ديدگاه هاي سه گانه درباره وحي و داوري متون ديني
با نبود ادلّه عقلي و برون ديني براي ترجيح يک نظريه، ناگزير بايد به ادلّه نقلي و مضامين درون ديني بسنده کنيم. البته ادلهِ نقلي به روشني ديدگاه تجربه ديني را دربارهِ سرشت وحي نفي کرده، ساختاري دولايه براي وحي اسلامي تصوير ميکند. اين ساختار دو لايه، در لايهِ دروني خود ويژگي وحي گزارهاي را داراست و در ساختار بيروني و نمايان خود، سرشتي زباني براي وحي تصوير ميکند که با ديدگاه افعال گفتار سازگار است.
توضيح آن که دربارهِ کيفيت نزول قرآن، از يک سو دستهاي از آيات نزول قرآن را در شبي مبارک بيان ميکند؛ مثل آيات ابتدايي سوره «قدر» و سوره «دخان»: (اِنّا اَنزَلناهُ فِي لَيلَهِ القَدرِ( [1] )حم وَ الکِتابِ المُبِين اِنّا اَنزلناهُ في لَيلهٍ مُبارَکَهٍ اِنّا کُنّا مُنذِرِين) [2] .
از سوي ديگر، از نظر تاريخي؛ مسلّم است که قرآن به صورت تدريجي و بنابر قول مشهور در مدّت بيست و سه سال نازل شده است. گذشته از اين، دسته ديگري از آيات حاکي از اين نزول تدريجياند؛ مانند آيات سورهِ «اسراء» و «فرقان»؛ (وَ قُرآناً فَرَقناهُ لِتَقراهُ عَلَي النّاسِ عَلي مُکثٍ وَ نَزلناهُ تَنزِيلاً) [3] .
(و قالَ الّذينَ کَفَرُوا لَولا نُزّلَ عَليَهِ القُرآنُ جُملَهً واحِدَهً کَذلِکَ لِنُثبّتَ بِهِ فُؤادَکَ وَ رَتلناهُ تَرتيلاً) [4] .
با توجه به اين که به تصريح قرآن، هيچگونه تعارضي ميان آيات قرآن نيست، چنان که در سوره نساء آمده: (وَ لَو کانَ مِن عِندِ غَيرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اختلافاً کَثيراً) [5] ، به همين دليل مفسّراني چون علاّمه طباطبايي؛ دو نزول را براي قرآن باور دارند؛
نزولي دفعي و يک پارچه که در شب قدر بر قلب مبارک پيامبر صورت گرفته؛ چنان که در سوره «شعراء» آمده:)نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الاَمينُ عَلي قَلبِکَ لِتَکُونَ مِنَ المُنذِرين( [6] .
و نزولي تفصيلي و تدريجي در طول دوران رسالت رسول خاتم.
در نزول دفعي قرآن که به گونهاي يک پارچه و بسيط است، با ديدگاه گزارهاي وحي (که فاقد سرشتي زباني است) قابل تطبيق است و در نزول تدريجي قرآن (جنبه فرقاني قرآن) به تصريح دستهاي از آيات، داراي سرشتي زباني بوده و به زبان عربي نازل شده؛ از اين رو ديدگاه افعال گفتاري بر آن قابل تطبيق است. بجاست که به بعضي از اين آيات اشارهاي گذرا داشته باشيم: [7] .
(وَکَذلِکَ اَوحَينا اِلَيکَ قُرآناً عَرَبِيّاً) [8] .
(حم وَالکِتابِ المُبِين اِنّا جَعَلناهُ قرآناً عَرَبيّاً لَعَلکُم تَعقِلُونَ وَ اِنهُ فِي اُمٍّ الکِتابِ لَدَينا لَعَلِيُّ حَکيمٌ) [9] .
(اِنّا اَنزَلناهُ قرآناً عَربيّاً لَعَلکُم تَعقِلُونَ) [10] .
اين آيات در اين که نزول قرآن با سرشتي زباني و در قالب عربي صورت گرفته است صراحت دارند.
(وَ اَنَا اختَرتُکَ فَاستَمِع لِما يُوحي) [11] .
