بازگشت

باريافتگان مسجد سهله


در طول يک هزار و نود و چهارسالي که از آغاز غيبت کبراي حضرت بقيةالله، أرواحنا فداه، مي گذرد، هزاران نفر از شيعيان شيفته و منتظران دل سوخته، به قصد ديدار يار، از اقطار و اکناف جهان، به سوي مسجد مقدّس سهله مي شتابند، شب هايي را در آن جا بيتوته مي کنند، با کعبه ي مقصود و قبله ي موعود مناجات مي کنند. به ديدار جان جانان موفّق مي شوند، ولي به دلايلي دم فرو بسته، راز دل را به احدي اظهار نمي کنند.

در اين ميان، شمار اندکي از اين نيک بختان يافت مي شوند که علي رغم تحفّظ و خويشتن داري که در کتمان توفيقات خود معمول داشته اند، راز شان بر ملا شده، به گوش ديگر دل سوخته ها نيز رسيده است.

تعداد بسيار نادري از اين عزيزان، داستان تشرّف شان، به آثار مکتوب راه يافته، در لابه لاي کتب درج شده، به دست ما رسيده است.

با توجّه به مشکلات فراواني که در نقل اين رويدادها هست، فقط اسامي شماري از اين افراد سعادت مند که در مسجد سهله به حضور يار بار يافته و يا مورد توجّه محبوب قرار گرفته اند، ثبت مي شود، تا مورد بررسي و مراجعه ي علاقه مندان قرار گيرد.

آن عدّه از شيفتگان پژوهنده و خوانندگان ارج مند که تمايل به مطالعه ي متن کامل اين رخدادها باشند، مي توانند به منابع ياد شده در پايان نوشتار مراجعه فرمايند.

1- محمّد بن ابي روّاد رواسي، با محمّد بن جعفر دهّان، در يکي از ايّام رجب، به قصد ديدار حضرت صاحب الأمر (عليه السّلام) به مسجد سهله مشرّف شدند. به هنگام بازگشت، در مسجد صعصعه، به محضر آن قطب دايره ي امکان شرف ياب شدند، دعاي معروف: «اللّهمّ ياذا المنن السّابغة» را از آن حضرت استماع کردند. [1] .

2- افتخار قرون و اعصار، آيةاللّه سيّد مهدي بحرالعلوم (متوفاي 1212 ه) بنا به تقاضاي ميرزاي قمي (صاحب قوانين (متوفاي 1231 ه) تشرّف خود را در مسجد سهله به پيش گاه جان جانان و استماع مناجات گوش نواز آن امام دل نواز را بيان کرد، امّا از اظهار گفت وشنود خود با آن حضرت امتناع کرد. [2] .

3- سيّد بحرالعلوم، يک بار ديگر در مسجد سهله، به محضر آن حضرت شرف ياب شد و در نماز جماعتي که به امامت آن بزرگوار برگزار شده بود، شرکت کرد. [3] .

4- سيّد جعفر قزويني، در خدمت پدر بزرگوارش سيّد باقر قزويني - که صاحب کرامات فراوان بود - [4] در مسجد سهله، به محضر خورشيد فروزان امامت شرف ياب شده است. [5] .

5- سيّد مهدي عباباف نجفي که هر شب چهارشنبه به مسجد سهله مشرف مي شد، در نيمه شبي، به خدمت خورشيد عالَم تاب شرف ياب شد و مشاهده کرد که در آن شب تار، در و ديوار مسجد، چون روز، روشن بود. [6] .

6- حاج سيّد احمد اصفهاني (مشهور به خوشنويس) که در زمان ميرزاي شيرازي به سامرا مهاجرت کرده بود، روز جمعه اي، در مسجد سهله، به پيش گاه پيشواي انس و جان شرف ياب شد و فرمان يافت که همه روزه، صبح گاهان، به نيابت از سوي حضرت صاحب الزّمان (عليه السّلام) زيارت عاشورا بخواند. [7] .

