ما موستا حاج ميرزا عبدالله خادم
وي، از علماي فاضل و نامدار کُرد اهل سنّت است که در سال 1895 ميلادي در شهر (کويه) از استان سليمانيه به دنيا آمد. در سرودن قصيده دست توانايي داشته است. بديع ترين مضامين را در کوتاه ترين مصراع ها، گنجانده است. در بخشي از قصيده ي نخست ديوان وي که اين جا تقديم مي شود، مشاهده مي فرماييد که چه گونه توانسته است حقّ مطلب را ادا کند.
حاج ميرزا عبداللّه خادم، در تاريخ 1362 هجري قمري، بر اثر تصادف، در سليمانيه، دار فاني را وداع گفت.
متن کردي قصيده وي که در پايان آن به نام مقدس حضرت مهدي عجل الله فرجه الشريف کرده از اين قرار است:
ديوان به نووکي خامه له وه سفي عه لي ته زين
نووسي به ناوي حه زره تي سولتاني ئه وليا
ده ريا که في له فه يزي که في جودي حه يده ره
شه رمه نده ي سه خاي ئه وي هه وري رووي سه ما
ياراي وه سفي له خامه وله نووسيني من ني يه
يه زدان له مه دحي ئو بووکه فه رموويه«هل أتي»
له بريزي تا بکه م قه ده حي باده ي ئوميد
«يسقون من رحيق» له ئه م شاهي (لافتي)
ره ونه ق درا به جه وهه ري عيسمه ت له فاتمه(س)
نووري جه مالي دين ودله «زبدة النساء»
ئه م خاکه لاله زاره له خويني دووچاوي من
بو ماته مي حه سه ن (ع) حه سه ني أحسن الهدي
داغي دلم له داغي حسه ين(ع) نه قشي به ستووه
ره نگي ميسالي خوينه له سه ر خاکي که ربه لا
زين العباده(ع) شافعي جورم و گوناهي من
وه ختي ئه بم به ده رگه هي عولياکه في دوعا
توز و غوباري ره وزه ي باقر(ع) کفايه ته
بوچاوي زينهارمه ئه يکه م به تووتيا
ئه م خاکه زه ري چه عفه ري له نيگاهيکي جه عفه ره(ع)
به م کيميايه وه مسي قه لبم بووه ته لا
سه حرايي سوبحيکازبه شيواوه کاره وان
روخساري ساديقه(ع) شه فه قي سوبحي ئيهتيدا
ده ريايي حيلمي مووساکازم(ع) که مه وج ئه دا
ئه گري سه فاله نووري روخي پرته وي وه فا
له م ره وزه ي ريازي ره زايه دلم ده مي
گولچين ئه بي که ببي باغه وان ره زا(ع)
فيکري ته قي(ع) بوه و نه قي(ع) ته قواي هه ر که سي
مه غزم به عه شقي ئه و پره خالي له هه ر هه وا
خالي نه بوو دلم له خه يالاتي عه سکه ري
تاکو به نووري مه عريفه تي ئه وبي ئاشنا
تيفلي عه زيزي روحه له ناو مه هدي(عج) قالبم
بوشيري عشقي مه هديه(عج) گرياني بوغه زا
من کاسه ليسي نيعمه تي ئيوه م هه موو ده مي
ئوميده گه ر به لوتفي ئيوه ببي حاجه تم ره وا
اينک، ترجمه ي بيت به بيت اين قصيده ي کردي به زبان فارسي تقديم مي گردد.
1- ديوانِ شعر من، به نوک خامه ام، تا به وصف علي(ع) رسيد، حيرت زده و مات ماند.
که چه بنويسد؟ و نوشت به نام حضرت سلطانِ اوليا؛
2- کي، دريا کفش به مانند کف سخاوت وجود حيدر است؟ همان گونه، نيز شرمسار سخاوت وي گشته ابر در آسمان.
3- يارا و توانايي وصف او، در قدرت قلم من نيست، خداوند متعال، در مدح او «هل أتي » را فرموده است.
4- به اميد آن که لبريز کنم قدح باده ي اميد و آرزوهايم را از دست شاه «لا فتي» بنوشم مگر يسقون من رحيق
5- و اين را نيز بگويم، فاطمه(س)، زيب و رونق عصمت، هديه اي بود از خدا در جوهره و فطرت او
آن فاطمه اي که نور زيبايي و جمال دين است و زبدة النساء هم.
6- اين خاک نيز لاله زاري است از خون دو چشم من، در ماتم و سوگِ حسن(ع)، آن حسني که أحسن الهدي بود.
7- و بر دلم از داغ حسين(ع) نقش بسته است، و رنگش هم به مانند خون است بر سر خاکِ کربلا.
8- زين العباد است شافعِ جُرم و گناهِ من.
هنگامي که رو به درگاه اعلاي الهي دست دعا را بر مي دارم.
9- گرد و غبار روضه ي آرامگاه باقر(ع) براي من کافي است و نيز براي ديدگان امانْ جوي من است، که توتياي چشمانم شده است.
10- اين خاکِ زر جعفري از يک پرتو نگاه جعفر(ع) صادق است.
به اين کيمياي به دست آمده، مِسِ قلب من طلا شده است.
11- درجريان زندگي انسان، صحرا و سرابِ صُبح کاذب راه، کاروان ها را آشفته مي کند.
امّا دميدن رخسار (صادق(ع)) شفقِ روشن صُبح هدايت بخش خواهد بود. [1] .
12- و نگاه کن که درياي حلم و صبر موساي کاظم(ع) چه گونه موج مي زند.
و اين صفا را از پرتو وفاي به عهد و از رخساره ي زيباي پيمان و عهد خويش مي گيرد
13- و در اين روضه، به خاطر رياض و سپيد رضا(ع) است که دلم، يک دم
گلچينِ عشق خواهد شد، به شرطي که باغبان، حضرت رضا(ع) باشد.
14- و فکر تقي بوده است و نقي، نشانه ي تقواي هر کسي که مي بيني
و مغز من، پُر از عشق او شده است و خالي ز هر هوا و هوسي
15- و يک لحظه، دلِ من، از خيال (عسکري) خالي نبوده است،
چرا؟... براي اين که هميشه، با نور معرفت وي آشنا گردد
16- و در مهد و گهواره ي قالبِ خاکي تن من، طفلِ عزيز روحم قرار دارد
براي مکيدنِ شير عشق حضرت مهدي(عج)، گريه اي دارد براي جنگ (در رکابش)
17- من، ريزه خوار نعمت شمايم، هر لحظه و همه دم
و نيز اميد آن دارم که به لطفِ شما، حاجتم روا گردد.
پاورقي
[1] تلميحي زيبا به قدرت دانش و بينش امام جعفر صادق(ع) دارد که در عصري که ظهور کردند، نگذاشتند افکار الحادي و سخنانِ منکرانِ دين، در متون ديني و قلوب مردم نفوذ کند و از وجودش صُبحِ صادقِ او، دين، احيا شد.