بازگشت

تعاريف جهاني شدن


1. جيمز. ان، روزه نا در تعريف «جهاني شدن» مي نويسد: «روندي نو که فعاليت ها و امور مهم را از خاستگاه هاي ملّي قدرت، به عنوان پايه هاي ديرينه حيات اقتصادي، سياسي و اجتماعي، فراتر مي برد». [1] .

چنانچه فرض شود ويژگي عمده اين بعد از تغييرات، دگرگوني در عادت ها و هنجارها است؛ عبارت «جهاني شدن» را مي توان به «آن چيزي» اطلاق کرد که دل مشغولي نوع بشر در مورد محدوديت هاي سرزميني و ترتيبات سنتي نظام دولت کشورها را دگرگون مي سازد.

2. گيدنز در رساله «پيامدهاي مدرنيته» مفهوم «جهاني شدن» را وارد نظريه اجتماعي اش مي کند و آن را «تقويت مناسبات اجتماعي جهاني که محل هاي دور از هم را چنان به هم ربط مي دهد که هر واقعه محلّي، تحت تأثير رويدادي که با آن فرسنگ ها فاصله دارد، شکل مي گيرد و بر عکس» تعريف مي کند. [2] .

از نظر وي «اين پديده، مجموعه اي از انتقال در حوزه زندگي، عواطف و روابط انسان ها با يکديگر است.... موضوع جهاني شدن، روابط عاطفي افراد و زندگي شخصي آنها و روابط محلّي و منطقه اي است که به سراسر جهان کشيده است؛ نه صرفاً يک مسأله اقتصادي». [3] .

3. به گفته اپادورايي: «جهان گرايي در بهترين وجه، به عنوان مجموعه اي از جريان هاي اطلاعات، تصاوير، مسائل مالي، مردم و فن آوري هايي شناخته مي شود که ممکن است به طور فرضي، اقدامات ساختارهاي قدرت از قبيل دولت - ملّت ها را متوقف کند يا تسهيل بخشد». [4] .

4. به گفته هال و رابينز، جهاني شدن، صرفاً به منزله تحميل يک نظم جهاني واحد، يا کارکرد فرهنگي (مثل غرب گرايي) نيست؛ بلکه فرايندي است که موقعيت هاي فرهنگي و اجتماعي تازه به وجود مي آورد. به گفته «فيدر ستون»، اين جا محيط وحدت آفريني است که در آن تنوع هم مي تواند وجود داشته باشد». [5] .

5. در يک تعريف ديگر آمده است: «جهاني شدن، تشديد روابط اجتماعي در سرتاسر جهان که مکان هاي دور از هم را چنان به هم مرتبط مي سازد که اتفاقات هر محل، زاده حوادثي است که کيلومترها، دورتر به وقوع مي پيوندد و برعکس». [6] .

اين تعاريف عمدتاً ناظر بر روند و پروسه «جهاني شدن» است و تقريباً نگاهي مثبت به آن تلقّي مي شود. البته همه نظريه پردازان و نويسندگان، يکسان نمي انديشند و هر کدام از زاويه خاصي به موضوع «جهاني شدن» مي نگرند. هم اکنون در مورد اين مفهوم، اتفاق نظر چنداني وجود ندارد و تعابير و برداشت هاي متفاوتي از آن ارائه مي شود؛ لذا برخي از صاحب نظران مدعي اند که اصطلاح جهاني شدن، «اصطلاحي مبهم و نا شفاف» است. علّت اين امر، مي تواند به جهت عدم تفکيک صحيح ميان پروسه «جهاني شدن» با پروژه «جهاني کردن» باشد.

در اين راستا، عبارات و مفاهيم «جهاني گرايي، جهاني بودن، جهان گستري، جهاني سازي، دهکده جهاني، نظم نوين جهاني، جهان واحد، جهان رها شده، جهان شمولي، اتحاد بزرگ، سامان جهاني، جهان وطني، همگرايي فرهنگي جهاني، نجات کره زمين، جهاني کردن، صحنه جهاني و...» مطرح شده است. نويسندگان و انديشمنداني چون آلوين تافلر (موج سوّم)؛ فرانسيس فوکوياما (پايان تاريخ)، ساموئل هانتيگتون (برخورد تمدّن ها)؛ آلدوس هاکسلي (دنياي شگفت انگيز نو)؛ جرج اورول (حکومت واحد جهاني)؛ امانوئل والرستين (تأثير فرهنگ در نظام جهاني) و... از نظريه پردازان مهم در عرصه «جهاني شدن» و «جهاني سازي» هستند که ذکر نظرات آنان در اين نوشتار نمي گنجد.

در هر حال مي توان تعريف زير را - بدون توجّه به پروسه هاي جهاني کردن و جهاني سازي - از «جهاني شدن» ارائه داد: «جهاني شدن، فرآيندي است که تمامي عرصه هاي فرهنگ، سياست، اقتصاد و اجتماع را در هم مي نوردد و جوامع انساني را از جنبه هاي مختلف به يکديگر نزديک و مرتبط و مؤثر بر هم مي سازد و مرزها و موانع اعتباري گذشته را از ميان بر مي دارد».


پاورقي

[1] جيمز. ان، روزه نا، پيچيدگي ها و تناقض هاي جهاني شدن، مجله سياست خارجي، سال سيزدهم، شماره 4، ص 1022.

[2] جان تاملينسون، جهاني شدن فرهنگ، ترجمه محسن حکيمي، دفتر پژوهش هاي فرهنگي، ص 72.

[3] آنتوني گيدنز، گفتارهايي درباره يکپارچگي جهان (جهان رها شده)، ترجمه علي اصغر سعيدي و يوسف حاجي، نشر علم و ادب، ص 13.

[4] جهاني شدن و جهان سوّم، ص 239.

[5] همان، ص 238.

[6] فصلنامه «پژوهش و سنجش»، شماره 25، ص 123.