بازگشت

مذهب و جهاني شدن


يکي از مباحث مهمي که نبايد از آن چشم پوشيد، ارتباط ميان «جهاني شدن» و «مذهب»، گسترش گرايش عمومي به دين در عصر حاضر و فعاليت و تحرّک پر دامنه اديان آسماني است. براي نخستين بار ايده «جهان شمولي» از سوي «دين» ارائه شده است. تمامي اديان بزرگ، مردم را براي تشکيل يک ملّت واحد، دعوت کرده اند.

رابرتسون مي نويسد: «ايده اين که جهان به صورت يک جامعه واحد درآيد و يا حداقل به صورت بالقوه اين چنين شود، تاريخي طولاني داشته که در آن سخن از «بهشت جهان شمول» در روي زمين و يا پادشاهي خداوند بر روي زمين گفته شده است. در برخي از جنبش هاي جديد مذهبي نيز گام هايي مشخّص براي دستيابي به سازمان هاي جهان شمول مذهبي، برداشته شده است». [1] در فرايند «جهاني شدن»، مذاهب و اديان جايگاه خاص خود را دارند و در عين حال که اقتصاد و فرهنگ غربي، يکه تاز عرصه «جهاني کردن» است؛ به هيچ عنوان، نمي توان از قدرت و فراگيري «مذهب» غافل شد و آن را ناديده گرفت. بافت جهاني، بافتي است که ابزار جهان بيني ها را ترغيب و حتّي مورد تأکيد قرار مي دهد و جست و جو براي اصول بنيادين را افزايش مي بخشد.

از نظر ما، دين اسلام - به عنوان کامل ترين دين - به نحو احسن مي تواند پاسخ گوي نيازهاي جهان و از بين برنده کاستي ها و مشکلات باشد. هر چند واترز مي گويد: «طي قرون متمادي، مذاهب بزرگ جهان؛ يعني، اسلام، مسيحيت، بودائيسم و هندوئيسم، مجموعه اي از ارزش هاي خاص و... به پيروان خود، عرضه داشته اند که هم از اقتصاد و هم از حکومت، در مرتبت هاي بالاتر قرار گرفته... اين مذاهب، به خصوص مفهومي جهان گرايانه از رسالت بودند» [2] ؛ اما روشن است که دين اسلام از جايگاه و موقعيت ويژه و پيشتازي در عرصه جهاني برخوردار بوده و در گفتمان هاي رايج جهاني، مي تواند نقش مهمي ايفا کند. برخي از نويسندگان (رابرتسون)، رستاخيز اسلام گرايي را - به عنوان يک نيروي جهاني و در عين حال غرب ستيز - شناسايي کرده اند.

گفتني است که «مذهب» در حال حاضر مي تواند چند نقش مهم و اساسي را ايفا کند:

1. به دست گرفتن رهبري و سکّان داري حرکت «جهاني شدن» در عرصه هاي فرهنگي و اجتماعي؛

2. آگاهي بخشي به مردم درباره محاسن و مضرّات «جهاني شدن» و نحوه تعامل با آن؛

3. زمينه سازي براي تشکيل دولت فراگير جهاني اسلام به دست منجي موعود؛

4. ايجاد آمادگي در ميان مصلحان و منتظران مسلمان و تقويت روحيه قيام و اصلاح گري؛

5. تلاش در جهت زدودن آثار منفي جهاني شدن در عرصه فرهنگ و اخلاق؛

6. ايجاد مقاومت و ايستادگي در برابر تشکيل امپراتوري جهاني امريکا.


پاورقي

[1] فرهنگ گرايي، جهاني شدن و حقوق بشر، ص 186.

[2] جهاني شدن و جهان سوّم، ص 242.