بازگشت

زمينه هاي اجتماعي: آثار و نتايج


1- ابتلا به عذاب

مطالعه ي سرگذشت اُمّت هاي گذشته نيز به ما مي نماياند که جوّ حاکم بر فضاي جامعه، بستر ساز ابتلا به سختي ها و عذاب ها يا بهره مندي از آسايش ها و نعمت ها بوده است. در ماجراي قوم حضرت صالح، علي نبينا و عليه السلا م، مي بينيم که مباشرتِ به گناه - که همان پي کردن شتر الهي بود - به دست يک نفر صورت گرفت، ولي از آن جا که فضاي کلّي جامعه، حاکي از رضايت عموم مردم از کار او بود، عذاب بر تمام قوم نازل شد. [1] .

2- تعيين حاکم و نوع حکومت

تشکيل حکومت و تعيين حاکم و چگونگي اداره ي امور جامعه نيز از جمله اموري است که در مکتب اسلامِ اصيل که بر مبناي قوانين و سنّت هاي الهي شکل گرفته، بر عهده ي خواست مردم گذاشته شده است. اين مردم هستند که در پرتو اراده ي خويش، حکمرانِ جامعه را تعيين مي کنند. در اين رابطه، اسلام، از هر گونه تحميلي که منجر به استبداد و سلب اختيار از جامعه شود، دوري مي جويد. همچنان که در قانونِ حاکم بر هستي، چنين ثبت شده است که تک تک افراد بشر در تعيين مسير زندگي و سرنوشت خود، مختار هستند و هيچ گونه جبري بر آنان نيست، جامعه ي بشري هم در تعيين سلطان و وليّ خويش که مسير حرکتِ اجتماع را مشخّص مي کند، مختار است. (البته لازم به يادآوري است که هيچ گاه، تعلّق اراده ي جمعي جامعه بر امري، دليل بر حقّانيت آن امر نيست).

بر همين اساس، ضروري ترين امر، قبل از تشکيل هر نوع حکومتي در جامعه، فراهم کردن زمينه ها و بسترهاي متناسب با آن حکومت، جهت پذيرش مردمي است؛ چرا که ساختار حکومتِ مطلوبِ مردم، در جامعه به نحوي شکل مي گيرد که افکار عمومي اجتماع، تحمّل پذيرش آن را داشته باشند. قرآن کريم در آيه ي يازدهم از سوره ي رعد هر گونه تغيير و تحوّل اساسي در جامعه را منوط به تحوّل جان انسان هاي آن جامعه مي داند و اين، نشان آن است که نظام نامه ي دگرگوني ها و انقلاب ها، پي ريزي شده بر اساس اراده ي انسان ها است، اراده اي که از حالات روحي متناسب با آنان، نشئت گرفته است. کلمه ي (حتّي يغيّروا ما بأنفسهم) به اين نکته اشاره دارد.

بي گمان مراد از «نفس» در اين آيه شريفه، «شخص آدمي» که تشکيل يافته از پيکر و روح است، نمي باشد - چنان که در آيه [2] 32 سوره مبارکه مائده مورد اشاره قرار گرفته است - بلکه معنايي که از اين کلمه در آيه يازدهم سوره رعد اراده شده، همان «روح» و «جان» انسان است که بدون بدن نيز به موجوديت خود ادامه مي دهد و در مراحل مختلف زندگي حالات گوناگوني به خود مي گيرد و همين امر سبب تغيير انديشه ها و خواست ها به تناسب تغيير حالات روحي مي شود. آن چه محل دقت مي باشد، اين است که «تغيير جان» در مرحله ي نخست، تغيير حالات روحي است. وقتي چنين تغييري در انسان انجام پذيرفت، بي ترديد، تغيير نظام ارزشي را به همراه دارد و همين امر، در خواست هاي متناسب با خود را نيز به دنبال خواهد داشت و در ادامه، امواج اين تغيير به جامعه و در نهايت به ساختار حکومت نيز تسرّي پيدا مي کند.

اين، امري است که از آغاز حکومت اسلام تا کنون به روشني قابل مشاهده است. ما، به اندازه ي مجال اين نوشتار، به دو نمونه ي تاريخي، اشاره مي کنيم:


پاورقي

[1] حضرت علي، عليه السلا م، در خطبه ي 201، نهج البلاغه، درباره ي قوم ثمود چنين مي فرمايد: «ايّها الناس! اِنّما يجمع الناس الرضي والسُّخط و انّما عَقَر ناقه ثمود رجل واحد، فعَمهُم الله بالعذاب، لمّا عمّوه بالرّضي، فقال سبحانه: (فعقروها فاءصبحوا نادمين)».

[2] مَن قَتَل نفساً بغير نفسٍ او فَسادٍ في الارض فکأنّما قَتَل النّاس جميعاً هر کس انساني را بدون قصاص يا بي آنکه فسادي در زمين کرده باشد، بکشد، چنان باشد که همه مردم را کشته.