7- شيخ محمود عراقي (متوفاي 1306 ه) از تبار جناب ميثم تمّار و از شاگردان شيخ انصاري، از مولي عبدالحميد قزويني، بدون واسطه نقل مي کند که چهل شب چهارشنبه، به مسجد سهله مشرف شد. در چهلمين شب، جمال باهرالنّور آن حضرت را مشاهده کرد، و صحن مسجد را بدون شمع و چراغ، از نور آن خورشيد جهان افروز، روشن و منور ديد. [8] .

8- وي، از سيّد باقر اصفهاني - که او را به عنوان سيّدِ ثقه ي جليل و فاضل عادل نبيل ستوده است - بدون واسطه نقل کرده که در شب چهارشنبه اي، در مسجد سهله، به محضر مولا شرف ياب شد و از خوان کَرَم اش برخوردار گشت. [9] .

9- سيّد عبدالله قزويني در سال 1327 ه. در مسجد سهله، به ديدار آن حضرت توفيق يافت و مقام حضرت مهدي (عليه السّلام) را روشن تر از روز ديد. [10] .

10- حاج علي نجفي با يک گروه يازده نفري، هر شب چهارشنبه، به مسجد سهله مشرّف شد. در يک شب چهارشنبه که مسئول شام فراموش کرده بود غذا بياورد، بعد از اَعمال مسجد، به مسجد کوفه رفتند و در حجره اي بيتوته کردند و از شدّت گرسنگي، خواب شان نبرد که ناگهان، خورشيد جهان افروز، به داخل حجره تشريف آورده، چاي و برنج داغ به آنان مرحمت فرموده است. [11] .

11- شيخ محمود عراقي، داستان تشرّف شخص فلاح يزدي سهلاوي را در مسجد سهله، از حاج ملا باقر بهبهاني، و اداي قرض هايش را به فرمان حضرت، به دست سيّد اسدالله رشتي، نقل کرده است. [12] .

12- ميرزا هادي بجستاني، از دوست اش سيّد حسن - که او را به تقوا و ديانت ستوده است - نقل مي کند که چهل شب چهارشنبه، به مسجد سهله مشرّف شد و در شب چهلم، مورد عنايت قرار گرفت. [13] .

13- شيخ محمّدتقي حائري مازندراني، شب چهارشنبه اي، در مسجد سهله، به محضر آن حضرت شرف ياب شد و دعاي حضرت اش را در مورد شيعيان، به لفظ «شيعتي» استماع کرد. [14] .

14- محدّث نوري، از شيخ باقر کاظمي - که او را به داشتن ملکه ي اجتهاد مطلق ستوده است - نقل مي کند که در شب چهارشنبه اي، در وسط مقام آن حضرت در مسجد سهله، نور بسيار قوي همانند شعله هاي آتش مشاهده کرده است. [15] .

15- وي، داستان يک سبزي فروش نجفي را نقل کرده که در شب هاي چهارشنبه، به مسجد سهله مي رفته و در يک شب ظلماني، در مقام حضرت، به محضر آن خورشيد جهان افروز شرف ياب شده است. وجود حضرت، مقام را بدون شمع و چراغ، چون روز، روشن کرده بود. [16] .

16- سيّد جليل القدري از علماي زاهدان، پس از چهل شب مداومت بر تشرّف به مسجد سهله، شب چهارشنبه اي، در مسجد سهله، خدمت مولا رسيده و مورد عنايت قرار گرفته است. [17] .

17- محدّث نوري، از يک مرد صالح سلماني نقل مي کند که چهل شب چهارشنبه، به مسجد سهله مشرّف شده، در شب چهلم، به ديدار محبوب شرف ياب شده، حضرت اش او را به ملازمت پدر پيرش، توصيه فرموده است. [18] .

