فراهم بودن زمينه اجتماعي
در فلسفه ي تاريخ اسلامي، انسان ها، معمار سرنوشت جامعه و تاريخ اند. ايشان، محور دگرگونيِ اوضاع اجتماعي هستند. با خودِ آنان است که بتوانند جامعه ي خويش را از وضع بد و نامناسب به کيفيّت خوب و مناسب برسانند و يا برعکس.
با دقّت در آيات قرآن کريم و بررسي سرگذشت اقوام پيشين، به روشني مي يابيم که سنّت الهي چنين مقرّر شده که ايجاد هر گونه تغيير و تحوّلي براي جوامع انساني، به دست خود انسان ها و با اراده و خواست آنان امکان پذير است. همان طور که سرنوشت يک انسان، در گروِ چگونگي فعّاليّت ها و کارهاي او است، سرنوشت يک جامعه نيز بسته به کارکرد جمعي افراد است. خداوند متعال در آيه ي يازدهم از سوره ي مبارک رعد، اين قانونِ حاکم بر جوامع بشري را چنين بيان مي فرمايد: (اِنّ الله لايُغيِّر ما بقومٍ حتّي يغيِّروُا ما بأنفسهم)؛ خداوند، سرنوشت هيچ قوم و ملّتي را تغيير نمي دهد، مگر آن که آنان آن چه را در جانشان است، تغيير دهند.
نيز در آيه ي پنجاه و سوم از سوره ي شريف انفال مي فرمايد: (ذالک بأنّ الله لم يک مُغيِّراً نعمه انعَمَها علي قومٍ حتّي يُغيِّروا ما بأنفسهم)؛ اين به خاطر آن است که خداوند، هيچ نعمتي را که به گروه و امّتي داده، تغيير نمي دهد جز آن که آنان آن چه در جانشان است را تغيير دهند.
از کلمات «قوم» و «انفسهم» در اين دو آيه شريف، مي توان چنين استفاده کرد که اراده ي جمعي جامعه، فراهم کننده ي بسترهاي گوناگوني است که در سرنوشت آن اجتماع تأثير بسزايي دارد. در واقع، تغيير زيرساخت هاي ارزشي جامعه، بستر و زمينه ي مهمّي در دگرگوني اوضاعِ اجتماعي است. اين تغيير از درون انديشه و جان انسان ها نشئت مي گيرد و آغاز مي شود و سپس اراده ي نوِ اجتماعيِ مناسب با آن انديشه و آرمان، به دنبالش بروز پيدا مي کند.
بنابراين، جهت تکامل جامعه و در نهايت رسيدن به يک نتيجه ي مطلوب اجتماعي، فراهم آوردن برخي از زمينه هاي اجتماعي، امري اجتناب ناپذير است.