بازگشت

تشرف امين الواعظين


حاج ميرزا حسن امين الواعظين فرمود: حدود سال 1343، به زيارت عتبات مشرف شدم و هميشه بين حرمهاي مقدس ومسجد کوفه و سهله در تردد بودم و مقصد نهايي و مهمترين حاجات من در اين مکانها تشرف به خدمت حضرت ولي عصر عجل اللّه تعالي فرجه الشريف بود.

ضمن اين که عادت من، چه در گذشته و چه حال، اين بود که روزهاي جمعه بعد از غسل و اداءنماز ظهر و عصر تا بعد از نماز مغرب و عشاء براي انجام مستحبات، در حرم مطهرمي ماندم و بعد از نماز مغرب و عشاء از حرم خارج مي شدم.

روز جمعه اي به حرم مطهر جوادين (ع) در کاظمين مشرف شدم و بالاي سرحضرت جواد (ع) نشسته و مشغول قرائت قرآن شدم تا وقت دعاي سمات، که ساعت آخر روز جمعه است، بشود.

ازدحام جمعيت زياد و جا تنگ شد و ربع ساعت بيشتر به مغرب نمانده بود با عجله مشغول به خواندن دعاي سمات شدم.

ناگاه در کنار خود مرد زيبايي را، که عمامه سفيد و محاسن سياهي داشت، ديدم.

لباس ايشان متوسط و قامت و محاسن ميانه اي داشتند و بر گونه راستشان خالي بود نزد من نشسته و به دعا خواندنم گوش مي دادند گاهي غلطهاي مرا نيز تذکر مي دادند از جمله اين که من خواندم: و اذا دعيت بها علي العسر لليسر تيسرت.

فرمود: چرا فعل رامؤنث مي خواني و حال آن که فاعل مؤنث نيست، يعني روي قاعده بايستي اين طورخوانده مي شد:و اذا دعيت به علي العسر لليسر تيسر.

گفتم: به خاطر رعايت مجانست با ماقبل و مابعد که مؤنث اند، چون افعال در آنهامؤنث هستند.

فرمود: اين مطلب غلط است.

بعد فرمود: مقصود من ايراد گرفتن به تو نبود، خواستم اين مطلب را بداني، چون تو از اهل علمي و بايد دقت بيشتري داشته باشي.

از ايشان تشکر نمودم و آن جناب از جاي خود برخاستند و رفتند.

همان وقت به قلبم خطور کرد که ببينم اين شخص با اين اوصاف کيست و چگونه درجاي به اين تنگي نزد من نشست، چون جا به طوري کم بود که حتي در موقع نشستن جاي خود من هم تنگ شده بود چه رسد به اين که يک نفر ديگر کنارم بيايد، لذا دعا رارها کردم و به دنبال او رفتم تا تفحص کنم که ايشان کيست.

با تلاش زيادي جستجو نمودم، ولي ايشان را نيافتم بعد هم بقيه دعا را با تاسف واشکهاي جاري و ناله خواندم و هر وقت آن قضيه به يادم مي آمد آه مي کشيدم تا آن که به وطن برگشتم و جريان را فراموش نمودم.

بعد از حدود سه سال، شبي در عالم رؤيا ديدم که در حرم مطهر کاظمين (ع) مشرفم و حضرت جواد (ع) نشسته اند.

آن حضرت گندمگون بودند و من از ايشان مسائل مشکل را سؤال مي نمودم، که آنها را الان فراموش کرده ام.

از جمله عرايضم اين بود که من دائما در مشاهد مشرفه از خداي تعالي و شما و اجدادتان خواسته ام که مرا به زيارت حضرت ولي عصر (ع) مشرف گردانيد، اما دعاي من تا کنون مستجاب نشده است.

فرمودند: اين طور نيست تو آن حضرت را در سفر اولت به مشاهد مشرفه، دو مرتبه ديده اي يک بار در راه سامرا و مرتبه ديگر در حرم کاظمين وقتي که بالاي سر نشسته بودي و دعاي سمات مي خواندي، آن شخصي که نزد تو نشسته بود و اشکالي بر تووارد کرد، يعني در فقره: و اذا دعيت بها علي العسر لليسر تيسرت به تو فرمود: چرافعل را مؤنث مي خواني و حال آن که فاعل آن مؤنث نيست، آن شخص امام زمانت بود.

در اين هنگام من از خواب بيدار شدم. [1] .


پاورقي

[1] ج 1، ص 120، س 7.