بازگشت

چالش ها و کاستي ها


«جهاني شدن» - به رغم نظر برخي از نويسندگان - فرايندي يکسويه، غير قابل اجتناب و بايسته نيست. «جهاني شدن» - چه در حوزه نظري و چه در ميدان عمل - با چالش ها، کاستي ها و ضعف هاي فراواني رو به رو است؛ به طوري که تعداد افراد بدبين به اين فرايند نوين، بيشتر از طرفداران آن است. حرکت «جهاني شدن» در حال حاضر به کندي و آرامي پيش مي رود و شاهد بن بست ها، رکودها و ناکامي هايي نيز هست و علّت آن را نيز مي توان در دخالت و دست اندازي قدرت هاي سياسي، اقتصادي و فرهنگي در آن و سوء استفاده و بهره برداري از آن به نفع خود دانست.

از آن جايي که امروزه ايده «جهاني شدن»، عمدتاً منافع و سود سرمايه داران و دولت هاي غربي را تأمين مي کند و بر ثروت و قدرت آنان مي افزايد، به هيچ روي نمي تواند تنها راه سعادت فرا روي بشر باشد؛ از اين رو اعتراضات گسترده اي عليه آن وجود دارد. حتي جهاني سازي و غربي سازي جهان، خود به عنوان مشکل اصلي و ويرانگر فرا روي بشر قرار دارد؛ به طوري که تشنّجات، جنگ ها، سلطه طلبي ها و... دامنگير جهان شده، آن را با مشکلات زيادي روبه رو خواهد کرد. دکتر شکر خواه مي نويسد: «ديدگاهي... معتقد به مبارزه با جهاني سازي است و اکنون از قالب حرف، بحث و ارزيابي خارج شده و به خيابان ها آمده است و اين حضور خياباني و رسانه اي به هنگام تشکيل اجلاس هاي سازمان تجارت جهاني (wto) يا صندوق بين المللي پول، بانک جهاني و اجلاس هايي چون دائوس، به اوج خود مي رسد. اين ديدگاه، جهاني سازي را «دکتر مرگ» قلمداد مي کند. پس اعتراضات و تظاهرات تعداد بي شماري از شهروندان اروپايي و آمريکايي عليه جهاني شدن، نشانگر گسست هاي عميق در چهارچوب فکري و نظري اين ديدگاه مي باشد.». اين اعتراضات هم عليه پروژه «جهاني کردن» و هم عليه «جهاني سازي» روز به روز گسترده تر مي شود.

با اين وضعيت نامطلوب، هيچ اميد رشد، بالندگي، رفاه، سعادت، يکپارچگي و عدالت در جهان به چشم نمي خورد و جهاني شدن به پديده اي مبهم و نارسا تبديل شده است. به علت انحرافات ايجاد شده، رقابتي بي قيد و شرط در سطح جهان به وجود آمده که براي کشورهاي غني، درآمد بيشتر و براي کشورهاي فقير، فقر بيشتر مي آورد و آنان را تحت سلطه سرمايه داران، شرکت هاي چند مليتي و کشورهاي قدرتمند قرار مي دهد. اصولاً «جهاني شدن» نه يک برنامه منسجم و داراي نظم و انضباط است و نه اهداف دقيق و مشخّصي براي آن ارائه شده است و نه متولّيان و کارگزاران مشخصي دارد.

مشکل اساسي آن جا است که کشورهاي بزرگ، در صدد ايجاد انحراف و کژي، در اين فرايند هستند و تا حدودي توانسته اند آن را به جهت منافع و سود خود، به کنترل خويش در آورند و مسير و حرکت آن را به سمت دلخواه تغيير دهند. امريکا نيز مي خواهد «جهاني سازي» را، با اعمال قدرت و زور شکل دهد و منافع سياسي، اقتصادي و نظامي خود را در سراسر جهان تأمين کند. نقاط منفي و ضعف اين ديدگاه - به دليل عملکرد و نيت پردازشگران آن - امکان تحقّق همه جانبه و يکپارچه آن را با مشکلات فراواني روبه رو کرده است.