟ او مهدي نيست. [4] و نيز مغيره بن زميل روايت کرده که مروان به عبدالله بن حسن گفت: مهدي شما چه شد؟ عبدالله در پاسخ گفت: اي اميرالمؤ منين! اين سخن را نگو و چنان نيست که به تو گزارش داده اند. مروان گفت: چرا؛ ولي اميد است خدا او را اصلاح نمايد و هدايتش کند. [5] امام صادق(ع) هم به عبدالله بن حسن خبر داده بود که فرزندش مهدي موعود نيست و کشته مي شود و خلافت به ابوالعباس و برادران و فرزندان او خواهد رسيد. [6] .

امام صادق(ع) خطاب به عبدالله بن حسن فرمود:

«گمان مي بري که پسرت همان مهدي است؟ چنين نيست و وقت آن نرسيده است». عبدالله به خشم آمد و گفت: من خلاف آنچه تو مي گويي، مي دانم. والله خداوند تو را بر غيب خويش آگاه نکرده است. تو را حسد بر پسر من، به اين بيان واداشت. حضرت فرمود: «به خدا سوگند، حسد مرا وادار نکرد؛ ولي اين مرد و برادران و فرزندانشان برابر شما هستند (آنها به خلافت رسند، نه شما).» پس دست را بر شانهِ عبدالله بن حسن زد و فرمود: «اين خلافت به شما نخواهد رسيد و به زودي هر دو پسرت کشته مي شوند.» [7] .


پاورقي

[1] مقاتل الطالبيين، ابوالفرج اصفهاني، ص 222.

[2] همان، ص 228.

[3] همان.

[4] همان، ص 246.

[5] همان، ص 247.

[6] همان، ص 243.

[7] همان، ص 243-242.