شخصيت مهدي در تاريخ
ويژگيهاي اصلي اسطوره مهدي از زمان نخستين ظهور آن تغيير محسوسي نکرده است. مهدي در زمان هرج و مرج و آشوب قبل از آخر الزمان ظهور خواهد کرد، زماني که مشخصه ي آن اغتشاش و تفرقه (در عربي گفته مي شود فتنه، که تحت اللفظي به معني امتحان، اختلاف است) است که نشانه ي امتحان نهايي انسانها به وسيله ي خداوند است، و شورشها يا فتنه انگيزيها (ملاحم) باعث شقاق و اختلاف مي گردد. اين دوره ي طولاني تباهي اجتماعي و سياسي منجر به تسلط شرارت، دروغ و بي عدالتي در حوزه هاي اجتماعي و طبيعي مي شود. اين آشفتگي به عنوان آزمايش خلوص مؤمنيني که باقي مي مانند محسوب مي شود. در مرحله ي نهايي اين فرايند، مهدي بار ديگر ظهور خواهد کرد تا دوره ي جديدي از احيا را به وجود آورد و صحت وحي الهي را بار ديگر اثبات نمايد. اين امر با احياي عدالت سابق از طريق تأسيس مجدد دين و جامعه ي اسلامي انعطاف پذير (يعني شکلي از حکومت) در يک عصر طلايي کوتاه مدت مياني، تحقق خواهد يافت. برخي شرح ها بازگشت او را در روز عاشورا، دهم محرم، به مکه مي دانند که از آنجا به کوفه مي رود تا به همراهي ارتشي از مؤمنين خشم و عقاب الهي را تحقق بخشد؛ پيش از رحلت يا کمک سپاهي فرشته خو و به ياري عيسي که بازگشته است، به مدت هفت يا هفتاد سال حکومت خواهد کرد.
در رهبري جاذبه مند آيين شيعه، هويت مهدي (اگر چه غايب است) شناخته شده است، و فقط زمان بازگشت او معلوم نيست، زيرا اعتقاد به مهدي عبارت است از بازگشت امام غايب يا صاحب الزمان، اما برخي مسلمانان سني مي گويند هيچ کس نمي تواند هويت مهدي را بشناسد تا اينکه او عملاً ظهور نمايد و مطالبات خود را اعلام نمايد، حال آنکه ديگران نقش مهدي را فقط تا حد عيسي محدود مي کنند. او مانند انساني عادي ظهور مي کند که کار او مانند يک اصلاح گر يا فاتح است. اگر چه برخي از سنّي ها قبول دارند که مهدي در خفاست، اما اين غيبت را فوق طبيعي نمي دانند. گاه متکلمين سني کل اعتقاد به مهدي را با چنان احتياط و ترديدي مورد توجه قرار مي دهند که عنوان يا نقش او را ناديده مي گيرند و اين روند، امروز جريان تجديد شده اي به خود گرفته است. دو مجموعه از چهار مجموعه اصلي روايي سني، يعني مجموعه ي بخاري و مسلم، هيچ اشاره اي به مهدي نکرده اند و غزالي (متوفي: 1111) متکلم بر جسته، در اثر ممتاز خود تحت عنوان احياء علوم الدين هيچ بحثي از او به ميان نياورده، فقط به علائم الساعة در قرآن اشاره کرده است. اما سني ها اعتقاد کلي مسلمانان به تجديد کننده يا اصلاح گر (مجدّد) را که در هر قرن در گوشه اي از جهان اسلام ظهور مي کند و نقش او به عنوان احياگر دين و تقويت جامعه تا حدودي مانند نقشي است که به مهدي واگذار شده است قبول دارند. اعتقاد به مهدي در قلوب توده هاي مسلمان زنده نگاه داشته شده است، به طوري که هنگام بروز مشکلي خاص بخاطر سلطه ي بيگانه يا بي ثباتي اجتماعي، اين اعتقاد بلافاصله فعال مي شود و مردم بازگشت قريب الوقوع او را براي اصلاح تاريخ انتظار مي کشند. گرايش ديرينه و ريشه دار به تصور نبوت به عنوان تاريخ پيشگوئي شده و تصور تاريخ به عنوان نبوت تحقق يافته، و مجموعه اسطوره هاي انباشته شده پيرامون مهدي، توأم با آرماني ساختن تاريخ آغازين جامعه اسلامي به عنوان الگوي نخستين براي ماجراي مقدس آخرالزمان که در وجدان مسلمانان جاي داده شده است، باعث شد مفهوم مهدي که در بين سني ها به طور ناقص تعريف شده بود، با موقعيت موجود هماهنگ گردد، يا طوري تنظيم گردد که يک داوطلب مناسب بتواند خود را مهدي منتظَر اعلام کند.
