حضرت زهرا و حضرت مهدي هر دو فرياد رس هستند
الف: حضرت زهرا فرياد رس است.
علامه مجلسي روايت مي کند، که اگر حاجتي داشتي و سينه ات به خاطر او تنگ گشته، دو رکعت نماز بخوان؛ بعد از سلام نماز، سه مرتبه تکبير بگو و تسبيحات حضرت زهرا (عليهاالسّلام) را بخوان؛ سپس به سجده برو و صد مرتبه بگو: يا مولاتي يا فاطمه اغيثيني؛ پس گونه راست را بر زمين بگذار و همين را صد مرتبه بگو؛ سپس به سجده برو و همين را صد مرتبه بگو؛ و بعد از آن گونه چپ را بر زمين بگذار و همين را صد مرتبه بگو؛ و سپس به سجده برو و صد و ده مرتبه بگو، وحاجت خود را ياد کن؛ به درستي که خداوند برآورده مي کند ان شاء الله تعالي. [1] .
توجه: علامه مجلسي (ره) نماز استغاثه به حضرت زهرا (عليهاالسّلام) را به گونه ديگري هم نقل مي کند. [2] .
ب) حضرت مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) فرياد رس است.
در زيارت آل يس (عليهم السّلام) مي خوانيم: السلام عليک اَ يّها العَلَم المنصوب والعِلم المَصب وب والغَوث والرحمَه الواسِعَه. [3] .
سلام بر تو اي پرچم افراشته و دانش ريزان و فرياد رس و رحمت واسعه حق.
مؤيد مطلب اينکه، قطب الدين راوندي از ابوالوفاي شيرازي نقل مي کند، که در زندان ابن الياس گرفتار شده بودم؛ تصميم قتل مرا گرفته بود، که متوسل به امام سجاد (عليه السّلام) شدم. خواب بر من غلبه پيدا کرد؛ وجود مبارک پيامبر (صلّي اللّهُ عليه وآله وسلّم) را ديدم. دستوري عملي براي توسل به ائمه (عليهم السّلام) دادند. فرمودند: متوسل نشو به من و نه به دختر من و نه دو پسرم براي متاع دنيا؛ بلکه از براي آخرت متوسل شو و اما اخي ابوالحسن (عليه السّلام)، فانه ينقم لک ممن ظلمک... و اما علي بن الحسين ، فللنجاه من السلاطين و من معره (مفسده) الشياطين و اما محمد بن علي و جعفر بن محمد، فللاخره و اما موسي بن جعفر (عليه السّلام)، فالتمس به العافيه و اما علي بن موسي، فللنجاه من الاسفار في البر و البحر و اما محمد بن علي، فاستنزل به الرزق من الله تعالي و اما علي بن محمد، فلقضاء النوافل و برالاخوان و اما الحسن بن علي، فللاخره و اما الحجه، فاذا بلغ منک السيف المذبح (و اَومَأ بيده الي الحلق) فاستغث به، فانه يغيثک و هو غياث و کهف لمن استغاث به.
برادرم حضرت علي (عليه السّلام)، از ظلم کننده به تو انتقام مي کشد و امام سجاد (عليه السّلام)، براي نجات از سلاطين و از شرور شياطين و امام باقر و امام صادق (عليهما السّلام)، براي آخرت و امام کاظم (عليه السّلام)، براي طلب عافيت و امام رضا (عليه السّلام)، براي نجات در سفرهاي زميني و دريايي و امام جواد (عليه السّلام)، براي نزول رزق از خدا و امام هادي (عليه السّلام)، براي قضاي نوافل و نيکي اخوان و امام عسکري (عليه السّلام)، براي آخرت و حضرت مهدي (عج) اگر شمشير به محل ذبح تو (پيامبر (صلي اللّهُعليه وآله وسلّم) با دست خود به گلو اشاره فرمود) رسيد، پناه ببر به او؛ به درستي که او به فرياد تو مي رسد؛ چرا که او فرياد رس است و پناه است براي کسي که به او استغاثه کند.
فقل: يا مولاي يا صاحب الزمان! انا مستغيث بک. [4] .
پس بگو: اي سرورم ! اي صاحب زمان! من به تو پناه آورده ام و از تو طلب فريادرسي مي کنم.
