بازگشت

مقدمه


چرا افرادي توانسته اند به حضور امام زمان (ع) برسند؟ همان طوري که مي دانيد افرادي در زمان غيبت کبري به محضر مبارک حضرت ولي عصر ارواحنافداه رسيده اند وازاين عنايت و موهبت الهي بهره مندشده اند.

اين مطلب بحدي زياد اتفاق افتاده است که نياز به توضيح ندارد.

تنهاموضوعي که جاي بحث و بررسي دارد اين است که: اين افراد چگونه توانسته اند به اين فيض عظيم نائل شوند؟ آيابخاطر تقوي و ورع و داشتن اعمال صالح بوده است؟ يا چون درجات عالي علمي و معنوي داشته اند، موفق به زيارت حضرتش شده اند؟ شايد اينها هم نبوده، بلکه مداومت برتشرف شبهاي چهارشنبه به مسجد سهله و کوفه و جمکران و امثال اينها،موجب سرافرازي به اين افتخار عظيم گشته است؟ و يا آن که تنها و تنهالطف و عنايت حضرت موجب شده است که به محضر مبارکشان مشرف شوند؟ با توجه به حديث بسيارمشهور و معروفي که از ناحيه مقدسه حضرت بقية اللّه ارواحنافداه بر دست نايب چهارم خود حضرت شيخ علي بن محمد سمري (ره) صادر گشته است، يعني: الافمن ادعي المشاهدة قبل خروج السفياني والصيحة فهو کاذب مفتر.. [1] .

(هرکس ادعاي مشاهده آن حضرت رامثل کيفيت مشاهده نواب اربعه بنمايد، دروغگو و تهمت زننده است) معلوم مي شود که مساله بابيت و ارتباط اختياري با آن حضرت،تکذيب شده است، پس به هيچ وجه و از هيچ راه و هيچ کس نمي تواندبطور قطعي ادعا کند که مثلا فلان کار نتيجه اش زيارت و مشاهده حضرت بقية اللّه ارواحنافداه است، چون در اين صورت هرکس که آن کار راانجام دهد، حضرتش را زيارت خواهد نمود واين خود يک نوع بابيت است.

از طرفي با دقت در قضايا و تشرفات مختلفي که از کتابهاي معتبر و افرادموثق نقل مي شود و به ما رسيده است، اين نکته روشن مي شود که صاحبان آنها گاه علماي بزرگ و معروف، گاه افراد صالح و متقي، گاهي افراد معمولي، بعضا افرادي از اهل سنت و حتي بعضي از کفار بوده اند، به همين جهت و از اختلاف حالات و روحيات اين افراد معلوم مي شود که تشرف به محضر مبارک آن حضرت اختصاص به هيچ قشر و گروهي نداشته و ندارد.

ضمن اين که معلوم مي شود تشرف به محضر ايشان معمولا هيچ فضيلتي را براي انسان ثابت نمي کند، يعني نمي توان گفت که هر کس آن حضرت را ملاقات کرده است، انسان صالح، باورع وکاملي است، اگر چه خود اين موضوع از افتخارات او خواهد بود، زيراهمين که فردي چشمش به جمال نوراني مولاي انس و جان حضرت بقية اللّه ارواحنافداه بيفتد، افتخاري عظيم نصيبش شده است.

البته از اين مطلب هم نبايد چشم پوشي کرد که قسمت عمده اين افراد کساني هستندکه شوق زيارت مولايشان آنها را به فکر مداومت بر عملي انداخته وبالاخره در پايان آن عمل يا در اثناء و گاهي در ابتداي کار بحضور پربرکت امام زمان روحي فداه مشرف شده اند.

و البته عده اي هم بخاطرمشکلاتي که داشته اند به آن سرور متوسل شده و حضرت به طرق مختلف از آنها دستگيري فرموده اند.

بنابراين در نهايت، از اکثر قضايا مي توان حداقل به اين مطلب معتقد شد که: به فکر ديدار آن حضرت بودن و يا متوسل شدن به ايشان و امثال اينهادر بسياري از اوقات موجب شرفيابي به حضورشان مي شود.

با همه اينها همانطوري که قبلا گفته ايم ممکن است در بعضي از اين موارد نتيجه قطعي وجود نداشته باشد.