18- حضرت آيةاللّه حاج ميرزا مهدي اصفهاني (متوفاي 1365 ه) مکرّر در مکرّر، در مسجد سهله، براي ملاقات حضرت بقيةالله، أرواحنافداه، و رهايي از منجلاب افکار يوناني و التقاطي، استغاثه کرد. سرانجام، روزي به هنگام بازگشت از مسجد سهله، در مقام هود و صالح، به محضر آن حضرت شرف ياب شد و اين جمله ي نوراني را بر سينه ي آن حضرت مشاهده کرد:

طلب المعارف من غير طريقنا أهل البيت مساوق لانکارنا؛ [19] طلب کردن معارف ديني، به جز از طريق ما اهل بيت، با انکار ما مساوي است. [20] .

19- محدّث نوري، از طرق متعدّد، از حاج عبداللّه واعظ نقل کرده که مکرّر، در مسجد سهله، در مقام حضرت، نور درخشاني چون آتش مشتعل مشاهده کرده است. [21] .

20- مرحوم آيةاللّه مرعشي نجفي (متوفّاي 7 صفر 1411 ه) داستان تشرّف سيّد جليل القدري را در مسجد سهله به پيش گاه مقدّس مولا، با دست خط خود نوشته، به مرحوم عمادزاده مرحمت کرده، ايشان نيز آن را عيناً در کتاب خود آورده است. [22] .

پس از درگذشت آن مرجع عالي قدر، اين داستان، به نام خود آن مرحوم ثبت شده است. [23] .

21- علاّمه ي طباطبايي صاحب تفسير الميزان. (متوفاي 18 محرم 1402 ه) از استادش مرحوم آقا سيّد علي قاضي نقل مي کرده که برخي از افراد زمان ما، مسلّماً، به محضر مبارک آن حضرت رسيده اند. يکي از آنان، حاج شيخ محمّد تقي آملي بود که در مسجد سهله، در مقام آن حضرت - که به مقام صاحب الزمان معروف است - مشغول دعا و ذکر بود که ناگهان آن حضرت را در ميان نوري بسيار قوي مي بيند که مي خواهد به او نزديک شود، ابهّت و عظمت آن نور، طوري او را مي گيرد که نزديک بوده قبض روح شود، نفس هايش به شماره مي افتد، حضرت را به اسماي جلاليه ي خدا قسم مي دهد که نزديک تر نشود. [24] .

22- سيّد جليل القدري به عشق ديدار مولا، از مشهد مقدّس به عتبات عاليات مي رود. حدود يک سال، در کربلا اقامت مي کند. چهل شب چهارشنبه به مسجد سهله مي رود. در شب چهلم، در حجره ي حاج شيخ محمّد جواد سهلاوي به آرزوي خود مي رسد و جان جانان را ديدار مي کند.

مرحوم حاج شيخ محمود عتيق (مشهور به حاج ملاّ آقا جان) نيز در آن محفل نوراني، حضور داشته است، ولي به جهت عصباني شدن و تندي کردن به يک طلبه، که خيال مي کرده، حضور او، مانع فيض است، از اين سعادت محروم مي شود. [25] .

23- حاج شيخ محمود کُمْلَه اي [26] در ايّام اقامت اش در نجف اشرف، چهل شب چهارشنبه، به مسجد سهله مشرّف شد. در اين مدّت، تلاش زياد کرده که معصيّت نکند و ضمناً از غذاهاي حيواني نيز اجتناب کرد. در شب چهارشنبه 34 يا 35 به محضر مقدس مولا مي رسد. مولا، سفره اي پهن، و از او نيز براي صرف غذا دعوت مي کند. او، عذر مي خواهد و مي گويد: «من، در شرايطي هستم که غذاي حيواني نمي خورم.». مولا مي فرمايد: «آن چه شنيدي، معنايش اين است که مثل حيوان نخور، نه آن که غذاي حيواني نخور.». [27] .

24- حاج صادق کربلايي، چند شب چهارشنبه، براي حاجتي، با پاي پياده، از کربلا به مسجد سهله مشرّف مي شود. در يکي از شب ها، در مسير مسجد سهله، به محضر مولا شرف ياب مي شود. در بامداد همان روز، حاجت اش نيز روا گشته است. [28] .

