آثار و مشکلات نظريه تجربه ديني
کاري که «شلاير ماخر» کرد، بعضي از مشکلات را در آن فرهنگ حلّ کرد؛ ولي مشکلات ديگري را ايجاد کرد. از جمله اين مشکلات قطع رابطه انسان و وحي و زمين و آسمان است؛ چون تنها رشته رابط بين ما انسانها با پيامبران و خدا، متون مقدّس هستند. حال اگر معتقد شويم که متون مقدّس اعتبار ندارند و اعتمادپذير نيستند ديگر چيزي بين ما و پيامبر و خدا به عنوان وحي موضوعيّت ندارد. اگر گفتيم متون مقدس مطابق فرهنگ زمانِ نزول وحي هستند، که ممکن است خرافات در آنها دخيل باشد و تئوريهاي خلاف علمي وارد شده باشد، اين موجب سلب اعتماد از متونميشود و ديگر رابطهاي بين پيامبر و پيروانِ بعد از پيامبر باقي نخواهد ماند.
مکتب تجربه ديني، که«حقيقت وحي» را نفس مواجهه پيامبر با امر قدسي ميداند و «گوهر دين» را بُعد تجربي ميانگارد، لوازمي را در پيداشت، که از جمله آنها، بحث «تکثّر گرايي» يا «پُلوراليزم ديني» است. ادعاي اصلي پلوراليزم ديني آن است که؛ هيچ ديني حق محض نيست و هيچ ديني باطل محض نيست؛ هر يک از اديان نمايندهاي از حق و باطلند، که مسيري براي نيل به نجات ارائه ميدهند. از اين رو براي نيل به رستگاري، يک صراط مستقيم (که متجلّي در دين خاص باشد) نداريم؛ بلکه با صراطهاي مستقيم مواجهيم. [1] .
نه ميتوان گفت اسلام کاملاً از حقيقت برخوردار است و بقيّه اديان باطلند و نه بالعکس؛ چرا که آموزههاي هر ديني، راهيابي به نجات و رستگاري را به دنبال دارند؛ در نتيجه به هر ديني که تمسّک بجويي، تو را به نجات ميرساند. پيداست که اينعقيده و ديدگاه با فرهنگ و عقايد اسلام سازگار نيست و به کلّي با آن منافات دارد. قرآن و آموزههاي ديني اسلام، با صراحت «اسلام» را دين کامل و جامع و صد در صد برخوردار از حقيقت ميداند و هيچ دين و آيين ديگري را غير از اسلام پذيرفتني نميداند: «وَمَن يَبتَغِ غَيرَ الاسلامِ ديناً فَلَن يُقبَلَ مِنهُ». [2] .
در آموزههاي ديني اسلام و مذهب تشيّع (يعني فرهنگ مهدويّت)، وعده جهاني شدن اسلام [3] به عنوان تنها راه و تنها دين نجاتبخش، مطرحاست. آشکار است که اين فرهنگ با «تکثّر گرايي»، که محصول عقيده به«تجربه ديني» است، سازگار نيست و منافات دارد. آياتي که تفسير يا تأويل آنها به حضرت مهدي (ع) و قيام عدالت گسترِ جهاني او بر ميگردد، همگي بر همين مطلب دلالت دارند. هم چنين است روايات فراواني که از پيامبر (ص) و اهلبيت(ع) در اين زمينه رسيده است. [4] .
ديدگاه تجربه ديني، ريشه همه بحثهايي استکه در باب «تکثرگرايي» و «بسط تجربههاي نبوي»، توسّط افرادي همچون دکتر سروش و... مطرح گرديده است. [5] .
