ارکان وحي در ديدگاه فعل گفتاري
ارکان چنين شکلي از وحي چهار چيز است: خدا، پيامبر، فعل نفس گفتار، فعل ضمن گفتار. فعل بعد گفتار از ارکان و ذات وحي نيست؛ زيرا فعلي است که متفرّع بر سخنان گوينده بوده و حالات، اعمال يا انديشههايي است که در ذهن مخاطب به وجود ميآيد از اين رو متالّهاني چون نيکولاس و لتراسترف بر آن تصريح و تأکيد نموده و گفتهاند: «فعل بعد گفتار فعلي است که متفرّع بر فعل نفس گفتار و ضمن گفتار بوده، به دنبال آنها حاصل ميشود، هر چند لازمهِ چنين برداشتي از وحي، تجربه است و تجربه نيز اجتنابناپذير است، ولي در اينجا تجربه ديگر مقوّم حقيقت و سرشت وحي تلقي نميشود، بلکه مقوّم آن، دو رکن از ارکان فعل گفتاري است. اين چکيده سخن در ديدگاه سوم است».
اصل اين ديدگاه يعني به کارگيري تئوري «آستين» دربارهِ وحي، از يکي از متألّهان الهيات اصلاح شده در مسيحيت، به نام «نيکولاس ولترسترف» است. ايشان همان سخن را آورده و گفته است: «وحي عبارت است از تکلّم الهي» و تکلّم هم طبق تئوري آستين «فعل گفتاري» متکلّم است. تفصيل اين سخن در کتاب «وحي و افعال گفتاري» از آقاي عليرضا قائمينيا آمده است. [1] .
- آيا ضابطه و ملاکي براي داوري ميان سه ديدگاه ياد شده هست؟
ما با اين سه ديدگاه روبهرو هستيم؛ حال بايد ديد شيوهِ داوري و ضابطهاي که بر اساس آن بتوانيم بعضي ديدگاهها را تخطئه و بعضي را تصحيح کنيم و بپذيريم چيست؟
اساساً دربارهِ وحي و چيستي آن، آيا ما به خودي خود و صرف نظر از تعاليم انبيا راهي براي داوري داريم يا نه؟ و اگر به خودي خود راهي نداريم، در اين
صورت در مقام عمل سراغ چه چيزي بايد برويم؟
در اين جا شايسته است به اين نکته بپردازيم که آيا در برابر اين ديدگاهها و در مقام داوري - صرف نظر از تعاليم انبيا و اديان - ملاکي براي ترجيح داريم يا خير؟ سپس اگر نظراً ملاکي براي داوري و ترجيح نداريم، در عمل چه بايد کنيم؟
پاورقي
[1] ر.ک: قائمينيا، عليرضا، وحي و افعال گفتاري، ص80 به بعد.