25- عالم دل سوخته اي، چهل شب چهارشنبه، به قصد ديدار يار، به مسجد سهله مشرّف مي شود، ولي به مقصود نمي رسد. سرانجام، او را به مغازه ي پيرمرد قفل سازي در بازار آهنگران رهنمون مي شوند. رخت سفر بسته به آن شهر سفر مي کند. مغازه ي پيرمرد را پيدا مي کند. رفتار صادقانه و منصفانه اي از او مشاهده مي کند. از دو لب جان جانان، اين جمله را استماع مي کند که فرمود: «اين گونه باشيد، ما به سراغ شما مي آييم.». [29] .

26- از مرحوم آيةالله حاج شيخ محمّد علي اردوبادي (متوفاي 15 صفر 1380 ه) نقل شده که يک تاجر تبريزي به نام حاج محمّد جعفر اصفهاني، دچار تنگ دستي مي شود. به عتبات مي رود و در نجف اشرف رحل اقامت مي افکند. چهل شب چهارشنبه، به عشق ديدار مولا به مسجد سهله مي رود، پس از چهارشنبه ي چهلم، به سوي سامرا حرکت مي کند. دچار گرسنگي مي شود. در مسير سامرا، به محضر مقدّس مولا شرف ياب مي شود. در وسط بيابان، نان گرم و تازه از دست مولا تناول مي کند، آن گاه پيامي دريافت مي کند که در سامرا به خدمت ميرزاي شيرازي برساند و مأمور مي شود که به اين تعبير بگويد: «کسي که در شب نيمه ي شعبان، به تو انگشتري داد، اين پيام را به شما ابلاغ فرمود.».

پس از ابلاغ پيام، به شدّت مورد عنايت مرحوم ميرزا قرار مي گيرد. [30] .

27- مرحوم آيةالله حاج سيّد محمّد علي موحّد ابطحي (متوفاي 13 رجب 1423 ه) بدون واسطه، از مرحوم آيةالله حاج سيد ابوالقاسم خويي، قدس سره، نقل کردند که به مدّت چهل شب چهارشنبه، از نجف اشرف به مسجد سهله مشرّف شده است. در شب چهلم، مورد عنايت قرار گرفته است.

28- آيةالله حاج شيخ محمّد غروي، در ايام اقامت اش در نجف اشرف، در مسجد سهله، در مقام حضرت الياس، به مدّت دوازده روز، مشغول تهجّد و تضرّع و استغاثه مي شود. شبي، مورد عنايت قرار مي گيرد. در اطاق در بسته، احساس مي کند که آفتاب بالاي سرش قرار گرفته است! به شدّت عرق مي کند. قطرات اشک اش با عرق سر و صورت، آميخته، به سوي سينه اش سرازير مي شود. مدّتي در اين حال بوده تا به تدريج به حال طبيعي بر مي گردد.

29- در همان ايّام، مکاشفه اي در مسجد سهله براي ايشان رخ مي دهد. شخصي، در کسوت قندهاري براي او مجسّم مي شود. به سويش مي آيد. با ايشان معانقه مي کند. در آن حال مي بيند که روي سينه ي آن شخص با خط بسيار زيبايي از نور نوشته شده: «مأمور صاحب الزمان». [31] .

30- حجةالاسلام شريفي، مقيم کويته ي پاکستان را در محفلي ديدم. از مسجد سهله سخن رفت. فرمودند، در ايام اقامت ام در نجف اشراف، به مسجد سهله مشرّف مي شدم. در آن جا، سيّدي را از اهل بحرين ديدم که به محضر مولا شرف ياب شده بود. از داستان اش جويا شدم. فرمود:

يک سال تمام، در بحرين، به قصد ديدار مولا، هر شب، دعاي توسّل خواندم. سپس به زيارت عتبات عاليات مشرّف شدم. به هنگام ورود به مسجد سهله، در قسمت شمالي آن، به آرزوي خود رسيدم.