«ديدگاه تجربه ديني» نه، تنها راه حل ممکن بود و نه بهترين راه حل، متکلّمان مسيحي در مقابل هر يک از اين مشکلات، راههاي مختلفي را پيمودهاند. بهعنوان مثال، براي مسأله تعارضعلم و دين، پاسخهاي بسيار متفاوتي ارائه شده است. [6] يا در مقابل نقّادي کتاب مقدّس، مکاتب کلامي ديگري ظهور کردند. همچنين به رغم شکست الهيّات عقلي در مسيحيّت، در دوره نوين، مکاتب عقلي گوناگوني ظهور کردند و الهيّاتهاي متفاوتي را بنيان گذاشتند. از اين گذشته، ديدگاه تجربه ديني، بهترين راه حل هم نبود؛ زيرا:
1 - اين راه حل دست بشر را از حقايق وحياني کوتاه ميکرد.
2 - اين راهحل با ادّعاي خودِ اديان، در متون ديني، همخوان نيست؛ چرا که اديان ادّعا دارند حقايقي را از طريق گزارشهاي پيامبران به ديگران انتقال ميدهند. به عبارت ديگر، از دقّت در متون در مييابيم که گزارشهاي اديان موضوعيّت دارند.
3 - اين راهحل با واقعيّات تاريخيِ اديان نيز همخوان نيست. علاوه بر مطلب سابق، تاريخ نيز گواه بر آن است که پيامبران (در ادّعاي پيامبريشان) بر گزارشهاي خود از وحي، تأکيد داشتند.
4 - تجارب (وحياني)، بدون توصيف پيامبر دست نيافتني هستند. حتّي اگر پيامبران بر تجاربشان تأکيد ميداشتند، ديگران براي که اين تجارب را داشته باشند، بايد نخست آن را بشناسند؛ و اين شناخت تنها از راه گوش دادن آنان به توصيفات و گزارشهاي انبيا ميّسر است؛ چرا که همهِ تجارب- به اين معنا - شخصياند و تنها صاحب تجربه حق دارد تجربهاش را براي ديگران توصيف کند. بنابراين، معرفت به تجارب پيامبران، تنها از راه اعتنا به گزارشهاي آنها امکانپذير است و طبق اين راه حل، نبايد به اين گزارشها اعتماد کرد؛ از اين رو، تجارب پيامبران اموري دست نيافتني هستند.
5 - اين نظر و ديدگاه، بر تفکيک تفسير از تجربه تکيه زده است؛ يعني تفکيک تفسير از تجربه را امکانپذير ميداند. به عبارت ديگر، طبق اين راه حلّ، پيامبر در مرحله اول، تجربهاي محض و عاري از هر گونه تفسير دارد و در مرحله دوم، تفسيري از آن را در قالبِ گزارش به ديگران ارائه ميدهد.
در مقابل، معرفت شناسانِ معاصر اين اصل را ميپذيرند، که تفکيک تفسير از تجربه امکانپذير نيست و تجربه محض و تفسير نشدهاي در کار نيست. زبان و باورِ فاعل تجربه، در متنِ تجربهاش حضور دارند و به آن رنگ و شکل خاصي ميدهند و هر تجربهاي از معبر اين امور ميگذرد. [7] .
بنابراين، نظريه تجربه ديني، ضمن آن که يک ادّعاي بدون دليل بيش نيست، اشکالات متعددّي نيز دارد؛ همانگونه که با مباني اسلاميو قرآني نيز سازگاري ندارد. والحمدلله ربّ العالمين.
پاورقي
[1] ر.ک: دکتر سروش، صراط هاي مستقيم.
[2] آلعمران 85.
[3] «.. لِيُظهِرَهُ عَلَي الدٍّينِ کُلٍّهِ...»، توبه، 33، فتح، 28 و صفّ، 9.
[4] ر.ک: غيبت نعماني، غيبت طوسي، کمالالدين صدوق و...
[5] ر.ک: کتابهاي بسط تجربه نبوي، صراط هاي مستقيم و...، از دکتر سروش.
[6] ر.ک: ايانباربور، پيشين.
[7] همان، ص61 - 59.