بديهي است که گوش کردن وحي وقتي معنا دارد که وحي شکل زباني و قالب گفتاري داشته باشد.
(وَ ما يَنطِقُ عَنِ الهَوي اِن هُوَ اِلاّ وَحيٌ يُوحي) [12] .
مرجع ضمير «هو» در اين آيه، مرجع معنوي؛ يعني مصدر نطق است که از يَنطِقُ سابق فهم ميشود. به تصريح اين آيه آن چه وحي شده عين نطق و گفتار است.
باري، مجموعه آيات ياد شده در کنار بسياري از آيات و روايات ديگر نشان دهندهِ آنند که سرشت وحي در لايه باطني آن «گزارهاي» و در لايه بيروني آن «زباني» است و فاقد سرشتي تجربي است.
متأسفانه تاکيد افراطي دکتر سروش بر تقدّم آراي بيرون ديني (آن هم آرايي که نوعاً ظنّي و استحسانياند) بر مضامين دروني ديني، باعث غفلت ايشان از اين آيات و بسياري شواهد نقلي ديگر شده است.
استغراق دکتر سروش در مباني بيرون ديني باعث شده که نزول دفعي قرآن را انکار کرده [13] و اظهار دارد:
من معتقد نيستم خداوند ميدانست که فلان کس فلان سئوال را از پيغمبر خواهد کرد و پيشاپيش آيهاي را حاضر کرده بود که تا او آن سئوال را کرد، آن آيه را همان جا بر پيامبر وحي کند. ميتوان اين مسئله را به اين صورت ديد که پيامبر با سؤالي رو به رو ميشد، نفس اين سؤال آن چه را که به منزلهِ جواب به سؤال کننده داده ميشد، توليد ميکرد. [14] .
توجه به آيات اول سورهِ دخان که خداوند در آنها نخست به قرآن و کتاب مبين قسم ياد ميکند و سپس بيان ميفرمايد که ما اين کتاب را در شب مبارکي نازل کرديم، روشن ميسازد که بيان دکتر سروش در اين زمينه چيزي جز اجتهاد در مقابل نصّ نيست.
علاوه بر اين، خود قرآن تصريح ميکند: نزول قرآن در ماه مبارک رمضان صورت پذيرفته است؛
«شَهرُ رَمَضانَ الذِي اُنزِلَ فيه القُرآن...» [15] .
اگر منظور از اين آيه نقطه آغاز نزول تدريجي قرآن باشد ناگزير آغاز رسالت بايد در ماه رمضان باشد؛ در حالي که طبق شواهد تاريخي مسلّم نزد اماميّه، بعثت رسول خاتم در ماه رجب واقع شده، از اين رو، ماه مبارک و ليلهِ مبارکه ميبايست ظرف نزول تمام قرآن بر پيامبر باشد نه ظرف شروع وحي و ظرف نزول آيات اوّليهِ قرآن. [16] .
بنابراين، متون ديني هيچگونه سازگاري با «ديدگاه تجربهِ ديني» در باب وحي ندارد و آن را تأييد نميکند، بلکه «وحي» از ديدگاه درون ديني و متون ديني، ساختاري دو لايه دارد؛ در يک لايه از آن - که همان نزول دفعي قرآن است - با ديدگاه گزارهاي سازگار است و در يک لايه از آن - که نزول تدريجي و تنزيلي قرآن است - با ديدگاه فعل گفتاري سازگار است.
پاورقي
[1] قدر/ 1.
[2] دخان/ 1 - 3.
[3] اسراء/ 106.
[4] فرقان/ 32.
[5] نساء/ 82.
[6] شعراء/ 193 - 194.
[7] ر.ک/ الميزان، ج2، صص15 - 18.
[8] شوري/ 7.
[9] زخرف/ 1 - 4.
[10] يوسف/ 2.
[11] طه/ 13.
[12] نجم/ 3 - 4.
[13] بسط تجربهِ نبوي، ص16.
[14] ماهنامه آفتاب، شماره 15، صفحه 70.
[15] بقره/ 185.
[16] جوادي آملي، عبداللّه، تفسير موضوعي قرآن کريم، ج1، صص 71 - 72.