و جان سخن آن که اين افتخار فقط طبق انتخاب و نظر خود حضرت است و به تعبير بعضي از بزرگان اهل معني: «تا يار که را خواهد و ميلش به که باشد».

و مسلم آن حضرت حکيم هستند وهيچ کاري را بدون حکمت انجام نمي دهند، اما آن حکمت براي ما معلوم نيست، لذا مي بينيم افراد مختلف با روحيات گوناگون ايشان راملاقات کرده اند و حتي کيفيت ملاقات آنها هم به يک شکل نيست، يعني عده اي در وقت تشرف آن حضرت را شناخته و بعضي هم نشناخته اند،ولي اينهابعدا از روي قرايني متوجه موضوع شده اند.

حتي افرادي که حضرت را در هنگام تشرف شناخته اند، گاهي در آنها تصرف شده، به طوري که غير از سکوت و بي حرکتي و بي حسي کار ديگري نمي توانسته اند انجام دهند، ولي بعضي هم خيلي راحت با حضرت صحبت کرده و حاجت خواسته اند.

حال همين افراد هم گاهي اشخاصي در اوج پاکي و اخلاص و بعضا افرادي معمولي و در نهايت سادگي و کم سوادي بوده اند.

بنابراين همانطوري که گفتيم معلوم مي شود مصلحت را خود آن مولاي عزيز تشخيص مي دهند و طبق همان عمل مي کنند، به طوري که دربعضي از موارد، صلاح در تشرف به هيچ شکلش نيست وفقط با مکاشفه يا رؤيا و حتي اتفاق افتاده که بدون اينها جواب داده شده است.

اما در تمامي اين قضايا به صاحبانشان عرض مي کنيم: هنيئا لکم وگوارايتان باد اين آب حيات و خداي تعالي از اين جرعه هاي حيات بخش به ما هم مرحمت فرمايد.

فايده نقل و بازگو کردن اين گونه قضايا چيست؟ از همان اوائل غيبت کبري تا بحال، يکي از کارهايي که علماء و بزرگان تشيع به آن اهميت داده اند، اين بوده است که قضايا و حکايات افرادي که آن حضرت را زيارت نموده و يا در خواب و مکاشفه ديده اند و توسلي داشته و اثرات توسلشان را احساس کرده اند، در کتابهايشان نقل نمايند.

در اين زمينه کتابهاي بسياري را مي توان نام برد و از جمله کتابهايي که در دوره هاي اخير نوشته شده است بخشي از کتاب ارزشمندبحارالانوارعلامه مجلسي، تبصرة الولي علامه بحراني، جنة الماوي، دارالسلام ونجم الثاقب که هر سه از محدث نوري هستند، مي باشد، و غير اينها که اگربخواهيم نام تمامي کتابها را ذکر کنيم از حوصله اين مقدمه خارج است.

حال روي چه دليلي اين کار را مي کرده اند؟ طبعا آثار و خواص اعتقادي، علمي و اخلاقي زيادي در نقل آنها هست که اينطور به آن اهميت داده شده است، يعني در خصوص اعتقاد به امام عصر ارواحنا فداه نقل اين قضايا موجب تقويت عقيده و ايمان شيعيان و حتي غير شيعيان و غيرمسلمانان مي شود.

از طرفي پشتوانه بسيار محکمي براي مردم خواهد بود که در شدائد و فشارهاي زندگي به آن منبع قدرت الهي وحلال مشکلات و امام مهربان امت، متوسل شوند و لااقل در زير بار اين فشارها، ايمان خود را از دست ندهند و بتوانند با آرامش و سلامت ازمشکلات خارج شوند.

ضمن اين که نقل قضاياي تاريخي که واقعيت هم داشته باشند، روح انسان را مي سازد، همان طوري که مولي اميرالمؤمنين حضرت علي بن ابيطالب (ع)، امام حسن (ع) را به خواندن تاريخ توصيه مي فرمايند.

و بالاتر از آن خداي تعالي در قرآن کريم مي فرمايد: فاقصص القصص لعلهم يتفکرون. [2] .

(حکايت گذشتگان را براي مردم نقل کن تا به فکرترقي و رشد خود بيفتند.)