31- يکي از مراجع بزرگواري که در تاريخ دوم شوال 1422 ه وفات کرد، چهل شب چهارشنبه، به مسجد سهله مشرف شد. در شب چهلم، به ديدار حجّت خدا نايل شد و از زبان دُرَربارش اين فرمان را استماع کرد که فرمود: «اکتُبْ؛ بنويس.».

متوجّه مي شود که الآن، وظيفه اش، نوشتن است. درس و بحث را تعطيل مي کند، به تأليف و تحقيق روي مي آورد و آثار ارزش مند فراواني را از خود به يادگار مي نهد. [32] .

32- آيةاللّه حاج سيّد محمّد مفتي الشيعه فرمود، در ايّام اقامت ما در نجف اشرف، يکي از وعّاظ تهران به نام حاج سيّد عبدالله کرّوبي، با پسرش سيّد احمد، به عتبات مشرّف شدند. چون با پسر عموي ما، آقاي مرتضوي همسفر بود، در نجف، به منزل ما وارد شدند. تصادفاً، در آن جا به شدّت مريض شدند. شب چهارشنبه اي، در معيّت ايشان، به مسجد سهله رفتيم. اظهار کردند که محل خلوتي مي خواهند. به مقام امام زين العابدين (عليه السّلام) رهنمون شدند. مدّتي در آن جا به تضرع و استغاثه پرداختند. مورد عنايت قرار گرفتند و کاملاً خوب شدند.

پس از مراجعت به ايران، به من نامه نوشتند که ما، در آن شب، الحمدللّه، به حاجت خود رسيديم.

33- ايشان، اضافه کردند که ما، در ايّام اقامت خود در نجف اشرف، هر وقت با مشکلي مواجه مي شديم،

به مسجد سهله پناه مي برديم و هرگز دست خالي بر نمي گشتيم.

34- آيةالله حاج شيخ رضا توحيدي، از فقهاي برجسته و علماي شايسته ي مقيم تبريز [33] فرمودند، در مدرسه ي ما، شخص فاضلي به نام شيخ محمّد يا شيخ محمدرضا بود. او، اهل خوراسکان بود. همواره، مشغول بود و تا از مطالعه فارغ مي شد، به نماز مي پرداخت. او، هر شب چهارشنبه، به مسجد سهله مشرّف مي شد. هنگامي که بر مي گشت، حال بسيار خوشي داشت. روزي از او پرسيدم: «چه شده؟». گفت: «يدرک ولايوصف.».

35- ايشان، از يکي از سادات معروف تبريز نام بردند که به هنگام تشرّف به عتبات، به من گفت: «مرا همراه خود به مسجد سهله ببر و مقداري از فضائل و اعمال آن را براي ام بازگو کن.».

در معيّت ايشان، به مسجد سهله رفتيم. من، به جهت درس و بحث، ناگزير بودم به نجف برگردم. او، شب را در مسجد بيتوته کرد. وقتي به نجف آمد. مشخّص بود که مورد عنايت واقع شده است. استقرار نداشت. مي خواست پرواز کند. به پشت بام مي رفت و با مولايش راز دل مي گفت.

36- آيةالله غروي، از مرحوم حاج شيخ محمّدجواد سهلاوي که در مجاورت مسجد سهله اقامت داشت، نقل کردند که گفت:

روزي، چيزي براي خوردن نداشتيم. به حضرت عرض کردم که «من، هيچ ولي براي بچه ها چه کنم؟».

به دل ام گذشت که به مقام ابراهيم (عليه السّلام) بروم. چون به آن جا رسيدم، ديدم ظرف بزرگي پر از غذا آن جا است و هنوز بخار از آن متصاعد است. متوجّه شدم که از عنايت مولا است.

