بازگشت

امام حسن مجتبي


تا کنون روشن شد که در هر انقلاب و حکومتي، پس از رهبري، جريان اصلي مقاومت و اداره ي امور، بر عهده ي نيروهاي مخلص و کارامدي است که بيش ترين فشار و بار حرکت را بر شانه کشيده و هسته ي مرکزيِ نظام را تشکيل مي دهند.

آن چه از خلال روايات به دست مي آيد، اين است که اگر امام دوم، حضرت حسن بن علي (عليهماالسلام) اطراف خويش، چنين ياوران و مديراني را مي يافت، دست از حکومت نوبنيان خويش نمي کشيد. خيانت سه تن از سرلشکران آن حضرت و طاقت نياوردن ايشان در مقابل سيم و زَرهاي معاويه لعنه اللّه که در نهايت به ترک لشکرگاهِ امام خويش و پيوستن به سپاهيان دشمن منجر شد، از سختي امتحاناتي حاکي است که شيعيان براي نشان دادن ميزان پايداري و صداقت خويش نسبت به حق با آن روبه رو هستند، [1] آزمايشاتي که حکم غربال مدعيان طرفداري از حجّت خدا را دارند، و در صورت سربلند بيرون آمدن از آن، حجّت را بر وليّ خدا، براي رويارويي با دشمنان تمام مي کند.

مرور تاريخ زندگي امام حسن مجتبي(عليه السّلام) به ما نشان مي دهد که عمده ترين علت در کناره گيري آن حضرت از ميدان جنگ با معاويه لعنه اللّه، و واگذاري زمام حکومت به وي، نداشتن ياران با وفايي بود که آن امام مظلوم(عليه السّلام) را در مقابل دشمن نصرت دهند.

حضرت حسن بن علي(عليهما السّلام) در کلامي نوراني علت قبول صلح را چنين بيان مي فرمايد: وَاللّه ما سلمتُ الا مر اِليه اِلاّ انّي لم اجِد انصاراً، ولو وَجدَتُ انصاراً لقاتَلتُهُ ليلي و نَهاري... [2] به خدا سوگند! من کار را به معاويه واگذار نکردم مگر به اين دليل که ياور نيافتم، و اگر مي يافتم کساني را که ياري ام مي کردند، در طول شب و روزام با او مي جنگيدم.


پاورقي

[1] در منابع روايي، احاديث متعددي پيرامون تمحيص و امتحان شيعيان در زمان غيبت نيز وارد شده که جهت اطلاع رجوع شود به غيبت نعماني، ص 289، باب 12.

[2] بحارالا نوار، ج 44، ص 147، احتجاج، ج 2، ص 71.