اين مطلب يعني تذکر و بهره بردن از تاريخ، يک امر وجداني است که هرکس در آن شک و ترديد داشته باشد، کافي است فقط يک هفته به خواندن آن مداومت کرده و اثراتش را مشاهده کند.

به همين خاطر تصميم گرفتم، اولا قدمي در راه آن حضرت روحي فداه برداشته و مولايم را از اين طريق بيشتر معرفي کرده باشم، اگر چه ديگران هم اين قبيل خدمات را انجام داده اند، ولي در تکرار تذکر هم برکاتي هست که قابل ترديد نيست.

ثانيا نقل اين قضايا بتواند تاثير عملي و اخلاقي بر افراد داشته باشد، زيراآنقدر قضيه و حکايت مسلم، يقيني و وجداني از اثرات نقل قضاياي تشرف و توسل به محضر آن سرور وامام عالميان شنيده شده است که خود اينها مي تواند کتابي را تشکيل دهد.

به همين دليل و به خاطر آن که اين اثرات معنوي و اخلاقي عمومي تر شوند از اين راه وارد شدم واميدوارم عنايات آن حضرت که هميشه شامل احوالمان هست، در اين مورد نيز ما را در بر بگيرد.

براي تحقق اين امر تصميم گرفتم که قضاياي کتاب نفيس و گهربارالعبقري الحسان في احوال مولينا صاحب الزمان (ع) را که از تاليفات مرحوم حاج شيخ علي اکبر نهاوندي (ره) مي باشد، بازنويسي کنم، زيرا اين کتاب حاوي حکايات بسيار زيادي در خصوص تشرفات، مکاشفات، رؤياهاو توسلات به محضر اين امام مهربان مي باشد و بحدي مورد اعتمادعلماء، بزرگان و دانشمندان است که از کتب مرجع در اين زمينه ها قرارگرفته، و غالبا در نقل قضايا به آن استناد مي شود، لذا اهميت قابل توجهي دارد.

و اين اهميت هم مقداري مربوط به شخصيت بارز اين عالم فرزانه است که خوبست در اين جا بطور مختصر شرح حالي از ايشان را نقل نماييم.

شرح حال مؤلف حضرت آية اللّه حاج شيخ محمد رازي مد ظله العالي در کتاب گنجينه دانشمندان [3] .

درشرح حالات مرحوم حاج شيخ علي اکبر نهاوندي (ره) مطالبي را بيان فرموده اند که ما با قدري تصرف آنها را نقل مي نماييم: حجة الاسلام و المسلمين شيخ الفقهاء والمحدثين آية اللّه مرحوم حاج شيخ علي اکبر نهاوندي در سال 1280 هجري قمري متولد شد.

ايشان از شاگردان مولي لطف اللّه مازندراني، ميرزا حبيب اللّه رشتي،شريعت اصفهاني، مرحوم مامقاني و حاجي نوري صاحب مستدرک الوسائل مي باشند.

اين عالم بزرگوار به کثرت قدس و تقوي معروف و به زهد و ورع موصوف و از نوادر عصر بودند به طوري که بسياري از علماء و مبلغين کنوني از آن جناب اجازه روايتي دارند.

ايشان در مسجد جامع گوهرشاد نماز جماعت مي خواندند و با اين که نمازشان از همه نمازها طولاني تر بود در عين حال جمعيت بيشتري به ايشان اقتداء مي کردند، و جدا از لحاظ کمي و کيفي در خراسان اولين نمازجماعت بود.

آن مرحوم حالات عبادي و خضوع و خشوع مخصوصي داشت، وبالاخره در تاريخ 19 ربيع الثاني 1369 هجري قمري رحلت نمود وپايين پاي حضرت رضا (ع) درب حرم - مدفون گرديد.

آقاي مروج دررحلت ايشان اين ماده تاريخ را سروده است:



آمد اندوه و سرافکند و پي تاريخ گفت

شد نهاوندي مقيم، اندر در سلطان طوس



تعدادي از تاليفات آن مرحوم از اين قرار است: 1- خزينة الجواهر 2- گلزار اکبري 3- وسائل العبيد 4- راحة الروح 5- انهار النوائب 6- الفوائد الکوفيه 7- رشحة الندي 8- طور سيناء 9- مفرح القلوب 10- البنيان الرفيع 11- الجنة العاليه 12- جنتان مدهامتان 13- جواهر الکلمات 14- عناوين اللمعات 15- الياقوت الاحمر [4] .