فقلت: يا مولاي يا صاحب الزمان! انا مستغيث بک؛ فاذا انا بشخص قد نزل من السماء تحته فرس و بيده حربه من نور. فقلت : يا مولاي! اکفني شر من يؤ ذيني. فقال: قد کفيتک فانني سالت الله عزوجل فيک و قد استجاب دعوتي.
پس من گفتم: يا مولاي يا صاحب الزمان! به فريادم برس. ناگهان ديدم شخص اسب سواري از آسمان فرود آمد؛ در حالي که سلاحي از نور در دست داشت. عرض کردم: اي مولاي من! شر کسي که مرا اذيت مي کند، دفع کن. فرمود: شر او را از تو برطرف کردم؛ کار تو را انجام دادم؛ من درباره تو از خدا خواستم و خداوند دعاي مرا اجابت کرد.
فاصبحت؛ فاستدعاني ابن الياس و حل قيدي خلع عليّ و قال: بمن استغثت؟ فقلت: استغثت بمن هو غياث المستغيثين. [5] .
صبح که طلوع کرد، ابن الياس مرا خواست و خودش زنجير را باز کرد و مرا آزاد کرد و سؤال کرد: به چه کسي پناه بردي و از چه کسي کمک گرفتي؟ گفتم : به کسي که فريادرس طالبان فريادرسي هستند.
در دعاي فرج مي گوييم: اللهم عظم البلاء و برح الخفاء... يا مولاي يا صاحب الزمان الغوث الغوث الغوث. [6] .
اي مولا و آقاي من! اي صاحب زمان! به فرياد رس، به فرياد رس، به فرياد رس.
و در عريضه به خدمت حضرت بقيه الله (عليه السّلام) مي نويسيم : کنت يا مولاي صلوات الله عليک مستغيثا... فاغثني يا مولاي صلوات الله عليک. [7] .
توجه: پيامبر (صلي اللّه عليه وآله وسلّم) فرمود: و هو غياث و کهف لمن استغاث به او فريادرس و پناه هر کسي است که به او پناه ببرد و فريادرسي بخواهد. نفرمود فقط غياث شيعيان و محبين است؛ بلکه غياث هر کس است. چه بسيار کساني که شيعه نبودند، اما وقتي به حضرتش استغاثه کردند، حضرت به فرياد آنها رسيد. در اين مورد قضاياي بسياري نقل شده که يکي از آنها را ذکر مي کنيم:
عالم فاضل رباني ميرزا حسين نوري نقل مي کند که دانشمند بزگوار شيخ علي رشتي، از شاگردان استاد اعظم ميرزاي شيرازي مي گويد: در يکي از سفرها، که از زيارت امام حسين (عليه السلام) به سوي نجف اشرف از راه فرات باز مي گشتم، در کشتي کوچکي که بين کربلا و طويرج بود، سوار شدم. مسافران که اهل حله بودند به بازيگري و مزاح مشغول شدند؛ جز يک نفر که هر چند با آنها هم غذا و همسفر بود و بر مذهب او خرده مي گرفتند و او را سرزنش مي کردند، با کمال متانت نشسته بود و هيچ شوخي نمي کرد. از اين وضع در تعجب بودم؛ تا اينکه به جايي رسيديم که آب کم بود و به ناچار پياده شديم. در کنار نهر که مي رفتيم، از او پرسيدم: چرا از آنها کناره گيري مي کني و آنها بر مذهب تو خرده مي گيرند؟ گفت: اينها از عامه و خويشاوند من هستند؛ پدرم نيز از ايشان است؛ ولي مادرم از اهل ايمان است. من نيز مذهب آنها را داشتم ولي به برکت حضرت مهدي (عج) شيعه شدم.
از چگونگي شيعه شدن او سؤال کردم؟ جواب داد: اسم من ياقوت و شغل من روغن فروشي است. در يکي از سالها براي خريدن روغن از شهر حله بيرون رفتم، تا از صحرا نشينان روغن بخرم. تا آن مقدار که مي خواستم خريدم و به اتفاق عده اي از اهالي حلّه بازگشتم و در يکي از منزلگاهها فرود آمديم و خوابيدم. وقتي بيدار شدم، ديدم همه رفته اند و من در صحراي بي آب و علفي که درندگان زيادي هم داشت، تنها مانده ام. به راه افتادم؛ ولي راه را گم کردم و متحير ماندم؛ از طرف ديگر از تشنگي و درندگان ترسان شدم. در آن حال به خلفا و مشايخ استغاثه کردم و از آنها کمک و شفاعت خواستم، تا خداوند برايم فرج کند؛ ولي نتيجه اي نداد.
