شيخ علي اکبر روضه خوان
مرحوم نهاوندي توسط ميرزا هادي از شيخ علياکبر روضه خوان تبريزي نقل ميکند که گفت: شبي در مسجد کوفه در مقام امام صادق (عليهالسّلام) از شدت گريه خسته شدم، پوستي بر صورت خود انداخته، به ديوار مسجد تکيه دادم. ناگاه در آن شب تار متوجه نوري شدم که در چند قدمي من فضاي مسجد را روشن کرده است.
چون دقت کردم ديدم شخص جليل القدري آنجا ايستاده و نور از او به اطراف پخش ميشود؛ گويي چراغ پر نوري زير عبا دارد.
هر چه نگاه کردم، فقط نور ديدم؛ گويي سرپوشي از نور بر فراز سرش نهاده و جامهاي از نور بر تن پوشيده است.
محو تماشاي جمال بيمثالش شدم؛ ولي هر چه دقت کردم چيزي جز يک شبح نديدم.
پس از مدتي حرکت کرد و از کنار من عبور کرد و به سوي پشت سر من رفت. چون برگشتم، احدي را نديدم. به سمت صحن حضرت مسلم دويدم.اثري از ايشان نديدم. به سمت حرم هاني رفتم باز اثري نديدم، به صحن مسجد برگشتم و نشاني از او نيافتم. از شدت حسرت وافسوس، نالهي جانکاهي از اعماق دل کشيدم. مادرم از حجره بيرون آمد و پرسيد: چه شده؟ داستان را براي او نقل کردم. [1] .
پاورقي
[1] دارالسلام، ج 2، ص 140؛ نجم ثاقب، ص 630؛ بحارالانوار، ج 53، ص 263؛ جنه الماءوي، ص 81؛ العبقري الحسان، ج 2، ص 146؛ ملاقات با امام زمان، ج 1، ص 268؛ ديدار يار، ج 2، ص 293.