بازگشت

گروه مبارزه و نافرماني


وظيفهِ اين گروه، مبارزه با نظام جهاني وعصيان عليه آن است. چه مي داني نظام جهاني چيست وچگونه اين نظام در خدمت به ابرقدرت ها وهم پيمانان آن ها وحفظ مراکز قدرت وموقعيت استراتژيکي شان در مناطق مختلف دنيا عمل مي کند؟!

مسؤ وليت حفظ اين مراکز قدرت، مسؤ وليتي بسيار دشوار وظريف است که نظام جهاني در تمام سطوح دنيا - نه در سطوح منطقه اي يا کشوري فقط - بدان پايبند است.

اين نظام، از يک سري معادلات وموازنه هاي سياسي، اقتصادي، نظامي وخبري دقيق شکل گرفته است، ونيز از رژيم هاي اعضاي خانوادهِ جهاني ومجموعه اي از خطوط قرمز وسبز وزردي که در ميان اين رژيم ها واين مجموعه در زمينهِ حوادث، امتيازها، تنظيم نقش ها، تقسيم درآمدها، بازار ومنابع ثروت ومناطق نفوذ برقرار است.

به نظر ما، اين مجموعهِ پيچيده است که قدرت هاي بزرگ را به سلطه بر دنيا قادر ساخته است؛ چنان که يک اهرم [1] کوچک، انسان را در جا به جايي اجسام سنگين به کم ترين حرکت، توانا مي سازد. از اين رو نظام جهاني، قبل وبعد از سقوط اتحاد جماهير شوروي، همچنان نزد همگان احترامش را حفظ کرده است؛ زيرا هر يک از آنان به قدر گستره وتوان خويش از اين نظام بهره مي برد.

اين جوانان (زمينه سازان ظهور امام عصر، عليه السلا م) به سادگي وبي هيچ ترديدي، اين خطوط قرمز را زير پا مي گذارند، معادلات وموازنه هايي را که همه بر آن توافق دارند وبدان به ديدهِ قبول واحترام مي نگرند بر هم مي زنند. همچنين استقرار وتوازن وهيبت جهاني اين رژيم ها وسازمان هاي بين المللي را بي اعتبار مي سازند.

اين سازمان ها ورژيم ها، نه قدرت سلطه بر اين جوانان را دارند، نه قدرت تحمّل اينان را ونه قدرت دفع شان را؛ زيرا بيشترين توان اين حکومت ها وهيبت جهاني شان در رويارويي با حکومت ها وسازمان هايي همانند خودشان است وآخرين سلاح آنان قتل، زندان، شکنجه وتبعيد، حال آن که اين جوانان از هيچ يک از اين امور نمي هراسند.

از اين رو، وصفي که در روايت دربارهِ اين قشر به کار رفته، بسيار دقيق است:

«لا تزلّهم الرياح العواصف، لا يملّون من الحرب ولا يجبنون وعلي اللّه يتوکّلون والعاقبه للمتّقين.»

«آنان را تندبادها نلرزاند، از نبرد دلتنگ وملول نشوند ونهراسند، وبر خدا توکل کنند وعاقبت [نيک] از آن پارسايان است.»

بي گمان آن که [در دل] هراسي ندارد، از نبرد خسته ودلتنگ نمي شود وتندبادها نيز طبيعتاً او را تکان نخواهند داد، نيرو وامتياز اينان در آن است که نمي هراسند ومشکل اينان از ديدگاه حکومت ها وقدرت هاي بزرگ در همين نکته نهفته است.

در موسم انتخابات عمومي رياست جمهوري آمريکا، در دورهِ رئيس جمهوري اسبق (کارتر) گفتگويي تلويزيوني در ضمن فعاليت هاي تبليغاتي اي که کانديداهاي رياست جمهوري امريکا داشتند ميان رئيس جمهور اسبق وکانديداي ديگري که در انتخابات از کارتر پيشي گرفت، برگزار شد. در اين برنامه، کانديداي اخير رو به کارتر کرد وگفت:

«در حادثه انفجار مقرّ نيروي دريايي امريکا در بيروت (مارينز)، به هيبت جهاني آمريکا خدشه زيادي وارد شد وتو - خطاب به کارتر - به تنهايي بايدمسؤ وليت کامل اين خسارت را به عهده بگيري.»

رئيس جمهور نيز در يک جمله پاسخ او را چنين داد:

«فکر مي کني من در مقابل انساني که به طلب کشته شدن آمده چه مي توانم بکنم؟! نهايت کاري که مي توانم بکنم اين است که مردم را باترس وتهديد ازامثال چنين اقدامي بازدارم، امّااگر کسي که دست به چنين انفجاري زده خود طالب مرگ باشد وبه سوي مرگ آغوش بگشايد، چگونه مي توانم وي را از اين کار بازدارم؟ واگر تو در موقعيت من بودي چه کار مي توانستي بکني؟!»

اين ها برخي مشخّصه هاي نسل مبارزي است که در رويارويي با رژيم ها وقدرت هاي بزرگ در عراق، ايران، افغانستان، لبنان، فلسطين، الجزاير، مصر، سودان واخيراً در چچن وبوسني وهرزگوين پا به عرصه نهادند.

کار اين نسل بسيار عجيب است؛ در عين حالي که در قبضهِ قدرت وسلطه وشلاّق جلادان قرار دارد وآنان انواع عذاب ها وشکنجه ها را بدو مي چشانند، بديشان ناسزا مي گويد وفرزندانش در مقابل آنان سر خم نمي کنند ونرمي نمي پذيرند... ونه فرياد مي کشند. چنان که يکي از اين فرزندان مبارز آن گاه که زير شکنجه هاي جلادان، انواع عذاب ها را مي چشيد، به شکنجه گر جلاد چنين گفت:

«حسرت شنيدن يک آخ را هم بر دلت خواهم گذاشت!»


پاورقي

[1] اهرم: ميلهِ آهني ضخيمي که به وسيلهِ آن اجسام سنگين را جا به جا مي کنند.