بازگشت

حضرت مهدي (علت غيبت، مانع ظهور)


تا کنون با آن چه گذشت، روشن شد که سنّت قطعي الهي چه در ميان پيامبران و چه در ميان امامان معصوم (عليهم السّلام)، چنين استوار شده که هر پيشواي عادلي براي پيشبرد اهداف اش نيازمند به ياوراني است که پشت گرمي رهبر خويش را فراهم کنند؛ به گونه اي که آن رهبر، ايشان را تکيه گاه خويش بداند، اکنون بايد بگوييم، رهاورد بررسيِ احاديثي که علّت يا علت هاي غيبت امام دوازدهم (عليه السّلام) را بيان مي کند، به ما نشان مي دهد که يکي از بارزترين علّت هاي عدم ظهور، خوف آن حضرت بر جان خويش است. اين، نشانه ي آن است که امام زمان (عليه السّلام) نيز در زماني قيام مي کند که اين مانع از ميان برداشته شده باشد؛ چرا که اگر حضرت مهدي (عليه السّلام) پيش از برطرف شدنِ اين مانع، ظهور کند، يقيناً، مورد آزار و اذيّت دشمنان قرار مي گيرد و همان عاقبتي که ديگر امامان داشتند در انتظار امام دوازدهم (عليه السّلام) هم خواهد بود.

در حديثي، زراره، يکي از ياران امام صادق (عليه السّلام) مي گويد: امام ششم (عليه السّلام) فرمود: «امام قائم (عليه السّلام) پيش از ظهور خويش، مدّتي از چشم ها غايب خواهد شد.». عرض کردم: «علّت آن چيست؟». فرمود: «يخاف القتل»؛ بر جان خويش بيمناک است». [1] .

در روايت ديگري، زمان پايان خوف و پنهان شدن آن حضرت از ديد صاحبان قدرت، به وقتي موکول شده که اذن بر نصرت و ياري اش از جانب خداوند متعال مورد تأييد قرار گرفته باشد. [2] .

در کنار هم قرار دادن اين احاديث، به ما مي نماياند که نبودن اصحاب لايق و کارامدي که مسئوليّت حفاظت از جان امام دوازدهم (عليه السّلام) و ياري و نصرت وي در اوج تشکيل حکومت جهاني را بر عهده بگيرند، مانع اساسي در غيبت آن حضرت است.

مرحوم شيخ طوسي، بعد از آوردن روايات، اين چنين، مي افزايد:

ولمِثل ذالک اختفي رسول اللّه (صلّي اللّهُ عليه وآله وسلّم) في الشعب تاره واُخري في الغار و قعداءميرالمؤ منين (عليه السّلام) عن المطالبه بحقّه [3] ؛ به خاطر خوف از قتل بود که رسول خدا (صلّي اللّهُ عليه وآله وسلّم) زماني به شعب پناه برد و هنگامي هم در غار مخفي شد، و به همين دليل بود که اميرالمؤ منين (عليه السّلام) از مطالبه و ستاندن حق خويش صرف نظر کرد.

به راستي، آيا رفع اين مانع، يعني زايل شدن خوف امام دوازدهم (عليه السّلام) بر جان خويش، قبل از فراهم آمدن ياران با وفا و کارامدي که ميثاق بر پاسداري از آن حضرت بسته باشند، با ايثار و جانبازي خويش، دشمنان را از اطراف امام زمان (عليه السّلام) پراکنده کنند و با شجاعت و سلحشوري از آن حضرت دفاع کنند، ممکن خواهد بود؟ در حديثي، امام سجاد (عليه السّلام)، اين نکته را مورد تاءييد قرار داده، فرموده:

... ثم يخرج الي مکّه والناس يجتمعون بها... فيقوم هو بنفسِهِ، فيقول: «ايّها الناس! انا فلان بن فلان؛ انا ابن نبي الله؛ ادعوکم الي ما دعاکم اِليه نبي الله.»، فيقومون اِليه ليقتلوه، فيقوم ثلاثمئه و ينيف علي الثلاثمئه فيمنعونه منه... [4] ؛ پس از آن که امام زمان (عليه السّلام) به سوي مکه روانه گشته و مردم در آن جا گِرداگرد آن حضرت جمع شوند... حضرت ايستاده و مي فرمايد: «اي مردم! من، فلاني فرزند فلاني هستم. من، پسر نبي خدا هستم. شما را به سوي آن چه پيامبر خدا بدان خواند، فرا مي خوانم.». در اين هنگام، عدّه اي بر مي خيزند تا آن حضرت را به قتل برسانند، امّا سيصد و اندي از ياران حضرت مهدي (عليه السّلام) مانع اين کار شده [و از آن حضرت حفاظت مي کنند].

