بازگشت

حضرت علي


در رابطه با حکومت حضرت علي (عليه السّلام) که بلافاصله بعد از رحلت پيامبر گرامي اسلام (صلّي اللّهُ عليه وآله وسلّم) برپا نشد، در روايتي از فضل بن شاذان که به امام باقر (عليه السّلام) منتهي مي گردد، چنين آمده است:

رسول خدا (صلّي اللّهُ عليه وآله وسلّم) به اميرمؤ منان علي (عليه السّلام) خطاب فرمود: «يا علي! اِن قريشاً ستُظهَر علي ما استَبطنَته و تجتمع کلمتُهم علي ظُلمک و قهرک. فاِن وَجدتَ اعواناً فجاهِدهُم، وَاِن لم تجد اعواناً فکُف يدک واَحقِن دَمَک؛ فاِنَّ الشهادَه مِن وَرائک. وَاعلَم انّ ابني يَنتقِمُ مِن ظالميک و ظالمي اولادِک و شيعتک في الدنيا، و يُعَذّبهم اللّه في الاخِره عذاباً شديداً.»؛ اي علي! همانا قريش، به زودي، عليه تو برخواهند خاست و به خاطر ظلم و غلبه بر تو، دست به دست هم خواهند داد. اگر ياوراني يافتي، پس به جهاد با ايشان برخيز، واگر نيافتي کساني را که تو را ياري کنند، پس دست نگهدار و خون خويش را حفظ کن. به درستي که شهادت، در انتظار تو است. بدان که فرزند من [مهدي (عليه السّلام)] از ستمگران بر تو و بر فرزندان و شيعيان ات در دنيا انتقام خواهد گرفت، و خداوند در آخرت ايشان را به عذاب سخت مبتلا خواهد کرد.

در اين هنگام، سلمان فارسي از آن حضرت پرسيد: «اي رسول خدا! (آن فرزندي که از دشمنان انتقام خواهد گرفت) کيست؟». حضرت فرمود:

التاسع مِن وُلدِ ابني الحسين، يظهر بعد غيبتِهِ الطويله، فَيُعلِنُ امرَ الله ويظهر دين الله و ينتقم مِن اعداء الله و يملا الارض قسطاً و عدلاً کما مُلِئَت جوراً و ظلماً [1] نهمين از فرزندان پسرم حسين (عليه السّلام) که بعد از غيبتي طولاني، آشکار مي شود، پس امر خدا را ظاهر مي گرداند و دين او را پيدا مي سازد، و از دشمنان خدا انتقام مي گيرد، زمين را پر از عدل و داد مي کند، هم چنان که لبريز از ظلم و جور شده است.

به راستي چرا اميرالمؤ منين (عليه السّلام) که خود «در کودکي، بزرگان و شجاعان عرب را به خاک افکند و شاخه هاي بلند درخت قبيله هاي بت پرستي را درهم شکست» [2] حال، براي ستاندنِ حق خويش، مأمور مي شود که اگر ياوري پيدا کرد، اقدام کند؟

اين حديث شريف، به روشني بيان مي کند که مسئوليّت جلوگيري از ريخته شدنِ خون وليٍّ خدا، بر عُهده ي انسان هاي لايق و کارامدي است که توانايي حفاظت از جان امام خويش را داشته باشند. در پرتو وجود چنين ياراني است که حجّت خدا مجالِ قد عَلَم کردن در برابر دشمنان دين خدا را خواهد يافت. در صورت فقدان اين عنصر حياتي از پهنه ي زندگي سياسي وليّ خدا، او، مأمور به سکوت است، حتّي در مقابل اساسي ترين انحرافات پديد آمده در مسير سعادت بندگان خدا، که خلافت و جانشيني رسول خدا باشد.

به راستي، چرا آن علي(عليه السّلام) که به فرموده ي پيامبر اسلام (صلّي اللّهُ عليه وآله وسلّم) «اگر مردم شرق و غرب عالم در برابرش بايستند، بر همه ي آنان غلبه مي کند [3] در خطبه ي يکصد و هشتاد و يکم نهج البلاغه [4] ، پس از يادِ مهدي موعود (عليه السّلام) لب به گلايه از اطرافيان خود مي گشايد، با حال گريه دست بر محاسن سپيدش مي زند و خاطره ي ياران با وفايش، عمّار و ابن تّيهان و ذوالشهادتين و... را زنده مي کند؟ آيا پاسخ، جز اين است که مردي چون علي (عليه السّلام) نيز براي دست يابي به اهداف بلند خويش، به ياوراني چون مالک اشترها که جان بر کف، در پي تحقق اهداف امام خويش هستند، نيازمند است؟

مرور خطبه هاي 27 و 69 و 70 و 96 و 181 نهج البلاغه [5] و نيز دقّت در ماجراهاي کوچک و بزرگ دوران حکومت امام اوّل (عليه السّلام) به ما مي نماياند که کميِ اطرافيان لايق و کارامد، در کوتاهيِ عمر دولت آن حضرت تأثير زيادي داشته است.


پاورقي

[1] چهل حديث از غيبت فضل بن شاذان، علي اکبر مهدي پور، ص 41 (به نقل از مختصر اثبات الرجعه، ح سوم؛ کفايه المهتدي، برگ 21، منتخب کفايه المهتدي، ص 115.

[2] نهج البلاغه، خ 192؛ بحارالا نوار، ج 33، ص 233؛ صحيح مسلم، ج 15، ص 178: «اءنا وضعتُ في الصغر بکلاکِلِ العرب و کسرتُ نواجِمَ قرون ربيعه و مُضَر».

[3] «واللّه! - يا علي! - لو بارز اهل الشرق و الغرب لقتلتهم جميعاً.» سفينه البحار، ج 4، ص 397، مادّه ي «شجع».

[4] براساس نهج البلاغه فيض الاسلام.

[5] همان.