بازگشت

سيد مرتضي نجفي


‌يکي از صلحاي نجف اشرف به نام «سيدمرتضي نجفي» که محضر شيخ جعفر کبير (کاشف الغطاء) را درک کرده، سالها ملازم سيدمحمدباقر قزويني بوده [1] ، و در نزد علما به تقوا و پرهيزکاري مشهور بود، گفت:

‌در مسجد کوفه با جمعي از اهل دل بوديم، وقت مغرب فرا رسيد. درصدد بر آمديم با يکي از علماي برجسته‌اي که در آن جا حضور داشت، نماز مغرب و عشاء را به جماعت برگزار کنيم.

‌در آن ايام در وسط مسجد کوفه در محلّي که به «تنّور» معروف بود، مقدار اندکي آب بود که از محراي قنات مخروبه‌اي مي‌آمد و راه تنگي داشت که گنجايش بيش از يک نفر را نداشت.

‌براي تجديد وضو به محل تنور رفتم، شخص جليل القدري را در آن جا ديدم که جامه‌ي عربي بر تن داشت و با متانت تمام در کنار آب نشسته مشغول وضو گرفتن بود.

‌من عجله داشتم که به نماز جماعت برسم و او هم‌چنان با متانت وضو مي‌ساخت، لذا به ايشان گفتم: آيا شما نمي‌خواهيد در نماز جماعت شرکت کنيد؟ فرمود: «نه، زيرا آن شيخ دُخُني است». [2] .

‌منظور ايشان را از اين جمله متوجه نشدم، منتظر ماندم تا وضوي‌اش تمام شد، آن‌گاه من وضو گرفتم و با آن عالم معروف نماز خواندم.

‌بعد از پراکنده شدن مردم، جريان را به آن شيخ گفتم. حال‌اش متغير شد، رنگ از چهره‌اش پريد و در فکر عميقي فرو رفت.

‌آن‌گاه به من گفت: تو حضرت حجت (عليه‌السّلام) را ديده‌اي ولي نشناخته‌اي. زيرا آن حضرت از چيزي خبر داده که جز خدا، احدي از آن آگاه نبود.

‌من امسال در «رحبه»، [3] ارزن کاشته‌ام؛ چون به نماز ايستادم به فکر آن زراعت افتادم که جايش امن نيست. اين انديشه به کلّي فکر مرا به خود مشغول ساخت و از حالت نماز بيرون برد. و لذا آن حضرت از اعماق دل من خبر داده است. [4] .


پاورقي

[1] العبقري الحسان، ج 1، ص 109.

[2] دارالسلام، ج 2، ص 200.

[3] دُخن به دانه‌ي ارزن مي‌گويند[لسان العرب، ج 4، ص 310].

[4] رحبه، نام محلّي در يک منزلي کوفه است [معجم البلدان، ج3، ص 33].