آيةالله غروي فرمود، در ايّام اقامت دوازده روزه ام در مسجد سهله، روزي، مرحوم سهلاوي، در مقام امام زين العابدين (عليه السّلام) به من گفت:

يک وقت، اين جا را حفر کردند، به تخته سنگ سبز رنگ بسيار بزرگي رسيدند. روي آن سنگ، تصويرهايي نقش بسته بود. جنازه هايي مشاهده شد که قامتي بسيار رسا داشتند و مشخّص بود که به تاريخ قبل از اسلام مربوط بودند. [34] .

37- شيخ محمّد کوفي شوشتري، مقيم شريعه ي کوفه، از خوش بخت ترين انسان هاي عصر در رابطه با حضرت بقيّةالله، أرواحنا فداه، بود. او، مکرّر، به محضر جان جانان شرف ياب شد. تشرّفات اش مورد قبول بزرگان نجف اشرف بود.

يکي از تشرفات اش به اين صورت بود که روزي، بعد از نماز، مشغول تسبيح بوده. صدايي مي شنود که

«اي شيخ محمّد! اگر مي خواهي حضرت حجّت را ببيني، به سوي مسجد سهله بشتاب.». [35] .

به سرعت، به سوي مسجد سهله حرکت مي کند. درِ مسجد را بسته مي بيند و مولا را مشاهده مي کند که از طرف مسجد زيد، به سوي سهله در حرکت است.

در گوشه اي مي ايستد و تماشا مي کند که آيا مولا در مي زند يا در مسجد خود به خود باز مي شود.

هنگامي که مولا به در مسجد مي رسد، در، به روي او باز مي شود. [36] .

38- آيةالله توحيدي - که از نزديک ترين خواصّ شيخ محمّد کوفي بود - فرمود، روزي ديدم که مرحوم کوفي، خيلي متأثّر است. از سبب اش جويا شدم. گفت: «يک فرد افغاني، آقا را ديد، ولي من نديدم.».

39- شيخ محمّد کوفي، داستان لطيفي دارد که در مسجد کوفه براي اش اتّفاق افتاده است. در آن داستان، يکي از خادمان حضرت، براي آن حضرت، آب مي آورد. حضرت مقداري ميل مي فرمايد و بقيّه را به ايشان تعارف مي کند. ايشان مي گويد: «من تشنه نيستم.». بعد از لحظاتي، از ديدگان اش غايب مي شود. [37] .

هنگامي که آن خادم، آب را مي برد، آقاي کوفي مشاهده مي کند که از انگشتان اش شهد جاري است.

آيةالله توحيدي فرمود، روزي، در خدمت مرحوم کوفي، در مسجد سهله بوديم. کوزه و کاسه اي از آب پر کرديم، در کنار خود گذاشتيم.

مرحوم کوفي، داستان تشرّف اش را براي من شرح مي داد. چون قسمت اخير را مي گفت، کاسه را برداشت و به من نشان داد و گفت: «همين طور که کاسه را آن خادم مي برد، از دست اش شهد جاري بود.».

آيةاللّه توحيدي فرمود، هنگامي که مرحوم کوفي، آن صحنه را ترسيم مي کرد، من ديدم که از انگشتان مرحوم کوفي نيز شهد سرازير است!

40- مرحوم حاج شيخ محمّد کوفي، روزي، از مسجد کوفه به سوي مسجد سهله در حرکت بود. يک مرتبه متوجّه مي شود که خورشيد جهان تاب نيز در کنار او در حرکت است. [38] .

حضرت بقيةاللّه، أرواحنافداه، به او امر مي فرمايد که به خدمت مرحوم آية الله اصفهاني برود و از سوي حضرت به او، اين پيغام را دهد:

ارخص نفسک، واجعل مجلسک في الدّهليز، واقض حوائج النّاس! نحن ننصرک؛ [39] .

خودت را براي مردم ارزان کن، محلّ نشستن خود را در دهليز خانه قرار بده، نيازهاي مردم را برآور! ما، ياري ات مي کنيم.

بي گمان، اين پيغام، به صورت شفاهي بوده، ولي آيةالله اصفهاني، از مرحوم کوفي خواسته بودند که آن را بنويسد و به صورت کتبي به او تقديم کند. پس آن چه در برخي از منابع، به عنوان «توقيع» نقل شده، سهوالقلم است.

