رؤياي صادقه آقا عبدالصمد زنجاني
شيخ اجل، آقا عبدالصمد زنجاني گفت: در زماني تقريبا هشتاد تومان بدهکار شدم و از اداي آن عاجز بودم و خيلي بر من سخت مي گذشت، لذا مشغول به بعضي از ختومات و رياضتهاي شرعي و توسلات شدم.
تا آن که شبي حضرت صاحب العصر عجل اللّه تعالي فرجه الشريف را در خواب ديدم وديده جان را از نور جمالش منور کردم.
آن حضرت دست کرم را باز کرده و فرمودند:ساعت خود را به من نشان بده.
من ساعت خود را از جيب درآوردم و بدست آن حضرت دادم.
آن سرور ساعت را گرفتند و دوباره به من برگرداندند.
از خواب بيدار شدم و از بي قابليتي خود ناراحت شدم و با خود گفتم: بعد از اين همه زحمات، آن سرور فقط به ساعت من نظر فرمودند، ولي خودم هيچ بهره اي ازفيوضات ايشان نبردم.
نه سؤالي کردم و نه مطلبي از آن حضرت استفاده کردم.
به هر صورت، با کمال بي حالي شب را به صبح رساندم و به مجلس بعضي از رفقارفتم، چون قدري گذشت، ساعت را از بغل درآوردم تا ببينم چه وقت است يک نفراز حضار گفت: فلاني اين ساعت طلا را از کجا پيدا کرده اي؟ گفتم: چه مي گويي؟ من کجا و ساعت طلا کجا؟ اين ساعت برنجي است و از فلاني خريده ام.
يکي ديگر از حضار نظر کرد و گفت: چه مي گويي اين طلاي ناب است! چون دقت کردم تعجب مرا گرفت زيرا ساعت از طلا بود.
ساعت فروش را احضار کرديم.
ايشان گفت: من ساعت برنجي فروخته ام و هيچ شک و شبهه اي در آن نيست و خودم هم آن را از فلان شخص خريده و به شما فروخته ام.
آن شخص ثالث را نيز احضار کرديم او هم گفت: ساعت برنجي بوده است.
تا چنددست که همه همين مطلب را مي گفتند.
رفته رفته تعجب و تحير من زيادتر مي شد! ناگاه خواب شب قبل به خاطرم آمد وحال خود و خواب رابه حضار مجلس گفتم و بر همه معلوم شد که اين از اثرات کيميائي دست آن برگزيده خدا بوده که برنج زرد را به طلاي سرخ تبديل کرده است.
در اين هنگام يکي از اهل مجلس گفت: بدهي شما چقدر است؟ گفتم: هفتاد يا هشتادتومان.
گفت: من بدهي شما را ادا مي کنم شما هم اين ساعت را به من هديه فرماييد.
شيخ اسداللّه زنجاني گفت: به او (آقا عبدالصمد زنجاني که خواب را ديده بود) گفتم:خانه آباد چرا ساعت را از دست دادي؟ اگر آن را نگه داشته بودي هفتاد هزار تومان استفاده مي کردي. [1] .
پاورقي
[1] ج 1، ص 98، س 14.