تفاوت تجربه در عصر قديم با عصر جديد
واژهي تجربه (Experience)، از قرن هفدهم به اين طرف، يک تحوّل معنايي پيدا کرده است. بين استعمالات قبل از قرن هفدهم با بعد از آن (دوران مدرن) تفاوت وجود دارد. در دورهي مدرن، عملاً اين واژه در يک معنا و مفهوم جديدي به کار رفته است. تجربه (Experience) در مغرب زمين تا آن تاريخ، معنايي فعلي و کُنشي داشت؛ ولي از قرن هفده به بعد، معنايي انفعالي يافته و تحوّل معنايي پيدا کرده است. اين تحوّل معنايي به اين صورت است که تجربه در دورههاي قبل، يک معناي کُنش گري، فعّال بودن و در حقيقت آزمودن و محک زدن داشت به عبارت ديگر معناي آن جنبهي فعلي و تأثيرگذاري داشت، نه تأثيرپذيري. امّا در عصر جديد، عمدتاً «تجربه» به يک معناي انفعالي و تأثيرپذيري به کار ميرود؛ نه روي آوردن به امتحان و محک زدن. سّر اين تحوّل معنايي، در اين است که اساساً نگاه به زندگي، بين انسان جديد و انسان قديم، انسان دوران سنّت و انسان دوران مدرن، تفاوت پيدا کرده است. لذا وقتي از تجربه سخن به ميان ميآيد، به جهت تفاوت نگاهها به زندگي، انسانهاي جديد بيشتر حالات خوش يا ناخوش، بيم، اميد، يأس و... را در ذهن دارند که بيشتر جنبهي انفعالي دارد؛ در حاليکه براي انسان دورهي سنّت، زندگي يک زنجيره و مجموعهاي از افعال و کردارهاي باشکوه بود.
بنابراين، تحوّلِ معناييِ خود زندگي و به تبع آن، تحوّل معنايي تجربه براي انسانهاي دورهي مدرن، باعث شده است که ما تجربه را در اين اصطلاح و معناي زير، بيان کنيم و به کار ببريم.
«تجربه» در دورهي مدرن، مواجههاي است همراه با کُنشپذيري، يک نحو انفعال و مواجه شدن با يک اتفّاق و واقعه که در حين مواجهه، تأثيري هم ميپذيريم. اين معناي کُنش پذيري، مدخليّت تامّ در معناي تجربه دارد. منظور از تأثير پذيري و کنش پذيري به هنگام مواجهه، تغيير حالات انسان (مثل خوشحالي، اميدواري، مايوس شدن و...) است؛ حالتهايي که به يک نحوه انفعال باطني انسان بر ميگردد.