نگاه اجمالي
واژه مسيحا باوري از کلمه مسيح گرفته شده که ترجمه ي واژه ي عبري mashiah (تدهين شده) است و در اصل به پادشاهي دلالت مي کرد که سلطنت او با مراسم مسح با روغن، مقدس اعلام مي شد. در کتب مقدس يهود (کتب عهد عتيق)، mashiah هميشه براي اشاره به پادشاه وقت اسرائيل به کار رفته است: در مورد طالوت نبي (باب 12 آيات 3 - 5 و باب 24 آيات 7 - 11)، داوود نبي (باب 19، آيات 22 - 21)، سليمان نبي (کتاب وقايع ايام 2. باب 6، آيه 42)، يا پادشاه به طور کلي (کتاب مزامير: باب 2، آيه 2؛ باب 18، آيه 50؛ باب 20، آيه 6؛ باب 28، آيه 8؛ باب 9، آيه 84؛ باب 38، آيه 89؛ باب 51، آيه 89، باب 17، آيه 132). اما در دوره ي بين دو عهد، اين واژه به پادشاه آينده اطلاق مي شد که انتظار مي رفت پادشاهي اسرائيل را اصلاح کند و مردم را از شرّ تمام شياطين نجات دهد.
در عين حال، اگر چه در پيشگويي هاي پيامبران در خصوص پادشاه آرماني آينده، از واژه ي مسيح استفاده نشده است، اما آنها را از زمره ي از همين نوع پيش بيني هاي مربوط به معادشناسي تلقي کرده اند. اين متون عبارتند از کتاب اشعياي نبي باب 9، آيات 1 - 6؛ باب 11، آيات 1 - 9؛ کتاب ميکاه نبي باب 5 آيات 2 - 6، کتاب زکرياي نبي باب 9، آيه 9، و برخي از مزامير «شاهانه» مانند کتاب مزامير داود باب 2، 72 و 110. سابقه اين مفهوم اخير در مکاتب سلطنتي خاور نزديک باستاني يافت مي شود که در آن پادشاه نقش ناجي مردم خود را ايفا مي کرد و انتظار مي رفت که هر پادشاه جديد حاصلخيزي، ثروت، آزادي، صلح و سعادت را براي سرزمين خود به ارمغان آورد. نمونه هاي آن را مي توان هم در مصر و هم در بين النهرين يافت. دانشمند فرانسوي، ادوارد دورم [1] در کتاب خود تحت عنوان(assyro-babulo-nienne (1910 برخي از متوني را ذکر کرده است که چنين انتظاراتي را تحت عنوان «پادشاه مسيح» مطرح کرده اند. [همچنين مراجعه کنيد به: پادشاهي، مقاله اي در باره ي پادشاهي در سرزمين مديترانه ي باستاني.]
يهوديت: در يهوديت مربوط به دوره ي بين دو عهد، اميدهاي مربوط به مسيح موعود در دو جهت شکل گرفت. يکي از آنها ملي و سياسي بود که در مزامير منسوب [2] به سليمان (بابهاي 17 و 18) با بيشترين وضوح مطرح شده است. در اينجا اين مسيح ملّي، فرزند داوود است. او با خرد و عدل حکومت خواهد کرد؛ قدرتهاي بزرگ جهان را شکست خواهد داد، مردم خود را از قيد حکومت بيگانه رها خواهد ساخت و سلطنتي جهاني وضع خواهد کرد که در آن مردم در صلح و سعادت زندگي خواهند کرد. همين آرمان شاهانه در توصيف حکومت شمعون در کتاب اول مکابيان [3] باب 14، آيه 3؛ مطرح شده که بيانگر پيشگويي هاي کتب عهد عتيق در مورد مسيح موعود است.
برخي اسناد جعلي، به ويژه وصيت نامه ليواي [4] ، از مسيح کشيش نيز سخن مي گويند که قرار است صلح و علم خداوند را براي مردم خود و جهان به ارمغان آورد. امت قمران [5] حتي منتظر دو فرد تدهين شده بودند، يک کشيش و يک پادشاه، اما اطلاع زيادي از وظايف آنها در دست نيست.