مرحوم آيةالله حاج شيخ مرتضي حائري (متوفاي 24 جمادي الثانيه 1406 ه) از يکي از مراجع بزرگ تقليد نقل مي کند که از مرحوم آيةالله اصفهاني پرسيده بود: «آيا شما مطمئن هستيد که وجود مقدّس حضرت بقيّةالله، أرواحنافداه، در مورد اين دست و دل بازي شما در صرف سهم مقدّس امام (عليه السّلام) رضايت دارند؟». مرحوم آيةالله اصفهاني، به اين پيغام استناد کرده بود. [40] .

روي اين بيان، همه ي مراجع تقليد، صدور اين پيام را به افتخار مرحوم آيةالله اصفهاني، تلقّي به قبول کرده بودند. [41] .

آيةالله توحيدي فرمودند، براي يکي ديگر از مراجع بزرگوار پيغام آورده بود که:

«به منبرت بپرداز! عنايات ما به تو مي رسد.».

و به يکي از فقهاي برجسته، چنين پيغام آورده بود: «نماز حضرت ولي عصر (عليه السّلام) را ادامه بده!». [42] .

در مورد يکي از علما که نام اش را فاش نکرده بود، از محضر حضرت شنيده بود که: «فلاني، بسيار خوب است، جز اين که گاهي به ذهن اش مي رسد که من نيز کسي هستم. [يعني حالت عُجب بر او عارض مي شود].».

آيةاللّه توحيدي فرمود، مرحوم کوفي، به هنگام تشرّف به مسجد سهله، به اذن دخول و ديگر دعاهاي رائج خيلي پا بند نبود، بلکه در هر مقامي هر دعايي بر زبان اش جاري مي شد، همان را مي خواند و مي گفت: «همه ي اين ها درست است، ولي خلوص چيز ديگري است.».

نگارنده گويد، روزي از محضر مرحوم آيةالله آقاي ميرزا کاظم تبريزي (متوفاي 18 رجب 1416 ه) در مورد مرحوم کوفي پرسيدم، فرمود: «ما، روزي، از نجف اشرف عازم مسجد سهله بوديم. ماشين ايستاده بود. منتظر بوديم که پر شود. مرحوم کوفي را با يکي ديگر از علما ديدم که با پاي پياده عازم مسجد سهله بود. يکي از رفقا، به ايشان پيشنهاد کرد که سوار ماشين شود. فرمود: «ما قدم زنان مي رويم.». وقتي به مسجد سهله رسيديم، ديديم آنان پيش از ما رسيده اند و قسمت اعظم اَعمال مسجد را نيز انجام داده اند!

مرحوم آيةالله تبريزي، با آن سخت باوري، مطمئن بود که ايشان با طيّ الأرض رفته بودند. [43] .


پاورقي

[1] اقبال الأعمال، ص 645؛ بحارالأنوار، ج 100، ص 447؛ کلمةالإمام المهدي، ص 301؛ صحيفةالمهدي، ص 50.

[2] نجم ثاقب، ص 612؛ جنّةالمأوي، ص 48؛ بحارالأنوار، ج 53، ص 234؛ فوائد رضويّه، ص 678؛ المختار من کلمات الامام المهدي، ج 1، ص 357.

[3] دارالسلام، ج 4، ص 426؛ نجم ثاقب، ص 618؛ جنةالمأوي، ص 55؛ بحارالأنوار، ج 53، ص 240.

[4] برخي از کرامات اش را محدّث نوري در دارالسلام، ج 2، ص 196، آورده است.

[5] جنةالمأوي، ص 61؛ بحارالأنوار، ج 53، ص 245؛ دارالسلام، ج 4، ص 421؛ المصطفي والعترة، ج 17، ص 218.

[6] العبقري الحسان، ج 1، ص 103.

[7] همان، ج 1، ص 113.

[8] دارالسلام، عراقي، ص 304.

