بازگشت

رؤياي صادقه شيخ عبدالحسين حويزاوي


شيخ عبدالحسين حويزاوي فرمود: بيست و پنج سال قبل، رئيس شهرداري نجف اشرف مردي به نام ميرزا احمد که کاروانسراي مصلي، متعلق به اوست، بود.

او مرد متدين خوبي بود و به اجبارشهردارش کرده بودند.

شبي در عالم رؤيا ديدم، در محلي دو تخت گذاشته اند و در وسط، سجاده اي پهن کرده اند و ناموس دهر، حضرت بقية اللّه (ع)، روي سجاده تشريف دارند و همان مردمتدين (رئيس شهرداري) نزد آن سرور حاضر است.

حضرت با تندي به او فرمودند:چرا داخل شغل حکومتي شدي و اسم خود را در زمره آنها محسوب داشتي؟ در آن بين حضرت فرمايشي فرمودند، ولي آن مرد فرمايش حضرت را نفهميد من خواستم گفته ايشان را به او بفهمانم، لذا گفتم: حضرت حجت (ع) مي فرمايند: ولاترکنوا الي الذين ظلموا فتمسکم الن ار. [1] .

حضرت روي مبارک به من نمود و فرمود: پس تو چرا آنها را مدح مي کني؟ عرض کردم: تقيه مي کنم.

حضرت دست مبارک را بر دهان خويش گرفته و تبسم کنان سه مرتبه فرمودند: تقيه،تقيه، تقيه.

به عنوان رد و انکار بر من، يعني چنين نيست و از روي خوف و تقيه نيست که آنها را مدح مي کني.

دو باره متوجه رئيس شهرداري شدند و فرمودند: هفت روزبيشتر از عمر تو باقي نمانده است.

فردا برو و مهر حکومتي را رد کن.

روز بعد اول صبح از خانه بيرون آمدم و در فکر خواب خود بودم.

ديدم بعضي به يکديگر مي گويند: خبر داري چه شد؟ رئيس شهرداري نزد حکومت رفته و استعفاداده و کليدها را به آنان تسليم نموده است.

من تعجب کردم! روز بعد ميرزا احمد مريض شد و حالش دگرگون گرديد.

با خود گفتم بروم و او راعيادت کنم.

وقتي وارد خانه اش شدم، ديدم حالش خوب نيست و از هوش رفته است.

نزد او نشستم، چون به هوش آمد، چشم باز کرد و هنگامي که نظرش به من افتاد، گفت: ها يا شيخ انت چنت حاضر، يعني اي شيخ تو هم در آن جا حاضر بودي.

و دست مرا گرفته، با کمال ضعف و زاري گفت: تو در آن مجلس بودي و آنچه آن جابود ديدي و شنيدي.

من خواستم به او آرامش و دلداري بدهم گفتم: بلي و ان شاءاللّه تعالي تو خوب مي شوي.

گفت: چه مي گويي؟ مطلب از همان قرار است و من رفتني هستم.

اهل مجلس و حضار هيچ کس متوجه نشد که ما چه مي گوييم، بلکه خيال کردندسابقه اي با هم داريم که چندي قبل جايي بوده ايم و مطلبي واقع شده است.

به هر حال مرض ميرزا احمد کم کم شديدتر شد تا سر وعده بعد از هفت روز رحلت کرد و از دنيا رفت. [2] .


پاورقي

[1] ظالمين را يار و ياور خود قرار ندهيد، زيرا به دوزخ و جهنم دچار مي شويد. هود، آيه 113.

[2] ج 1، ص 97، س 7.