اين نکته، در احاديثي که از طرق اهل سنّت به ما رسيده، نيز مورد اشاره قرار گرفته است. در حديثي، محمّد بن حنفيه مي گويد: نزد حضرت علي (عليه السّلام) بوديم که مردي درباره ي حضرت مهدي (عليه السّلام) از آن حضرت پرسيد. اميرالمؤ منين (عليه السّلام) در پاسخ فرمود:

... ذاک يخرج في آخر الزمان. اِذا قال الرجل: «اللّه! اللّه!»، قُتل، فيَجمعُ الله تعالي له قوماً... [5] ؛ او، در آخر الزمان خروج مي کند، هنگامي که آن مرد بگويد: «خدا! خدا!»، به قتل مي رسد، امّا خداوند متعال براي [دفاع از] او گروهي را جمع مي کند.»

در اين رابطه مرحوم شيخ طوسي، در ابتداي فصل پنجم از کتاب الغيبه که درباره ي علّت غيبت امام زمان (عليه السّلام) نوشته شده است، چنين مي فرمايد:

هيچ علّتي مانع از ظهور آن حضرت نيست، مگر خوف و بيم ناکي وي بر جان خويش؛ چرا که اگر هر عاملي غير از اين در ميان بود، هرگز جايز نبود که امام زمان (عليه السّلام) از ديده ها مخفي بماند، بلکه بر او بود که مشقّت ها و اذيّت ها را تحمّل کند؛ زيرا، جايگاه و مقام امامان و انبياء (عليهم السّلام) نزد خداوند با به جان خريدن سختي ها رفيع و بلند مي گردد. [6] .

اين نکته، از منظر دانشمندان ديگري مانند سيد بهاءالدين نجفي، نويسنده ي کتاب «منتخب الا نوار المضيئه» مخفي نمانده است. او نيز در اين باره مي گويد:

از آن جا که ظهور حضرت مهدي (عليه السّلام) سبب برپايي حدود و اجراي بسياري از احکام مي شود، و غيبت و نهان بودن وي باعث تعطيل شدن و کنارماندن بسياري از حدود شريعت پيامبر اسلام(صلّي اللّهُ عليه وآله وسلّم) شده است، پي مي بريم که سبب اصلي در غيبت آن حضرت از ناحيه ي خداوند متعال و امام زمان (عليه السّلام) نيست؛ چرا که در اين صورت، لازم ميآمد که خدا و امام (عليه السّلام)، واجبي را که همان اقامه ي حدود و اجراي دستورات اصيل اسلامي است، ترک کرده باشند و چنين چيزي برايشان محال است. بنابراين، بايد بگوييم، سبب اساسي در مخفي بودن امام عصر (عليه السّلام) از ديده ها، نبودن ياور و صلاحيّت نداشتن جامعه و نسل حاضر براي پذيرش آن امام همام است. [7] .

در روايتي ذيل اين آيه ي شريف (يا ايّها الذين ءامنوُا مَن يرتد منکم عن دينِه فسوف يأتِي اللّهُ بقومٍ يحبُّهم و يحبُّونه اذلّه علي المؤ منين اعِزه علي الکافرين يجاهدون في سبيل اللّه ولايخافون لومه لائم ذالک فضلُ الله يؤ تيهِ مَن يشاء واللّه واسع عليم) [8] .

امام صادق (عليه السّلام) چنين مي فرمايد:

صاحب اين امر[حضرت مهدي (عليه السّلام)] در پرتو اين آيه، در حمايت چنين ياران آگاه و دلاور محفوظ مي ماند. [9] .

اين روايت شريف، در ضمن آن که ويژگي هاي ياران امام دوازدهم (عليه السّلام) را در پرتو آيه ي فوق مورد اشاره قرار مي دهد، يکي از وظايف مهم و غير قابل اغماض ايشان را حمايت و حفاظت از حضرت مهدي (عليه السّلام) برمي شمرد و آن را مورد تأکيد قرار مي دهد.

