پايتخت دولت کريمه
دنيايي که در آن زندگي ميکنيم دردزا و درد آلود است، سراسر درد و اندوه است و آيندهاي که در برابر ديدگانمان ترسيم ميشود، تاريک، ابهامآميز و يأسآور است.
انسانها يکي پس از ديگري ميآيند و ميروند و التهاب سوزانِ اين «فردايِ بهتر» را با خود به گور ميبرند، لکن روزي ديگر، انساني ديگر از راه ميرسد و اين اميد بيپايان را از نو آغاز ميکند.
اين انتظار و اميد به نوار خاصي از زمان و مقطع خاصي از دوران محدود نميباشد، بلکه همهِ انسانها، در همهِ اعصار و امصار، در تب و تاب اين انتظار سوخته و ميسوزند، تا روزي آن دست نيرومند الهي از آستين غيبت بيرون آيد و آرزوي ديرينهِ جامعهِ بشري را برآورده و روِياهاي طلايي افلاطون را جامهِ عمل پوشانده، جامعهاي برتر از «مدينهِ فاضله» در پهن دشت جهان هستي، بر اساس عدالت و آزادي بنياد نهد.
اگر نقاشهاي چيره دست روزگار دور هم نشينند و تابلويي به پهناي فلک ترسيم نمايند، هرگز نتوانند که فرازهاي برجستهِ جهان پرفروغ عصر ظهور را منعکس نمايند، که سيماي دل رباي آن جمال الهي در آيينهِ بشري منعکس نشود.
ما نيز در اين سطور در پي آن نيستيم که دورنماي حکومت واحد جهانيِ آن امام نور را در اين نوشتار منعکس نماييم، بلکه ميخواهيم با اقتباس از سخنان نغز و پرمغز پيشوايان معصوم (عليهم السلام) گامي هر چند کوتاه، در ارايهِ سيماي تابناک «پايتخت دولت کريمه» برداشته، در محضر خوانندگان دل آگاه، در کوچه و بازار شهر باستاني «کوفه» به گشت و گذار بپردازيم.