مسير دوم اين شکل گيري مهمتر از همه در کتاب حبشي زبان مکاشفات خنّوخ نبي (کتاب اول خنوخ) و در کتاب دوم اسدرا [6] (که کتاب چهارم عزرا هم ناميده مي شود) يافت مي شود. تمرکز اصلي آن بر عبارت پسر انسان است. اين عبارت در عهد عتيق عمدتاً جهت اشاره به انسان (کتاب مزامير داود باب 8، آيه 5؛ باب 80، آيه 18؛ [نسخه انگليسي باب 80، آيه 17] و چندين بار جهت خطاب به پيامبر، در کتاب فر قيال نبي) به کار رفته است. در رؤيائي که در کتاب دانيال باب 7، ثبت شده است، اين عبارت در آيه 13 براي اشاره به «موجودي شبيه انسان» به کار رفته که برخلاف چهار حيوان معمول، مظهر چهار قدرت بزرگ در جهان قديم است و بر نقش مهم اسرائيل در روز قيامت دلالت مي کند.
در کتب مکاشفات مذکور، پسر انسان شخصيتي غيرمادي، کمابيش الهي و ازلي است که در حال حاضر در بهشت پنهان است. وي در آخرالزمان، ظاهر مي شود تا در باب رستاخيز مردگان در ميان جهانيان قضاوت کند. مؤمنين از سلطه ي شياطين رها مي شوند و او براي هميشه در صلح و عدالت بر جهان حکومت خواهد کرد. در اين کتب اغلب از او به عنوان «شخص برگزيده» ياد شده، تنها گاهي «شخص تدهين شده»، يعني مسيح موعود، ناميده مي شود. آشکار است که تفسير سوره ي 13 باب 7 کتاب دانيال، «پسر انسان» را به يک شخص اطلاق مي کند نه چيزي که مورد مقايسه قرار گيرد. مشکل در اين جاست که تا چه حد اين متون به قبل از مسيحيت تعلق دارند. کتاب دوم اسدرا قطعاً بعد از سقوط بيت المقدس در سال 70 ميلادي نوشته شده است و بخشهايي از کتاب اول خنوخ که در آن اشاراتي به پسر انسان شده، در لابلاي قسمتهاي آرامي [7] زبان همان نوشته اي که در قمران يافت شده، وجود ندارد. از سوي ديگر، به نظر مي رسد عهد جديد همين تفسير سوره 13،باب 7، کتاب دانيال را مفروض گرفته است.
مسيحيت: مسيحيت اوليه بسياري از نظرات يهوديت را در خصوص مسيح موعود پذيرفته، آنها را در مورد عيسي مسيح به کار مي برد. مسيح موعود در زبان يوناني به Christos، يعني مسيح، ترجمه شده است، بدين وسيله عيسي مسيح را با اميدهاي مسيحايي يهوديت يکسان تلقي کرده است. انجيل متي تفسير اين عبارت را در کتاب اشعياي نبي باب 9، آيه 1 (نسخه انگليسي باب 9، آيه 2) کساني که در تاريکي راه مي پيمايند، شاهد نور عظيم خواهند بود، در عيسي مسيح متحقق دانسته است (انجيل متي باب 4، آيات 14 - 18). نقل شده که کتاب ميکاه نبي باب 5، آيه 1 (نسخه ي انگليسي باب 5 آيه 2) تأييد مي کند که مسيح در بيت اللحم به دنيا مي آيد (انجيل متي باب 2، آيه 6). آيه 9 از باب 9 کتاب زکرياي نبي به عنوان پيش بيني ورود عيسي مسيح به بيت المقدس تفسير شده است (انجيل متي باب 21، آيه 5) و اگر داستاني که انجيل متي روايت کرده صحيح باشد، به معني آن است که عيسي مسيح خواسته است خود را مسيح موعود معرفي کند.
