بازگشت

اهل عراق (اهل السواد)


حديث 1-...عن رَفيدِ بنِ أبي هُبَيْرَةَ، قالَ: قُلْتُ لِأَبي عَبدِاللَّه (عليه السّلام): «جعلت فداکَ يابنَ رسولِ اللَّهِ! يسير القائمُ بسيرَةِ عَليِّ ابنِ أبي طالِبٍ في أهلِ السَّوادِ». فَقالَ: لا؛ يا رَفيدُ! إنَّ عَليَّ ابْنَ أبي طالِبٍ سارَ في أهلِ السَّوادِ بِما فِي الجَفْرِ الأَبيَضِ، وَإنَّ القائم يَسيرُ في العَرَبِ بما في الجَفْرِ الأحمَرِ.». قال: قُلتُ لَهُ: «جُعِلتُ فِداکَ! وَمَا الجَفْرُ الْأَحْمَرُ؟». قال: «فَأمَرَّ إصبَعَهُ إلي حَلْقِهِ، فقالَ: «هکَذا يعني الذِّبْحَ. ثُمَّ قال: «يا رَفيدُ! إنَّ لِکُلِّ أهلِ بَيتٍ نجيباً شاهِداً عَلَيْهِمْ شافِعاً لِأمثالِهِم». [1] .

رفيد، غلام ابن هبيره گويد: به امام صادق (عليه السّلام)، عرض کردم: «يابن رسول الله! فدايت بشوم! آيا قائم(عج) در ميان اهل سواد (اهل عراق) به سيرت و طريقه ي علي بن ابي طالب (عليه السّلام)، رفتار مي کند؟». فرمود: «نه، يا رفيد! همانا، علي بن ابي طالب، (عليه السّلام) در ميان اهل عراق، به طريقي رفتار کرد که در جفرا بيض است؛ يعني، به طريق ملايمت با ايشان رفتار کرد، ولي قائم (عليه السّلام) به روشي با عرب رفتار مي کند که در جفراحمر است.». عرض کردم: «فداي تو بشوم! جفراحمر چيست؟». آن حضرت، انگشت خود را به حلق اش کشيد و فرمود:»اين گونه رفتار مي کند.»؛ يعني سرهاي دشمنان را مي برد.

بعد از آن فرمود: «يا رفيد! البته، با هر اهل بيتي نجيب و جواب دهنده اي است که به کرده هاي اهل خود شاهد است. و به امثال آنان شفاعت کننده است.».

در مورد «رفيد»، مرحوم خوئي، ساکت است، ولي مامقاني گويد، از اين روايت، حسن عقيده ي او ظاهر است [2] .

در اين روايت نيز حدود محورها، کاملاً، مشخص شده است و آن، اين که تمامي عراق و تماي عرب مورد نظر نيست. خود حضرت علي با تمامي عراق و عرب، سر جنگ نداشت، اينکه خصوص ناکثين و عهد شکنان بودند. امام عصر(ع) نيز با خصوص ناکثين و مخالفان مقابله مي کند.

حديث 2-... عن عبد الرحمان بنِ الحجاج، عنِ الصّادق (عليه السّلام) قالَ: «إذا قام القائم و أتي رَحبةَ الکوفةِ»، فقالَ برِجلِهِ هکذا أوْ أوْمأَ بيدهِ الي موضعٍ ثمَّ قالَ: «احفِروُا ها هنا.». فَيَحفِروُنَ، فَيَستخرجون اثنَيْ عَشَرَ ألف دِرْعٍ (وَاِثْنَيْ عَشَرَ دِرْعٍ) وَاثْنَيْ عَشَرَ ألف سَيفٍ، وَاثْنَي عَشَرَ ألف بَيضَةٍ لِکُلِّ بَيْضَةٍ وَجْهانِ، ثُمَّ يَدْعوُ اثنَي عَشَرَ ألف رَجُلٍ مِن المَوالِي من العَرَب والعَجَمِ فَيُلْبِسُهُم ذالک، ثُمَّ يَقولُ: «مَنْ لَمْ يَکُنْ عَلَيهِ مِثْلُ ما عَلَيْکُمْ فَاقْتُلُوهُ.» [3] .