16- انوار المواهب 17- لمعات الانوار علت بازنويسي کتاب کتاب العبقري الحسان شامل پنج بخش با موضوعات مختلف است، ولي به چند دليل از دسترسي اکثر مردم به دور مانده است: اول: چاپ اين کتاب سنگي است و مطالعه آن براي همه کس ممکن نيست.

دوم: انشاء و شيوه نگارش آن مربوط به چند دهه گذشته است و در زمان ما کمتر مورد توجه قرار گرفته و حتي گاهي بخاطر عبارات و الفاظفارسي اصيل و عربي نامانوس فهميدنش مشکل است.

سوم: بخشهاي مختلف اين کتاب جنبه عمومي نداشته و بعضي از آنهاصرفا براي رد شبهات و اشکالات درباره آن حضرت است و حتي ذکرشان موجب طولاني شدن مباحث و احيانا تشويش بعضي از افکارمي شود.

بنابراين تصميم گرفتم آنچه را که عموميت بيشتري دارد نقل کنم.

نکاتي درباره چگونگي نقل قضايا در اين جا لازم مي دانم چند نکته را درباره کيفيت نقل قضايا در اين کتاب يعني برکات حضرت ولي عصر (ع) يادآور شوم: 1- نسخه اي که مورد استناد و بحث ماست و مطالب را از آن نقل کرده ايم، همين نسخه دو جلدي بزرگ با چاپ سنگي از انتشارات کتاب فروشي دبستاني تهران، مي باشد.

2- قضاياي اين کتاب را مؤلف بزرگوار، به چند بخش تقسيم نموده اند:تشرفات، مکاشفات، رؤياها، توسلات و بخشهاي ديگر، اما خيلي ازقضايا چون داراي دو يا چند جهت بوده اند، مثلا هم ضمن توسلات قابل درج بوده اند و هم تشرفات، لذا بعضي را در بخش تشرفات و بعضي رادر بخش توسلات و يا غير آن نقل نموده اند، ولي ما بخاطر آن که ازمهمترين اهدافمان در اين جا آن بوده که مولايمان و عنايات و الطافشان را بيشتر محسوس کرده باشيم و ثابت کنيم که در همه جا به مردم توجهات خاص دارند، سعي کرده ايم هميشه در حکايات و قضايا آن جهت محسوستر به حواس ظاهري را نقل کنيم و به اصطلاح فرد اکمل ومصداق اتم را بگوييم، بلکه بتوانيم از اين راه اين مطلب را محسوس کنيم که: آن حضرت واقعا دربين ما هستند و در بازارها و محافلمان شرکت مي کنند.

بنابراين اگر حکايتي شامل يک رؤيا و يک تشرف بوده، ما آنرا درتشرفات نقل کرده ايم.

و به همين صورت بقيه حالات، و اين باعث شده است که ترتيب آنها نيز عوض شود.

3- کتاب العبقري الحسان داراي پنج بخش است که جلد اول آن سه بخش وجلد دوم دو بخش، با شماره صفحات مجزا، ولي آنچه که ما نقل کرده ايم مربوط به جلد اول، بخش دوم (المسک الاذفر) و جلد دوم، بخش اول (الياقوت الاحمر) مي باشد.

و سعي بر اين بوده که قضايا و تشرفاتي که درزمان غيبت آن حضرت اتفاق افتاده است، نقل شود، چون قضاياي حين تولد تا زمان شهادت امام حسن عسکري (ع) در کتب شرح حالات آن حضرت، زياد نقل گرديده اند.

4- مؤلف (ره) بخاطر آن که کتاب مستند باشد، در ابتداي همه قضاياسند خود را ذکر نموده اند، ولي ما به چند دليل آنها را ذکر نکرده و فقط به ذکر ناقل قضيه اکتفاء کرده ايم: اولا: ذکر اين اسناد براي همه کس مفيد نيست و تنها فايده اش براي علماءاعلام و امثال آنان است، بهمين جهت در انتهاي هر قضيه، آدرس حکايت را با ذکر صفحه و سطر درج کرده ايم، بنابراين در صورت نيازمي توان به آن جا مراجعه کرد.