آيه 7 باب 2 مزامير (تو پسر من هستي) در ارتباط با غسل تعميد عيسي مسيح نقل شده يا حداقل تلويحاً به آن اشاره دارد (انجيل متي، باب 3، آيه 17؛ انجيل مرقس باب 1، آيه 11؛ انجيل لوقا باب 3، آيه 22). (اما مسيح موعود در يهوديت پسر خدا تلقي نمي شد.) از کتاب مزامير داود باب 110، آيه 1 براي اثبات اين امر استفاده مي شود که مسيح موعود نمي تواند پسر داوود باشد (انجيل متي باب 22، آيه 44)؛ بخشهاي ديگر باب 10 مزامير داود مؤيد تفسير باب 5، 6 و 7 کتاب عبدانيان است. اما عهد جديد، مسيحا باوري سياسي مذکور در مزامير سليمان را رد مي کند. عيسي مسيح از قبول پادشاهي خودداري کرد (انجيل يوحنا، باب 6، آيه 15)؛ او در برابر پيلات [8] اعلام کرد: پادشاهي من متعلق به اين جهان نيست (انجيل يوحنا باب 18، آيه 26). با وجود اين او را متهم نمودند که ادعاي پادشاهي يهود را نموده است (انجيل يوحنا باب 19، آيه 19).
با اين حال، اگر چه عهد جديد تصريح مي کند مسيح موعود پسر خداست، اما از عنوان پسر انسان نيز استفاده مي کند. طبق اناجيل، عيسي مسيح اين عبارت را در مورد خود به کار مي برد که در چند مورد احتمالاً فقط به معني انسان يا اين بشر بوده است (انجيل مرقس باب 2، آيه 10، انجيل متي باب 11، آيه 8، و نظير آن؛ انجيل متي باب 8، آيه 20 و نظير آن). در چند متن به آمدن پسر انسان در آخر الزمان اشاره شده است (انجيل متي باب 24، آيه 27؛ باب 24، آيه 37؛ انجيل لوقا باب 18، آيه 18؛ باب 18، آيه 23؛ باب 18، آيه 69؛ انجيل متي باب 10، آيه 23؛ انجيل مرقس باب 13، آيه 26)؛ اينها حاکي از همان تفسير دانيال باب 7، آيه 13 کتاب دانيال نبي هستند که در کتاب اول خنوخ و کتاب دوم اسدرا نيز آمده است اما حاوي عنصر ديگري هم هستند که به موجب آن، عيسي مسيح است که براي بار دوم به عنوان قاضي جهانيان باز مي گردد. گروه سوم منابع مطرح کننده پسر انسان، اشاره اي تلويحي به رنج و مرگ مسيح دارند که گاه احياي او را نيز مطرح مي کنند (انجيل مرقس باب 8، آيه 31؛ باب 9، آيه 9؛ باب 9، آيه 31؛ باب 10، آيه 33؛ باب 14، آيه 21؛ باب 14، آيه 21؛ باب 14، آيه 41؛ انجيل لوقا باب 22، آيه 48 و غيره). اين آيات، ديدگاه رنج مسيح را مطرح مي کنند که در مسيحا باوري يهود کاملاً ناشناخته نيست اما هرگز ارتباطي به پسر انسان ندارد. (اگر پسر انسان يهود، گاه بنده ي خدا توصيف شده باشد فصل مربوط به رنج بنده، در کتاب اشعياي نبي باب 53 هرگز در مورد او صدق نمي کند.) در انجيا يوحنا، پسر انسان در بيشتر موارد خدائي است که به صورت پادشاه و قاضي توصيف شده، و ضمناً موجودي ازلي در بهشت نيز تلقي مي شود. (انجيل يوحنا باب 1، آيه 51؛ باب 3، آيه 23؛ باب 8، آيه 28)؛ کتاب عبرانيان باب 2، آيات 6 - 8 باب 8 مزامير داود را، که در آن پسر انسان در اصل به معني انسان بوده، اشاره به عيسي مسيح مي داند، در نتيجه مفهومي معاد شناختي به اين عبارت مي بخشد.
با يکسان تلقي کردن بنده ي رنجديده در کتاب اشعياي نبي باب 53 با عيسي مسيح، ويژگي جديدي در مسيحا باوري عهد جديد مطرح شد. در انجيل مرقس باب 9، آيه 12 آمده است که در باره ي پسر انسان نوشته اند که بايد رنجهاي فراواني را متحمل گردد و به گونه اي تحقيرآميز با او رفتار شود (مقايسه کنيد با کتاب اشعياي نبي باب 53، آيه 3). کتاب اعمال رسولان باب 8، آيه 32؛ مصداق آيات 7 - 8 باب 53 کتاب اشعياي نبي را صريحاً عيسي مسيح مي داند، و در کتاب اول پطرس باب 2، آيات 22 - 24 ذکر شده يا اشاره شده که بخشهايي از کتاب اشعياي نبي باب 53 به او اشاره دارند. به نظر مي رسد که اين يکسان انگاري، خلقت آغازين عيسي مسيح (يا احتمالاً ظهور کليساي اوليه) باشد.
