بازگشت

مشاهده سيد محمد علي عراقي کوهرودي


عارف جليل، سيد محمد علي عراقي کوهرودي مي فرمايد: سالي به زيارت ائمه عراق (ع) مشرف شدم و ملا محمود عراقي (ره) را هم در نجف اشرف ملاقات نمودم.

در همان سفر بعد از ورود به بعقوبه که در يک منزلي بغداداست با همراهان تصميم گرفتيم که قبل از ورود به بغداد از راه علي آباد به سامرا رفته و پس از زيارت قبر عسکريين (ع) به بغداد و کاظمين باز گرديم، لذا يکي از اهالي بعقوبه را به عنوان راهنما گرفته، روانه سامرا شديم.

وقتي از علي آباد و جزانيه گذشتيم، بين راه به نهري عريض و پر از آب رسيديم.

اين نهر طوري بود که عبور از مسير معمولي آن خيلي وقتها منجر به غرق مي شد ولي به ناچار زوار وارد نهر شده عبور مي کردند.

اتفاقا يکي از زوار، زني بود که بر قاطري سوار بود.

در اثناي عبور پاي قاطرش ازمعبر لغزيد و شايد هم از مسير خارج شد و توي گودالي که در آب بود، افتاد و در آب فرو رفت.

زن هم به دنبال حيوان در نهر آب فرو رفت.

حيوان اگر چه توانست خود رابا شنا کردن حفظ کند و از زير آب بيرون بيايد، اما چون بارش زياد و بعلاوه آب هم دربار و اثاثيه اش رفته بود و از طرفي جريان نهر تند و روان بود، لذا پاهايش بر زمين قرار نمي گرفت و نتوانست خود را نگه دارد و شديدا مضطرب بود.

در اين جا آن زن بيچاره، صداي خود را به استغاثه يا صاحب الزمان،يا صاحب الزمان بلند کرد، همان طوري که رسم زوار است.

با ديدن اين حادثه، سوار حيوان خود شدم و با عجله داخل آب شدم که شايد بتوانم کاري انجام دهم.

ساير زوار هم مشغول کار خود بودند و توجه و اعتنايي نداشتند.

ناگاه شخصي را مشاهده کردم که جلوي من و عقب حيوان آن زن، روي آب حرکت مي کند يعني مثل اين که بر زمين سخت راه مي رفت به طوري که پاهاي او در آب فرونمي شد و بلکه به نظر مي رسيد که اثر رطوبتي هم از آب در پا و لباس و ساير اعضاي ايشان نباشد.

ايشان دست انداخت و زن و قاطر را گرفت و با سرعت از آب خارج کردو آنها را کنار نهر گذاشت، به طوري که گويا آن زن جز آن که خود و مرکبش را کناررودخانه ديد، احساس چيز ديگري نکرد.

من هم بيشتر از آن که آن شخص را روي آب ديدم و به فرياد زن رسيد و به سرعت او و حيوانش را با دراز کردن دست، درساحل گذاشت، چيزي متوجه نشدم.

بعد از اين واقعه هم حضرتش را نديدم جز آن که در همان نگاه ايشان را با قامت معتدل و روي نوراني و بيني کشيده و ساير شمايل حضرت ولي عصر (ع) زيارت کردم و در آن حال، لااقل نود درصد اطمينان داشتم که حضرت هستند.

پس از مشاهده اين موضوع، آن شمايل را در خاطر خود سپرده بودم و با يادآوري آن،خود را مسرور و خاطرم را تسلي مي دادم تا آن که وارد نجف اشرف شديم.

اتفاقا روزي به زيارت اميرالمؤمنين (ع) مشرف و در حرم مطهر آن حضرت بودم.

در بين زيارت چشمم به سمت بالاي سر افتاد ناگاه همان شخص را در آن جا ديدم که ايستاده و مشغول سلام و يا دعا بود.

به طرف ايشان رفتم، اما ازدحام زوار مانع از آن شد که خود را سريعا برسانم و گويا در اعضاي خود هم يک سستي از حرکت وسرعت، احساس نمودم، به طوري که وقتي آن جا رسيدم، حضرتش را نديدم.

اطراف حرم و رواقها را گشتم، ولي اثري از آن سرور عالميان نبود.

نااميد و مايوس برگشتم. [1] .


پاورقي

[1] ج 2، ص 140، س 10.