موارد بسياري در تاريخ اسلام در خصوص مدعيان مهدي وجود دارد که بر آن بوده اند تا نظم سياسي موجود را به چالش کشيده، به زور سلاح آن را سرنگون کنند. جنبش هاي مهدي به ندرت توانسته اند به موفقيت سياسي واقعي دست يابند، جز آنکه توانسته اند پايه اي را براساس وفاداريهاي قبيله اي موجود، بر اساس مفهوم روستايي يا اندکي شهري از خلع يد يا واگذاري، يا بر اساس الگوهايي از مخالفت اجتماعي - سياسي بنيان نهند. چند عامل در ظهور شخصيتهاي الهام گرفته از مسيحا دخالت داشته است. سنت اعتقاد به عصر طلائي به عنوان ابزاري مناسب براي مخالفت اجتماعي و مخالفت ديني از همان ابتدا در تاريخ اسلام وجود داشته است. عامل ديگر که هنوز نيز بسيار مؤثر است، وضعيت پويا و به لحاظ معنوي ستيزه جوي آگاهي و ايدئولوژي اسلامي توأم با تعريف خود به عنوان نظام نجات بخش جهان شمول و نهايي است. به طور کلي، جنبشهاي موفق، سه مرحله ي متوالي را پشت سر مي گذارند: (1) ابتدا، تبليغ وسيع نوعي احياگري اسلامي با هدف کسب حمايت در ميان افراد ناراضي و محروم؛ (2) ايجاد سازماني نظامي براي انجام تبليغات مربوط به مطالبات آن و ريسکهاي نظامي به وسيله ي افزايش طرفداران؛ و (3) ظهور يک دولت سرزميني که آرمانهاي ديني آن به تدريج کهنه مي شود.
ابن تومارت [1] (متوفي 1130) که کار خود را به عنوان يک اصلاح گر اخلاقي آغاز کرد، امپراطوري المُهاد [2] را بنيان نهاد که در اوج خود در سراسر افريقاي شمالي گسترش يافت، يعني از منطقه اي که هم اکنون مراکش و فز [3] در مغرب تا تونس وتري پوليتانيا را در بر مي گيرد. ادعاي مهدي بودن او علاوه بر ادعاي برخورداري از اصل و نسب علوي و دارا بودن نشانه هاي مشروعيت علويان از قبيل شمشير پيامبر،با اعتقادات کلامي سرسختانه سني و رياضت شديد همراه بود. برداشت او از مهدي و خليفه حاکي از تأکيد بر معصوم بودن حاکم بود، خصوصيتي که معمولاً در ديدگاههاي سني پيرامون خلافت وجود ندارد اما در امامت شيعي ضرورت دارد.
با آغاز قرن قبل از هزاره ي اول در اسلام، پيشگويي ها در باره ي مهدي اهميت خاصي يافت. از جمله شخصيتهاي مختلفي که در اين زمينه اهميت يافته اند مي توان به معلم صوفي، سيد محمد نوربخش، اشاره کرد که رهبري جنبش مهدي گرا دربدخشان (ايران) و سپس عراق را به عهده داشت، همچنين چند مبلغ اصلاح گر برجسته در هند مسلمان، از جمله ميرسيد محمد جانپوري (متوفي: 1505 در بلوچستان)، و [جنبش ] مهدويت هندوستان که در اصل گروهي رعيت سني بسيار مقدس مآب متشکل از زاهدان ستيزه جو بودند که با رهبران ديني رسمي دربارها مخالف بودند. رهبر آنها شيخ علائي به خاطر خودداري از رها کردن ادعاي مهدي گرائي تا حد مرگ مورد شکنجه قرار گرفت. در حوزه ي ترکيه - ايران، اين منطقه شاهد آشوبهاي عمده اي بود که منجر به اختصاص موفقيت آميز ايدئولوژي مهدي به رهبران قبيله به ويژه ظهور سلسله ي صفوي در ايران در آغاز قرن شانزدهم، تحت حکومت شاه اسماعيل گرديد که خود را مهدي اعلام نموده بود.