[9] همان، ص 331.

[10] العقبري الحسان، ج 1، ص 104.

[11] همان، ج 1، ص 107.

[12] دارالسلام، عراقي، ص 313.

[13] العبقري الحسان، ج 1، ص 98.

[14] همان، ج 1، ص 122.

[15] دارالسلام، ج 4، ص 421.

[16] نجم ثاقب، ص 499؛ جنةالمأوي، ص 135؛ بحارالأنوار، ج 53، ص 309.

[17] العبقري الحسان، ج 2، ص 200.

[18] جنةالمأوي، ص 61؛ بحارالأنوار، ج 53، ص 245؛ دارالسلام، ج 4، ص 421؛ المصطفي والعترة، ج 17، ص 222؛ المختار من کلمات الإمام المهدي، ج 1، ص 414.

[19] أبواب الهدي، مقدمه، ص 46.

[20] آثار شگفت اين تشرّف و دريافت اين پيام و انقلاب روحي و تغيير خط مشي آن عالم فرزانه را در کتاب ارزش مند مکتب تفکيک از استاد محمدرضا حکيمي ملاحظه فرماييد.

[21] نجم ثاقب، ص 624؛ دارالسلام، ج 4، ص 421؛ جنةالمأوي، ص 59؛ بحارالأنوار، ج 53، ص 243.

[22] منتقم حقيقي، ص 428.

[23] شهاب شريعت، ص 292؛ قبسات، ص 110.

[24] مهرتابان، ص 147؛ ديدار يار، ج 3، ص 342؛ شيفتگان حضرت مهدي، ج 1، ص 220.

[25] پرواز روح، ص 62؛ ملاقات با امام زمان، ج 1، ص 150.

[26] کُمله، نام محلّي در نواحي لنگرود، در استان گيلان است.

[27] سيماي آفتاب، ص 327؛ ره توشه ي مهدي ياوران، ص 160.

[28] شيفتگان حضرت مهدي، ج 1، ص 269.

[29] سرمايه ي سخن، ج 1، ص 611؛ ره توشه ي مهدي ياوران، ص 164.

[30] شيفتگان حضرت مهدي، ج 2، ص 177، توجّهات ولي عصر به علما و مراجع، ص 51.

[31] آيةالله غروي، از حسنات دهر و شخصيّت هاي برجسته ي عصر است. او، در نقل مطالب، بسيار احتياط مي کند. نظر به اين که اين دو مورد، متضمّن رؤيت نبود، در اثر تقاضاي نگارنده نقل فرمودند.

[32] در امتداد فقاهت، ص 116.

[33] شرح حال ايشان، به طور فشرده، در کتاب نامداران تاريخ، ج 2، ص 307، آمده است.

[34] ما، شرح اين ماجرا را در اجساد جاويدان، ص 42، به نقل از يکي از فضلاي نجف اشرف آورده ايم.

[35] آيةالله توحيدي فرمودند: «متن ندا به اين تعبير بود: «إذا تريد تشوف الحجّة، تعال بالسّهلة».

[36] العبقري الحسان، ج 1، ص 126.

[37] همان، ج 1، ص 120.

[38] شيفتگان حضرت مهدي، ج 2، ص 170.

[39] کلمة الإمام المهدي، ج 1، ص 564؛ آثار الحجّة، ج 1، ص 134؛ گنجينه ي دانشمندان، ج 1، ص 222؛ عنايات حضرت مهدي موعود به علما و مراجع تقليد، ص 110.

[40] سرّ دلبران، ص 273.

[41] با توجّه به اين که اين پيغام، چند روزي پس از شهادت سيّد محمّد حسن، فرزند دل بند آيةاللّه اصفهاني، صادر شده، تاريخ صدور آن 1349 ه خواهد بود.

[42] کيفيّت نماز امام عصر (عليه السّلام) در مفاتيح آمده است؛ نيز ر.ک: فصلنامه ي انتظار، ش 5، ص 337.

[43] سيناي معرفت، ص 129.