بازگشت

ضرورت


با اين که اساسي ترين وظيفه انبياء و اولياء و حجت هاي الهي را، هدايت جامعه ي بشري به سوي کمال مقصود و رهايي از منجلاب پست حيواني و نجات از چنگال حاکمانِ ستم پيشه ي شيطان مدار، بايد ارزيابي کرد و يکي از مهم ترين راه هاي رسيدن و پيش رفت در جهت نيل به آن را از طريق به دست گرفتن زمام امور جامعه بايد دانست، امّا باز هم مشاهده مي شود که وقتي براي برخي از امامان معصوم(عليهم السلام) مسأله ي عهده داري حاکميت ظاهري بر مردم مطرح مي شود، ايشان از پذيرش آن سر باز زده و از قبول آن امتناع مي کنند؛ با دقّت در روايات و بررسي منابع تاريخي، به اين نکته مي توان پي برد که يکي از اساسي ترين و عمده ترين علتهاي عدم پذيرش حاکميت و به دست گيري زمام امور جامعه در برهه هاي خاصي از زمان توسط امامان از اهل بيت پيامبر(عليهم السلام)، عدم وجود زمينه ي مناسب بوده است؛ چرا که اقدام به تشکيل و برپايي حکومت، پيش از فراهم آمدن زمينه هاي مناسب و مقدمات لا زم آن، ثمره اي جز برباد رفتن طرح و نقشه هاي سرّي و روبه رو شدن با شکست و ناکامي را در پي نخواهد داشت که به دنبال آن از بين رفتنِ نخبگان نهضت، و قدرت و صلابت و هيبتِ بيشتر يافتنِ جبهه ي ستمگران نمايان مي شود.

ايشان در برخي از روايات، اقدامِ پيش از موعِد و بدون ايجاد تمهيدات لازم را، به پرواز کردن جوجه اي نورس که هنوز پر و بال لازم جهت پريدن را پيدا نکرده، تشبيه نموده اند:

امام باقر(عليه السّلام) مي فرمايد: «مَثَلُ خروج القائِمِ مِنّا اهل البيت، کَخُروجِ رسول اللّه(صلّي اللّهُ عليه وآله وسلّم)، و مَثَل مَن خَرَج مِنّا اهل البيت قبل قيام القائِمِ، مَثَل فَرخٍ طارَ فَوَقَع مِن وَکرِهِ فَتلاعَبَت بِهِ الصبيان» (قيام قائم ما اهل بيت، همانند قيامِ رسول خدا(صلّي اللّهُ عليه وآله وسلّم) است [که آن حضرت بعد از انجام مقدمات لازم، از مردم يثرب پيمان بر ايجاد حکومت در مقابل مشرکان را گرفت] و آن کس که از ما خاندان، قبل از قيام قائم، به پا خيزد، بسان جوجه اي مي ماند که [بدون داشتن بال پرواز] پرواز کند و از آشيانه ي خود فرو افتد و در نتيجه دستخوشِ بازيچه ي کودکان گردد). [1] .

و در همين راستا نيز رواياتي که شيعيان را از عجله و شتابزدگي در امر اهل بيت(عليهم السلام)، باز مي دارند، مورد تحليل قرارمي گيرند؛ چرا که تعجيل به معناي طلبِ پيش از موعد و قبل از فراهم آوري زمينه هاي لازم است که نتيجه اش ناکامي و دوري از هدف خواهد بود؛

عبدالرحمن بن کثير مي گويد: نزد امام صادق(عليه السّلام) بودم که مهزم اسدي به محضر حضرت شرف ياب شد و عرض کرد: جانم فداي شما باد! زمان اين امري که در انتظارش هستيد [قيام قائم(عليه السّلام)] چه وقت خواهد بود؟ به درستي که مدت آن طولاني گشت. حضرت در پاسخ فرمودند: «يا مهزم کذب الوقّاتون و هلک المستعجلون، و نَجا المُسلِّمون، واِلينا يصيرون» (اي مهزم! دروغ گفتند آنان که [براي امر ما] وقت تعيين نمودند، هلاک شدند آنان که عجله کردند، و نجات يافتند کساني که خود را تسليم کردند و به سوي ما برگشتند). [2] .

آن چه گذشت به روشني حکايت گر آن است که وجود زمينه براي اقدام جهتِ به دست گيري زمام جامعه ي بشري، از ضرورتي انکارناپذير برخوردار بوده و دست زدن به هر گونه اقدام نابجايي ثمره اي جز ناکامي را به دنبال نخواهد داشت.

امّا در اين باره بايد توجه داشت که «برپايي يک حکومت جهاني با رنگ الهي، آن هم در تمام زمينه ها، نيازمند چه عوامل و شرايط و اسباب و زمينه هايي است که با حاصل شدن آن ها، پي ريزي و تشکيل چنين حکومتي امکان خواهد داشت؟».

شايد بتوان شرايط ظهور و اسباب برپايي حکومت عدل جهاني را در چهار عامل خلاصه کرد:

1- قانون مدوّن و جامع و حکيمانه اي که بتواند منشورِ اداره ي جامعه ي بشري قرار گيرد.

2- رهبر عادل و مدبّر و توان مندي که انقلاب را هدايت کند، به پيروزي برساند و پيرو آن اداره ي حکومت جهاني را بر عهده گيرد.

3- آمادگي پذيرش جامعه ي جهاني و فراهم بودن زمينه هاي مناسب اجتماعي در جهت پشتيباني از حکومت.

4- تعداد کافي فرمانبرداران وياوران آگاه و کارامد براي کمک رساني به رهبري و تشکيل و اداره ي هسته ي مرکزي حکومت.

در اين ميان، دو عامل نخست، با نزول قرآن و وجود آخرين وصيِّ بر حق پيامبر مکرّم اسلام، يعني حضرت بقيّه اللّه الاعظم مهدي موعود (عليه السّلام) تاءمين شده است، امّا دو عامل ديگر، شرايطي هستند که بايد تحقّق پيدا کنند.


پاورقي

[1] الغيبه، نعماني؛ ص 291، باب 11، ح 14.

[2] الغيبه، طوسي؛ ص 426، فصل 7، ح 413.