از عبدالرحمان بن حجّاج نقل شده که امام صادق (عليه السّلام) فرمود: «چون قائم (عليه السّلام) قيام، کند، در رحبه ي کوفه (محله يا ميداني در کوفه است) مي آيد و به جايي اشاره کند و فرمايد: «اين جا را حفر کنيد». چون حفر کنند، دوازده هزار زره، دوازده هزار شمشير و دوازده هزار کلاه خود، بيرون آرند. سپس دوازده هزار مرد از غلامان عرب و عجم را بخواند که اسلحه بر اندام شان بپوشاند و گويد: «هر که را چنين سلاحي در برندارد، بکشيد.».

اين روايت، از نظر سند، مرفوعه و ضعيف است، شايد اين اقدام، در ارتباط با نقطه ي خاصّي از کوفه - رحبه - باشد، نه اين که تمامي افرادي را که اين فرم خاص از لباس را ندارند؛ زيرا، معناي آن، چنين مي شود که تمامي ساکنان کره ي زميني را بايد نابود کنند!

حديث 3 (قِتال با سفياني در کوفه) - چون حديث. طولاني است، به ترجمه ي آن اکتفا مي شود.

سيّدعلي بن عبد الحميد، در کتاب الغيبة، حديث مرفوعه اي را از امام صادق (عليه السّلام) نقل مي کند که آن حضرت فرمود: «قائم (عليه السّلام) مي آيد تا اين که به نجف مي رسد. در آن حال، لشکر سفياني، از کوفه به سوي آن حضرت و اصحاب او بيرون مي آيند، در حالي که جمعيّت خلايق با آن حضرت است. اين قضيه، در روز چهارشنبه واقع مي شود. آن حضرت. مردم را دعوت مي کند و به حق خود سوگند مي دهد و به ايشان خبر مي دهد که من مظلوم و مقهور شده ام. و مي فرمايد: «هر که در خصوص خدا با من مصاحبه و گفت و گو کند، همانا، من، نزديک ترين مردم به خدا هستم...». در جواب اش گويند: «از هر جا که آمده اي بازگرد به همان جا، ما را به تو نيازي نيست، زيرا، ما، شما را شناخته و امتحان کرده ايم.».

پس بدون جنگ و خون ريزي متفرق مي شوند. چون روز جمعه مي رسد، باز آن حضرت، ايشان را دعوت مي کند و اتمام حجت مي کند. در آن حال، تيري از کمال بيرون مي آيد و بر يکي از مسلمانان اصابت مي کند و او را مي کشد. پس در آن حال گفته مي شود: «فلاني کشته شد.». در اين هنگام، آن حضرت پرچم رسول خدا را مي گشايد. وقتي که آن را گشود، ملائکه ي بدر به خدمت اش فرود مي آيند. پس همين که وقت ظهور مي رسد، نسيم فتح براي آن حضرت مي وزد. آن حضرت، خود و اصحاب اش، بر ايشان حمله مي کنند. خداي تعالي. او را بر ايشان غالب مي گرداند. و از پيش اش مي گريزند جمعي را نيز به قتل مي رساند تا اين که به خانه هاي کوفه داخل مي شوند. منادي آن حضرت ندا مي کند که آگاه شويد که هيچ کس از شما فراريان را تعقيب نمي کند و زخمي ها را نکشد. با ايشان به طريقه اي رفتار مي کند که علي (عليه السّلام) در جنگ جمل با اهل بصره کرد.». [4] .

در اين روايت نيز با قطع نظر از صحّت سند، محور خاصّي را مورد تهاجم و قتل قرار داده و آن، لشکريان سفياني است که اصولاً. خودشان، به عراق و بلاد اسلامي تهاجم وسيعي مي کنند و به قتل و غارت و تجاوز دست مي زنند پس از شکست دادن آنان و فرار از صحنه و پناه بردن به خانه هاي کوفه، حضرت مهدي(عج) از تعقيب آنان نهي و جلوگيري مي کند.

اين روايت با آنچه که به حضرت نسبت مي دهند، منافات دارد.


پاورقي

[1] بسائر الدرجات، ص 152. ب 14، ح 4؛ معجم الأحاديث. ج 4، ص 47.

[2] تنفيع المقال، ج 1، ص 434. معجم رجال الحديث، ج 7، ص 200.

[3] اختصاص، ص 334؛ بحارالانوار، ج 52، ص 377؛ معجم الاحاديث، ج 4، ص 47.

[4] بحارالانوار، ج 52، ص 387؛ اثبات الهداة، ج 3، ص 585؛ معجم أحاديث الامام المهدي، ج 4، ص 44.