ثانيا: طولاني بودن سند آنهم با اين کيفيتي که در خيلي از قضايا هست،غالبا مطلب را از ياد خواننده اش برده و لااقل بهره او را کمتر مي کند، زيراخواننده تا بخواهد متوجه افرادمذکور در سند و القاب و محاسن ايشان گردد، مطلب از ذهنش خارج مي شود.

5- در اين جا فقط به قضايايي که در رابطه با امام عصر ارواحنا فداه است اکتفا کرده ايم و از نقل حکايات و قضاياي ديگري که در کتاب کم هم نيستند، خودداري شده است.

ضمنا چند قضيه را هم چون ممکن است در آنها خود حضرت نبوده و يا احتياج به تفسير داشته باشند، حذف کرده ايم.

6- کساني که امام زمان (ع) را زيارت کرده و يا در عالم مکاشفه و رؤياديده اند، گروه خاصي نمي باشند، يعني از هر دسته و هرگروهي، افرادي در اين قضايا سهم دارند، لذا اعمال و نحوه تشرف يا صحبتها و الفاظي که اين اشخاص قبل از حکايت و يا در حين جريان و حتي بعد از آن داشته اند، براي ما حجت و ملاک نخواهد بود، مگر آن چه که درصراط مستقيم خاندان عصمت و طهارت (ع) و شرع مقدس باشد.

7- در نقل قضايا تمام سعي بر آن بوده که آنچه اتفاق افتاده و يا گفته شده به خوانندگان محترم منتقل شود، بهمين جهت الفاظ و عبارات را به زبان ساده و روان امروزي تغيير داده ايم، و احيانا بعضي از توضيحاتي که خارج از اصل قضيه است، حذف نموده ايم، مگر در مواردي که جمله مربوط به معصومين (ع) باشد، که تا حد امکان سعي کرده ايم آنها را به حال خود نگه داريم، مخصوصا اگر آن کلام حاوي پيغام يا حکم خاصي باشد.

و در عوض آنچه را که احتياج به توضيح داشته، در پرانتز ياپاورقي، شرح داده ايم.

تقسيم بندي کتاب اين کتاب داراي پنج بخش است که توضيحات هر بخش را در اول آن خواهيد خواند:

بخش اول: تشرفات، که شامل دو قسمت مي باشد:

قسمت اول: تشرفاتي که صاحبان آنها در هنگام تشرف امام زمان (ع) راشناخته اند.

قسمت دوم: تشرفاتي که صاحبان آنها در همان وقت حضرت رانشناخته اند ولي بعدا از قرائني متوجه شده اند که امام عصر(ع) را ملاقات کرده اند.

البته حکاياتي که معلوم نيست حضرت در آنها شناخته شده انديا نه، در همين قسمت آورده شده است.

بخش دوم: مشاهدات و مکاشفات.

بخش سوم: رؤياهاي صادقه.

بخش چهارم: تجليات حضرت، که سعي کرده ايم در اين زمينه قضاياي ابتداي زمان غيبت را نقل نکنيم.

بخش پنجم: توسلات.

در اين جا لازم مي دانم از اساتيدي که مرا راهنمايي و تشويق کرده اند،تشکر نمايم.

همچنين از زحمات کليه کساني که در بازنويسي، ويرايش و ساير مسائل فني اين کتاب، مرا ياري کرده اند، قدرداني بعمل آورم.

اميدوارم مولايمان حضرت ولي عصر ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء ايشان و همگي ما را مشمول عنايات خاصه خود قرار دهند.

مشهد مقدس - سيد جواد معلم 25 رجب المرجب 1419 هجري قمري سالروز شهادت حضرت امام موسي الکاظم (ع)


پاورقي

[1] کمال الدين، ج 2، ص 516.

[2] سوره اعراف، آيه 176.

[3] ج 1، ص 273 و ج 7، ص 189.

[4] ظاهرا الياقوت الاحمر يک بخش از کتاب شريف العبقري الحسان است.