به راستي، امام موعود، انقلاب خويش را با ياري کدامين ياوران آغاز مي کند و با پشتيباني چه مرداني حکومت خويش را استمرار مي بخشد؟ آيا او که آخرين ذخيره ي خدا و يگانه منجي بشريت است، مي تواند به اميد ياراني که «همچون ياران علي (عليه السّلام) از مردانگي جز صورت و قيافه اي را به ارث نبرده بودند و در صفت به کودکان بي خرد مي ماندند و در حقيقت همانند عروسان حجله نشين بودند» [10] ، قيام کند؟

مهدي (عليه السّلام) که قيام خويش را در نهايت عزّت و اقتدار آغاز مي کند و با هدف گسترش آيين خدا در پرتو حکومت بلا منازع الهي ادامه مي دهد، دشمناني کينه توزتر از خوارج، مکّارتر از معاويه لعنه اللّه و قدرت مندتر از عمروبن عبدُود پيش روي دارد در اين ميدان، نيازمند ياوراني است که در شجاعت و بصيرت و شيفتگي، مانند مالک و عمّار و ميثم باشند، کارگزاراني که بازوان اجرايي حکومت اش باشند و عاملان اقامه ي عدل و بسطِ شريعتِ حيات بخش الهي در جامعه. شايستگي، توانمندي، استوار گامي و سلامت رفتاري آنان، بي گمان، مهم ترين نقش را در سامان يابي جامعه ي پس از ظهور در ابعاد مختلف ايفا خواهد کرد. به جهت کارايي، نيرومندي، شکست ناپذيري و جمع شدن بسياري از اوصاف والاي اخلاقي و اعتقادي در ايشان، هنگامي که امام زمان (عليه السّلام) ظهور مي کند، ياران اش را نه فقط با نامِ يار و ياور که با عنوان «خاصّان، و نزديکان ارج و قرب دار» براي ياري خويش فرا مي خواند.

در حديث مفضّل از امام صادق (عليه السّلام) اين طور آمده:

... فيصرخ صرخه فيقول! «يا معاشر نقبايي و اهل خاصّتي و مَن ذخرهم اللّه لنُصرتي قبلَ ظهوري علي وجهِ الارض! ائتوني طائعين...؛ [11] اي گروه نزديکان من و اي خاصّان من و اي کساني که خداوند براي ياري من، بر روي زمين پيش از ظهورم، ذخيره شان کرده بود! با رغبت نزد من آييد...».

نکته ي جالب توجه ديگري که در اين حديث شريف نمايان است، و نبايد مورد غفلت قرار گيرد، اين است که از عبارت: «وَمن ذخرهم لنصرتي قبل ظهوري علي وجه الارض» چنين استفاده مي شود که ياران امام زمان، بايد پيش از ظهور و در دوران غيبت ساخته شوند. از اين رو، زمان پيش از ظهور را بايد فرصت تکامل روحي، اعتقادي، سياسي، فرهنگي شيعيان در جهت آمادگي براي ياري امام دوازدهم (عليه السّلام) دانست.

اين نکته، با بررسي احاديثي که در اين باره به دست ما رسيده اند، تکميل مي شود؛ چرا که در برخي از روايات، ساعت ظهور آن مُصلح کلّ، چنين گزارش شده است که آن حضرت قبل از آن که کنار کعبه برود و با تکيه بر آن، باصداي دل آراي خود، آغاز حکومت و قيام خويش را به گوش جهانيان برساند، در مکاني به نام «ذي طوي» در انتظار آن سيصد و سيزده يارِ خاصّ اش، توقّف مي کند و بعد از آمدن و پيوستن ايشان به امام خويش، امام مهدي (عليه السّلام) به همراه آنان به کنار کعبه رفته و ظهور و بروز خويش را اعلام مي کند. [12] .

علاوه بر آن، حضرت اش، دست به هيچ گونه اقدام نظامي نخواهد زد، مگر آن که حدّاقلّ ده هزار نفر هوادارِ پا در رکاب براي سپاهش جمع شوند. [13] .

تمامي اين روايات و مطالب گهر بار نهفته در لابه لاي احاديث، به ما مي نماياند که از جمله عوامل اساسي و غير قابل چشم پوشي در تشکيل يک حکومت جهاني که قصد بنيان کني ريشه هاي ظلم و فساد و پي ريزي نظام آرماني تمام اولياي خدا، از آدم تا خاتم را دارد، برخورداري از ياوراني کارامد، استوار گام، نستوه، جان بر کف است که در جريان مبارزه با سران کفر و طغيان و ستم و دگرگون ساختن اوضاعِ نابه هنجار جامعه ي بشريِ پيش از ظهور، از يگانه ذخيره ي الهي بر روي زمين حفاظت و حمايت، و او را در رسيدن به اهداف اش ياري کنند.