سرزندگي و قدرت ميراث مهدي در اسلام با مهدي سودان، محمد احمد ابن عبداللّه، نمود بسيار چشمگيري يافت. جنبش او به نام مهديه، در دو دهه ي آخر قرن نوزدهم به سرعت سودان وابسته به ساکنان دره ي نيل را فرا گرفت و به ميزان زيادي باعث شد که سودان به عنوان يک دولت - ملت در قرن بيستم ظاهر شود. در ماه ژوئن 1881 اين مرد مقدس و برجسته ي سوداني مهدي بودن خود را علناً در جزيره ي آبا [4] اعلام کرد و طي مدت نسبتاً کوتاهي جنبش او سودان را به حکومتي اسلامي و سپس پادشاهي اسلامي تبديل کرد که از زمان فوت مهدي در سال 1885 تا زمان فروپاشي آن در سال 1898 - 1899، تحت حکومت قائم مقام ارشد و جانشين موقت او، خليفه عبداللّه، بوده است. مهديه آخرين طغيان در ميان مجموعه جنبشهاي بزرگ معنوي با ماهيت احياگرايانه سني بود که به حکومتهاي پادشاهي ديني تبديل شد: و هابيه در عربستان، جنبش فالبه [5] توسط شهّو عثمان دان فوديو [6] در سوکوتو [7] ، و سنوسيه [8] در سيرنايکا. [9] انجمن صوفي سنوسي از پيوندهاي ميراث مهدي بهره برداري کرد و عنوان مهدي به رهبر آن اطلاق گرديد؛ با اين حال، مهدي سوداني که به طور کامل داراي شخصيت مهدي گرا بود، آگاهانه کوشيد شرايط فرضي جامعه ي اصيل محمدي و همچنين رسالت پيامبر اسلام را باز آفريني کند. ويژگي تا حدودي زاهدانه و تا حدودي کمونيستي جنبش او با اشاراتي به مجموعه اسطوره هاي عصر طلايي تقويت گرديد، از قبيل ادعاي او مبني برداشتن شمشير پيامبر، موضوعي که شيعه اوليه آن را نماد مسيحايي مشروعيت و اقتدار دانسته است. [به مدخل وهابيه؛ جهاد؛ و زندگينامه هاي دان فوديو و محمد احمد مراجعه کنيد.]
در ايران، جنبش مهم باب، زمينه ساز مهدي، به رهبري سيد علي محمد شيرازي (که در سال 1850 اعلام شد) با نشان دادن اينکه ميراث مهدي، علي رغم سکوت سياسي حاکم بر مقامات بلند پايه ديني شيعه، هنوز براي برخي شيعيان راه حل معتبري است، آسودگي خاطر شيعه ي دوازده امامي را به هم ريخت. جنبش بابي تا اوائل قرن بيستم منجر به ايجاد دين بهايي به عنوان يک دين جداگانه گرديد. [به مدخل باب ها و بهائي ها مراجعه کنيد.] اگر بيشتر به طرف شرق برويم، در پنجاب، ميرزا غلام احمد قادياني (متوفي 1908) را مي بينم که جنبش احمديه را بنيان نهاد و مدعي شد که نقش مهدي را بر عهده دارد و پيروان او در پاکستان و غرب اروپا، حتي در اواخر قرن بيستم به تبليغ او ادامه مي دادند. آموزه هاي احمد در اصل يا اصول اسلام سني مطابقت دارد اما ابزار خشونت يا هر گونه ادعاي سياسي را نفي مي کند. خود مهدي تجسم عيسي و محمد تلقي مي شود، و در عين حال تجسم کريشنا، دومين مسيح يا مسيح موعود است. [به مدخل احمديه نيز مراجعه کنيد.]
پاورقي
[1] Ibn Tumart.
[2] Almohad.
[3] Fez.
[4] Aba.
[5] Fulbe.
[6] Shehu usuman Dan Fodio.
[7] کشوري در شمال غربي نيجريه (مترجم) =Sokoto.
[8] Sanusiyah.
[9] کشوري در شمال شرقي کشور ليبي (مترجم) = Cyrenaica.