بنابراين، مسيح شناسي عهد جديد از ويژگيهاي بسيار فراواني بهره مي گيرد که بر گرفته از مسيحا باوري يهود است. در عين حال، بُعد جديدي را هم به آن مي افزايد و آن، اين ديدگاه است که اگر چه مسيح قبلاً به شخصه اميدهاي مسيحا باوري را تحقق بخشيده است، اما قرار است که باز گردد تا اين اميدها را به تحقق نهايي شان برساند.
مسيحا باوري (مهدويت) در اسلام. عقايدي مشابه بازگشت مجدد مسيح را مي توان در اسلام نيز يافت، که احتمالاً ناشي از تأثير مسيحيت است. اگر چه قرآن خداوند را قاضي روز قيامت مي داند، روايات اسلامي پس از آن، حوادث مقدماتي خاصي را قبل از آن روز معرفي مي کند. نقل شده که محمد گفته است اگر فقط يک روز از عمر جهان باقي مانده باشد به قدري طولاني مي شود که فرمانروايي از اهل بيت پيامبر بتواند تمام دشمنان اسلام را نابود کند.
اين فرمانروا مهدي نام دارد، يعني کسي که به حق هدايت شده است. روايات ديگر مي گويند او جهان را پرا از عدل و داد مي کند همان گونه که در حال حاضر پر از گناه است که انعکاس واضح مکتب سلطنتي قديم است. برخي مهدي را همان مسيح (به عربي، عيسي ) مي دانند که قرار است با ظهور خود قبل از آخر زمان، دجّال (فريبکار)، مسيحاي دورغين يا ضد مسيح را نابود کند. اين روايات به وسيله ي بنيانگذاران سلسله حاکمان جديد و ساير رهبران سياسي يا مذهبي و به ويژه در ميان شيعه، به کار گرفته شده اند. آخرين نمونه ي آن رهبر شورشيان، محمد احمد سوداني بود که از سال 1883 به طور موقت نفوذ انگلستان بر اين منطقه را از بين برد.
نهضتهاي بومي پرست گرا. [9] به دلايلي مفهوم مسيح باوري براي توصيف چند فرقه بومي پرست در نقاط مختلف جهان که در پي نزاع بين مسيحيت استعمارگر و اديان بومي به وجود آمده اند، به کار رفته است. اما به پيروي از ويتوريو لانترتاري [10] ، بايد بين نهضتهاي مسيحا باوري و نهضتهاي پيامبران تمايز قائل شد. او مي گويد عيسي ناجي منتظَر است و پيامبر کسي است که آمدن کسي را که قرار است بيايد اعلام کند. خود پيامبر پس از رحلت مي تواند مسيحا باشد و انتظار رود که به عنوان يک ناجي باز گردد، يا اينکه، خود پيامبر با استناد به يک اسطوره ي مسيحايي سابق، خود را پيامبر مسيحا اعلام کند (پاورقي ص 242).
نمونه ي اين گونه نهضتها در تمام نقاط بومي جهان مشهود است. در همين قرن شانزدهم، امواج پي در پي قبايل توپي [11] در برزيل، در جستجوي سرزمين بدون شيطان که مبتني بر مسيحا باوري بود، به ساحل بائيا [12] رفتند. گفته شده مهاجرت ديگري از اين قبيل براي يافتن سرزمين ابديت و آرامش جاوداني منجر به ظهور عقيده ي الدورادو [13] در بين مردم اسپانيا گرديده است. مهاجرتهاي مشابهي در قرنهاي بعد به رهبري نوعي پيامبر رخ داده که به عنوان خداي انسان گونه [14] يا نيمه خدا [15] توصيف شده و منظور از آن جادوگران قبايل بومي است که براي بوميان، رهبران مذهبي و صور تناسخ يافته ي قهرمانان بزرگ اسطوره اي در سنت بومي و اعلام کنندگان دوران تجديد تلقي مي شدند.