افزون بر اين بايد در نظر داشت که وظيفه ي اين ياران، منحصر به روزهاي نخستينِ قيام امام زمان (عليه السّلام) که سپاهيان حضرت اش در گير و دارِ مبارزه با سردمداران ستم پيشه ي جهان هستند، نمي شود، بلکه ايشان، بعد از برپايي و استقرار حکومت عدل الهي در سرتاسر گيتي، در ادامه ي فعّاليّت هاي شبانه روزي خويش، اداره و سرپرستي بخشي از جامعه ي پس از ظهور را بر عهده خواهند گرفت و در حقيقت، به منزله ي بازوان اجرايي حکومت امام دوازدهم (عليه السّلام) خواهند بود.

در حديثي امام صادق (عليه السّلام) مي فرمايد:

گويا، امام قائم (عليه السّلام) را بر فراز منبر کوفه مشاهده مي کنم که سيصد و سيزده تن از ياران اش، به تعداد جنگاوران بدر، پيرامونش را گرفته اند. اين ياران، پرچمداران و حاکمان بر مردم در زمين از جانب خدا هستند. [14] .

در حديث ديگري نيز امام سجّاد (عليه السّلام) چنين مي فرمايد:

اِذا قام قائمنا اذهب الله عزّوجلّ عن شيعتنا العاهه و جعل قلوبهم کزبرالحديد و جعل قوّه الرجل منهم قوّه اربعين رجلاً و يکونون حکّام الارض و سنامها [15] ؛ هنگامي که قائم ما اهل بيت (عليهم السّلام)، قيام کند، خداوند متعال، حزن و اندوه را از شيعيان ما برمي دارد و دل هاي ايشان را [در ايمان] پولادين مي کند، و نيروي يک مرد از ايشان را به ازاي چهل مرد قرار مي دهد. ايشان هستند که حاکمان بر روي زمين.

بنابراين، بر منتظراني که اميد ظهور مهدي آل محمد (عليهم السّلام) را روشنايي بخشِ ديدگان و حيات بخش قلب هايشان قرار داده اند، واجب است که خط مشي انتظار خويش را از ميان دستور و رهنمون هاي امامان هدي (عليهم السّلام) پيدا کرده و سرمايه ي عمر خويش را در راهي صرف کنند که به طور قطع و يقين، به پي ريزي و برپايي حکومتِ اميد دل ها و مصلح دنيا مي انجامد.


پاورقي

[1] الغيبه، طوسي، فصل 5، ص 332، ح 274.

[2] همان، ص 332، ح 275.

[3] الغيبه، طوسي، فصل 5.

[4] اِثبات الهداه، ج 7، ص 165، ح 771؛ بحار؛ ج 52، ص 306، ح 79، باب 26؛ مکيال المکارم، ج 1، ص 358.

[5] عقدالدرر، ص 175، باب 5.

[6] الغيبه، طوسي، ص 329.

[7] منتخب الا نوار المضيئه، ص 138 - 139.

[8] مائده: 54. اي اهل ايمان! هر که از شما از دين خود مرتد شود، به زودي خدا، قومي را مي آورد که ايشان را دوست دارد و آنان نيز خدا را دوست دارند و نسبت به مؤ منان فروتن اند، بر کافران سرفراز و مقتدرند، در راه خدا جهاد مي کنند [و به نصرت اسلام بر مي انگيزند] و در راه دين، از ملامت و نکوهش احدي باک ندارند. اين است فضل خدا که به هر که خواهد عطا کند و خدا را رحمتي وسيع و نامنتها است و به احوال هر که استحقاق آن را دارد دانا است.

[9] تفسير برهان، ج 1، ص 497.

[10] نهج البلاغه، خطبه 27.

[11] بحارالانوار، ج 53، ص 7، س 11 - 20؛ مکيال المکارم، ج 1، ص 360، ح 632.

[12] بحارالا نوار، ج 52، باب 26، ح 10، ص 283 و ح 72، ص 303 و ح 80، ص 306.

[13] فاِذا اجتمعت له هذه العدّه من اهل الاِخلاص اظهراللّه اءمره، فاِذ اکمل له العقد و هو عشره آلاف رجل خرج باِذن اللّه عزّوجلّ، فلايزال يقتل اءعداءالله حتّي يرضي الله عزّوجلّ. کمال الدين، ج 2، ص 378 باب 36، ح 2؛ بحار، ج 52، ص 283، ح 10. و نيز رجوع شود به: بحار، ج 52، باب 26، ح 81، ص 307.

[14] بحارالا نوار، ج 52، ص 436.

[15] بحارالا نوار، ج 52، ص 317.