با خود گفتم: از مادرم شنيده ام که مي گفت: ما امام زنده اي داريم که کنيه اش ابا صالح است؛ يرشد الضّالَّ و يغيث الملهوف و يعين الضعيف. به فرياد گم شدگان مي رسد و درماندگان و ضعيفان را کمک و ياري مي کند. با خداوند پيمان بستم، که به او استغاثه مي کنم؛ اگر نجاتم داد، به مذهب مادرم در مي آيم. پس او را صدا کردم و به او پناه بردم. ناگهان در کنار خود کسي را ديدم که عمامه سبزي بر سرداشت و همراه من را ه مي رفت. به من دستور داد که به مذهب مادرم در آيم و کلماتي فرمود؛ و به من فرمود به زودي به آباديي مي رسي که آنجا همه شيعه هستند. گفتم: اي آقاي من! شما با من به آن آبادي نميآييد؟ فرمودند: نه، لا نه استغاث بي الف نفس في اطراف البلا د اريد ان اُغيثهم. چون هزار نفر در اطراف بلا د به من پناهنده شده اند؛ مي خواهم آنان را خلا ص کنم. يکباره از نظرم غايب شد. کمي راه رفتم و به آبادي رسيدم؛ در صورتي که مسافت زيادي تا آنجا بود، که همسفرهايم روز بعد به آنجا رسيدند. از آنجا به حله برگشتم و به نزد سيدالفقها سيد مهدي قزويني رفتم و جريان را به او گفتم. او احکام و مسائل ديني را به من آموخت. از او سؤال کردم: چه عملي انجام دهم که بار ديگر خدمت آن حضرت برسم؟
گفت: چهل شب جمعه به زيارت امام حسين (عليه السلام) برو. من هم شبهاي جمعه به زيارت قبر آن حضرت مي رفتم. در شب جمعه سي و نهم، وقتي به دروازه شهر کربلا رسيدم، مأمورين ظالم از مردم گذرنامه مي خواستند و خيلي سخت مي گرفتند. من هم که نه گذرنامه داشتم و نه قيمت آن را، چندبار خواستم به طور قاچاق از ميان جمعيت وارد شوم؛ ولي نشد. در همين اثنا حضرت صاحب الا مر (عج) را ديدم که داخل شهر است. به او استغاثه کردم و کمک خواستم. بيرون آمد و مرا همراه خود از دروازه داخل شهر کرد و کسي مرا نديد. وقتي وارد شهر شديم، يکباره او را ديگر نديدم و با حسرت و تأسف بر فراقش ماندم. [8] .
پاورقي
[1] بحارالانوار، ج 102، ص 254، ح 13 - حاشيه مفاتيح الجنان، نماز استغاثه به حضرت زهرا (عليهاالسّلام).
[2] بحارالانوار، ج 102، ص 254، ح 12.
[3] بحارالانوار، ج 53، ص 171، توقيع 5، به نقل از احتجاج. مفاتيح الجنان. زيارت حضرت صاحب الزمان (عليه السّلام) معروف به زيارت ال يس (عليهم ا لسّلام).
[4] نقل ديگري هست که، پيامبراکرم (صلي اللّه عليه وآله وسلّم) فرمودند: بگو: يا صاحب الزمان، اغثني، يا صاحب الزمان ادرکني، (اي صاحب زمان به فرياد من برس، اي صاحب زمان مرا درياب) پس در خواب فرياد زدم: يا صاحب الزمان، اغثني يا صاحب الزمان ادرکني (نجم الثاقب، ط جمکران، باب 9، قضيه اول، ص 729).
[5] الدعوات ، راوندي، ص 2-191؛ بحارالانوار، ج 53، ص 324 و ج 94، ص 35 و نجم الثاقب، ط جمکران، باب 9، قضيه اول، ص 729.
[6] مفاتيح الجنان، دعاي فرج حضرت حجه (عليه السّلام).
[7] منتهي الامال، آخر فصل ششم.
[8] بحارالانوار، ج 53، ص ، و مکيال المکارم، ج 1، ص 107، به نقل از جنه المأوي، ص 292.