بازگشت

مهدي در لوح و صحيفه فاطمه


حديث لوح و صحيفه، طولا ني است و به چند نحو روايت شده است. [1] در اينجا به قسمتهايي از آن اشاره مي کنيم:

... فقال جابر: اشهد بالله اني دخلت علي امّک فاطمه في حياه الرسول (صلّي اللّهُ عليه وآله وسلّم) اهنّئها بولاده الحسين؛ فرايت في يدها لوحا اخضر، ظننت انه زمرد؛ و رايت فيه کتابا ابيض، شبه نور الشمس؛ فقلت لها: بابي و امي يا بنت رسول ا لله (صلّي اللّهُ عليه وآله وسلّم)! ما هذا اللوح؟ فقالت: هذا اللوح اهداه الله جل جلاله الي رسول الله (صلّي اللّهُ عليه وآله وسلّم)؛ فيه اسم ابي و اسم بعلي و اسم ابنيّ و اسماء الاوصياء من ولدي؛ فاعطانيه ابي ليبشرّني بذلک. قال جابر: فاعطتنيه امک فاطمه، فقراته و انتسخته...: بسم الله الرحمن الرحيم؛ هذا کتاب من الله العزيز (الحکيم) لمحمد نوره و سفيره و حجابه... انّي لم ابعث نبيا فاکملت ايامه و انقضت مدته، الاجعلت له وصيّاً؛ واني فضلتک علي الانبياء و فضّلت وصيک علي الاوصياء و اکرمتک بشبليک بعده و سبطيک حسن وحسين؛ فجعلت حسنا معدن علمي بعد انقضاء مده ابيه و جعلت حسينا خازن وحي و اکرمته بالشهاده... بعترته اثيب و اعاقب؛ اوّ لهم (علي) سيد العابدين و... و ابنه شبيه جدّه المحمود محمد الباقر لعلمي... سيهلک المرتابون في جعفر... و انتجبت بعده موسي... ان المکذّب بالثامن مکذّب بجميع اوليائي... حق القول منّي لاقرن عينه بمحمد ابنه وخليفته من بعده... واختم بالسعاده لابنه عليّ وليه و ناصري... و اخرج منه الداعي الي سبيلي والخازن لعلمي الحسن ثم اکمل ذلک بابنه رحمه للعالمين، عليه کمال موسي و بهاء عيسي و صبر ايوب [2] .

جابر بن عبدالله انصاري مي گويد: خدا را گواه مي گيرم که در زمان رسول خدا (صلّي اللّهُ عليه وآله وسلّم) براي تهنيت ولادت امام حسين (عليه السّلام) بر مادرتان حضرت فاطمه (عليهاالسّلام) وارد شدم و در دست ايشان لوح سبز رنگي ديدم که پنداشتم از زمرّد است. در آن نوشته اي سپيد و نوراني، مانند نور خورشيد، ديدم. گفتم : اي دختر رسول خدا! پدر و مادرم فداي شما باد! اين لوح چيست؟ فرمود : اين لوح را خداوند متعال به رسولش هديه کرده است؛ و در آن اسم پدر و شوهر و دو فرزندم و اوصياي از فرزندانم ثبت شده؛ و پدرم آن را به من عطا فرموده، تا بدان مسرور گردم. جابر مي گويد : آن را به من دادند و آن را خواندم و از روي آن استنساخ نمودم...: «بسم الله الرحمن الرحيم؛ اين کتابي است از جانب خداي عزيز حکيم براي محمد، نور و سفير و حجاب او... من هيچ پيامبري را مبعوث نکردم، جز آنکه وقتي ايامش کامل و مدتش سپري شد، براي او وصي قرار دادم؛ و من تو را بر انبيا فضيلت دادم و وصي تو را افضل اوصيا قرار دادم و تو را به دو فرزند او و دو نوه ي تو، حسن و حسين، گرامي داشتم؛ حسن را پس از پدرش معدن علمم قرار دادم و حسين را خازن وحي خود ساختم و شهادت را به او کرامت کردم... به واسطه عترت او ثواب مي دهم و عقاب مي کنم. اولين عترت او، علي سرور عابدين و... و فرزند او که همنام جدش محمود است؛ يعني محمد، که شکافنده ي علم من است... شک کنندگان در جعفر هلاک خواهند شد... بعد از او فرزندش موسي را برگزيدم... همانا تکذيب کننده امام هشتم، تکذيب کننده همه ي اولياء من است... بر من فرض است که چشم او را به پسر و جانشينش محمد روشن سازم... و سعادت او را به واسطه فرزندش علي، که وليّ و ناصر من است، ختم مي کنم... از صلب او حسن را که داعي به راه من و خازن علم من است، بيرون مي آورم؛ سپس به خاطر رحمت خود بر عالميان، سلسله ي اوصياء را به وجود فرزندش تکميل خواهم کرد؛ کسي که کمال موسي، بهاي عيسي و صبر ايوب را دارا مي باشد.»


پاورقي

[1] ر.ک: به کمال الدين، ج 1، باب 27 و 28؛ بحارالانوار ج 36، ص 193 و 195.

[2] من هو المهدي (عليه السّلام)، ص 24.