نهضت رقص ارواح در غرب امريکا در سال 1869 به وسيله ي فردي به نام وودزيواب [16] شکل گرفت، او رؤياهايي مي ديد که از طريق آن روح بزرگ اعلام مي کرد به زودي فاجعه ي بزرگي کل جهان را مي لرزاند و سفيدپوستان را نابود مي کند، سرخپوستان زنده مي شوند و روح بزرگ در دوراني بهشتي بين آنها زندگي مي کند. پسر وودزيواب، واوُکا [17] (جان ويلسون [18] )، در سال 1892 روابطي با مورمونها برقرار کرد و آنها او را مسيحاي سرخپوستان و پسر خدا تلقي کردند.
در منطقه ي کنگو در افريقا، سيمون کيمبانگو [19] ، که در هئيت مبلغّان باپيتست بريتا ينا [20] پرورش يافته بود، در سال 1921 به عنوان پيامبر، بر مردم خود ظهور کرد. تبليغ او آميخته اي از عناصر مسيحي و بومي بود. او برکناري قريب الوقوع حاکمان بيگانه، روش زندگي جديد براي آفريقائيان و آمدن عصر طلايي را پيش بيني نمود. او و جانشينش، آندره ماتسوا [21] ، هر دو تصور مي کردند که پس از مرگ به عنوان ناجي مردم خود باز مي گردند. چندين نهضت مشابه ديگر از اين قبيل در ساير نقاط افريقا معروف است.
و اوايل قرن بيستم، ملانزي و گينه نو شاهد ظهور آئين هايي معروف به آيين هاي ديني کشتي هاي باري بودند. عقيده ي رايج در ميان تمام آنها اين بود که يک کشتي غربي (يا حتي هواپيما)، با سرنشينان سفيد پوست، از راه خواهد رسيد و براي بوميان ثروت به همراه خواهد آورد، همزمان با آن مردگان زنده مي شوند و دوران شادي به دنبال آن خواهد آمد. برخي پيامبران اين فرقه ها صورت تناسخ يافته ي ارواح تلقي مي شدند. [همچنين مراجعه کنيد به مدخل: Cargo Cults.]
به نظر مي رسد تمام اين جنبشها در بين افراد تحت ستم شکل گرفته، بيانگر آرزوي آنها براي آزادي و شرايط بهتر زندگي است. شرايطي که مسيحيت در آن ظهور کرد قطعاً، تا حدودي به همين شکل بوده است.[به مدخل هاي منجي گرايي و احياء و تجديد نيز مراجعه کنيد]. [22] .
پاورقي
[1] Edourd Dhorme.La religion.
[2] Pesudepigraphic.
Psuedepigrapha: بخشي از کتاب مقدس که جزو عهد عتيق منظور شده ولي از کتب رسمي آسماني و مورد قبول پروتستانها نيست؛ مثل کتاب امثل سليمان و غيره. نوشته هاي مشکوک عهد عتيق که به بعضي از انبياء منسوب است اما صحت اين انتساب معلوم نيست. (مترجم - واژه نامه ي اديان، دکتر گواهي).
[3] Maccabees: لقب خانواده اي از ميهن پرستان يهود که در زمان حکومت آنتوکيوس چهارم عليه سلطه ي يونانيان قيام کردند و يهوديه را از سلطه ي بيگانگان آزاد ساختند (مترجم - واژه نامه ي اديان).
[4] Levi: پسر سوم حضرت يعقوب نبي وجد لاويانها (مترجم - همان).
[5] Qumran.
[6] تلفظ لاتين و يوناين عزراء (مترجم).
[7] Aramaic: زبان آرامي (يکي از زبانهاي سامي ثمالي که حضرت عيسي و پيروانش به آن تکلم مي کردند و زبان کشور کهن آرام و سرزمين هاي مجاور آن بود.)[مترجم ].
[8] Pilate.
[9] Nativistic Movements.
[10] Vittorio Lanternari).
[11] Tupi.
[12] Bahia: ايالت ساحلي واقع در شرق برزيل [مترجم ].
[13] El Dorado.
[14] Man - God.
[15] Demi - God.
[16] Wodziwob.
[17] Woroka.
[18] John Wilson.
[19] Simon Kimbangu.
[20] British Baptist Mission.
[21] Andre Matswa.
[22] Millenarianism and Revival and Renewal.