بازگشت

تشرف سيد باقر اصفهاني در مسجد سهله


روزي در نجف اشرف در مجلسي از حالات امام عصر عجل اللّه تعالي فرجه الشريف و اشخاصي که به حضور ايشان مشرف شده اند، صحبت شد.

در اثناء کلام عالم جليل آقا سيد باقراصفهاني، که از شاگردان فاضل شيخ انصاري است، فرمود: شب چهارشنبه اي، چنانکه معمول مجاورين نجف است، به مسجدسهله رفته وبيتوته کردم.

روز را هم در مسجد ماندم با قصد که عصر به مسجد کوفه بروم و شب پنج شنبه را در آن جا بيتوته کنم و روز بعد به نجف اشرف برگردم.

اتفاقا ذخيره اي که برداشته بودم، در آن جا تمام شد و بسيار گرسنه شدم.

در آن زمانهامسجد سهله مخروبه بود و در اطراف، ساختمان و اهالي نداشت و چون مردم بدون ذخيره به مسجد نمي رفتند و يا مثلا چند روز نمي ماندند، نان فروش هم به آن جانمي آمد.

خلاصه با وجود گرسنگي توقف کردم و در وسط مسجد مشغول نماز شدم.

در اثناي نماز، مردي را ديدم که در لباس اهل سياحت بود و به آن صفه آمد و نزديک من نشست و سفره ناني که در دست داشت، پهن کرد.

وقتي چشمم به نانها افتاد، باخود گفتم اي کاش اين مرد پولي قبول مي کرد و مرا هم بر اين سفره دعوت مي نمود.

ناگاه ديدم به طرف من نگاهي کرد و مرا به خوردن دعوت کرد.

من حيا کردم ونپذيرفتم، اما پس از اصرار او و انکار من، تقاضايش را قبول کردم به نزد او رفتم و به قدر اشتهايم خوردم.

بعد از صرف غذا، سفره را برداشت و به سوي حجره اي از حجرات مسجد که درمقابل چشمم بود، رفت و داخل حجره شد.

من پشت سر او چشم دوختم و آن حجره را از نظر نينداختم، تا اين که مدتي گذشت، ولي بيرون نيامد.

از مشاهده اين جريان درفکر بودم که آيا اين جريان اتفاقي بوده يا آن که اين مرد به خاطر اطلاع از ضمير من،مرا به خوردن دعوت نمود.

بالاخره با خود گفتم مي روم و از حال او تحقيق مي نمايم.

برخاستم و داخل آن حجره شدم، ولي با کمال تعجب اثري از آن مرد نديدم و او را پيدا نکردم! با آن که آن اتاق بيشتر از يک در نداشت.

متوجه شدم که آن شخص بر ضمير من مطلع بود که مرا بااصرار به خوردن دعوت نمود و فکر مي کنم آن بزرگوار کسي غير از حضرت بقية اللّه ارواحنافداه نبوده است. [1] .


پاورقي

[1] ج 2، ص 89، س 5.