درآمد
متفکراني چون اقبال لاهوري [1] ، بر اساس تفسير خاصي از وحي - که اصطلاحاً ديدگاه تجربي ناميده ميشود - ختم نبوّت را به معناي انقطاع رابطه بين زمين و آسمان و انکار ظهور هر مُنجي الهي دانستهاند. وجود چنين انديشهاي - که در عين بسطپذير دانستن تجربههاي وحياني به غير پيامبران، انکار ظهور منجي آسماني را پس از رسول اسلام(صلّياللّهُ عليهوآلهوسلّم)، لازمهي ختم نبوت ميداند - طرح بحثي در باب سرشت و چيستي وحي را ايجاب ميکند.
در مورد چيستي و حقيقت وحي، به وجود سه ديدگاه اشاره شد و نخستين ديدگاه (ديدگاه گزارهاي) مورد بحث قرار گرفت. به اختصار گفته شد که وحي از منظر وحي گزارهاي، نوعي انتقال اطلاعات است؛ يعني، مضامين و پيامهايي از سوي خداوند يا فرشتهي وحي، بر قلب پيامبر القاي ميشود؛ آنگاه پيامبر اين معاني و مضامين را صورتي لفظي و زباني بخشيده، در قالبِ عبارات و جملاتي به ديگر انسانها عرضه ميدارد. به همين جهت وحي در ديدگاه گزارهاي، سرشتي زباني نداشته و الفاظ و کلمات حاکي از وحي، چيزي برخاسته و نشأت گرفته از پيامبر و براي انتقال معاني به مخاطبان است.
توضيح اين مطلب گذشت که ارکان وحي گزارهاي سه چيز است:
1. فرستندهي پيام (خدا يا فرشتهي وحي)
2. گيرنده پيام (پيامبر)
3. پيام (محتوايي که از سوي فرستنده پيام بر قلب پيامبر القا ميشود)
البته اين انتقال پيام در ضمن تجربهاي (مواجههي پيامبر با خدا يا فرشتهي وحي) صورت ميگيرد که آن را تجربهي وحياني ناميديم. دقت شود که از منظر ديدگاه گزارهاي، وحي خود تجربهي وحياني نيست؛ بلکه انتقال پيامي است که در زمينهي يک تجربهي وحياني صورت ميگيرد.
پاورقي
[1] ر.ک. محمد اقبال لاهوري، احياء فکر ديني در اسلام، ترجمهي احمد آرام، فصل پنجم؛ همچنين ر.ک. عبدالکريم سروش، بسط تجربهي نبوي، انتشارات صراط.