رهيافت سياسي
«سياست»، بعد ديگر و فرعي جهاني شدن است که با استفاده از پيامدها و الزامات جهاني شدن اقتصاد و فرهنگ، نقشي اساسي در تحوّلات عصر ايفا مي کند. تضعيف دولت - ملّت ها، تضعيف حاکميت هاي ملي، گسترش دموکراسي، آزادي و حقوق بشر(!) شکل و نوع حکومت ها، نقش مؤثر مردم و... از مؤلفه هاي اين بعد به شمار مي رود.
- اسلام، تنها ديني است که ادعاي «جهاني شدن» در عرصه سياست و اجتماع را دارد و شيعيان با ارائه «نظريه مهدويت»، سهم مهمي در اين زمينه دارند. هدف اسلام، تشکيل حکومت جهاني و گسترش دين در سراسر کره خاکي است (حکومت جهاني اسلام).
- قدرت هاي بزرگ - به خصوص امريکا - در صدد تشکيل حکومت جهاني و سلطه بر کل عالم هستند و به سمت هژموني غرب و تشکيل امپراتوري جهاني پيش مي روند. امريکا و متحدان نزديک اروپايي آن، خود را حافظ آزادي، آزادي اطلاعات، جهان آزاد و دموکراسي جهاني و نظاير آن مي دانند. اما هدف اصلي آنها تسلّط بر جهان و تشکيل حکومت واحد جهاني تحت نظم نوين جهاني است (آمريکايي سازي).
- سازمان ها و نهادهاي بين المللي (سازمان ملل، شوراي امنيت و...) از فعّالان و برنامه ريزان «جهاني شدن» در بعد سياسي و اجتماعي هستند و اکثر دولت هاي جهاني نيز با پيوستن به اين سازمان، حضور فعّالي در عرصه هاي حقوق بشر، صلح و امنيت جهاني، حفظ محيط زيست و... دارند.
- دانشمندان و نظريه پردازان علوم سياسي و امور بين الملل و برخي از مکاتب سياسي، از پيشگامان ارائه بحث هاي «جهاني شدن» هستند که هدف برخي تحقّق بخشيدن به آرزوي بشر در «آزاد سازي جهان» (جهاني شدن) و هدف گروهي ديگر همراهي با سلطه گران و توجيه رفتارهاي آنها (آمريکايي سازي) است.
- مارکسيسم و حتّي فاشيسم (در شوروي و آلمان)، تا چند دهه اخير، رؤياي تشکيل نظام فراگير جهاني را در سر مي پروراندند.
با توجّه به اين تقسيم بندي، روشن مي شود که طيف هاي مختلفي در عرصه «جهاني شدن» فعّال هستند و هر يک به نوعي در صدد ارائه راه کارها، برنامه ها و خطي و مشي دولت ها و مردم، نسبت به «جهاني شدن» مي باشند. برخي از اينها در صدد ايجاد همگونگي و يکپارچگي جهان اند؛ برخي به سمت استيلا و سلطه بر کل جهان پيش مي روند؛ بعضي در صدد ارائه راه کاري براي توسعه، پيشرفت و سعادت بشر مي باشند و عده اي نيز بر نزديکي و اتحاد کشورها و يکسان سازي نظر دارند.