رنگ رخسار ايشان
ناصع اللون؛ [1] .
رنگي خالص و واضح.
درّيّ اللون؛ [2] .
رنگي درخشان.
کأنَّ في وجهه الکوکب الدري في اللون؛ [3] .
رنگ رخسارش چون ستاره اي درخشان است.
هو کأقحوانة أرجوان قد تکاثفَ عليها الندي و أصابها ألم الهوي؛ [4] .
او، مانند بابونه اي ارغواني بود که شبنم به رويش نشسته و رنج نسيم بدو رسيده باشد.
عربيُّ اللون؛ [5] .
عرب رنگ.
اللون لونٌ عربيٌ؛ [6] .
رنگ، رنگ عربي است.
لونُهُ لونٌ عربيٌّ؛ [7] .
رنگ اش، رنگ عربي است.
المُشْرِب حمرة؛ [8] .
متمايل به سرخي.
أبيض مشرب حمرة؛ [9] .
سفيدي متمايل به سرخي.
بوجهه سمرة؛ [10] .
چهره اش کمي گندم گون است.
به سمرة و کان لونه الذهب؛ [11] .
کمي گندم گون، و رنگ اش طلايي است.
أسمر؛ [12] .
گندم گون.
أسمر يميل إلي الصفرة ماهو؛ [13] .
گندم گوني مايل به زردي که زرد نبود.
أسمر اللون؛ [14] .
گندمي رنگ.
أسمر اللون يعتاده مع سمرته صفرة من سهر الليل؛ [15] .
گندم رنگي که در اثر شب زنده داري، کمي زرد شده است.
رجل آدم؛ [16] .
مردي گندم گون.
کأنّه من رجال شنوءَة؛ [17] .
مانند مردي از قبيله ي شنوءَة است.
نقل هاي موجود در موضوع رنگ چهره ي حضرت ولي عصر، عجل الله تعالي فرجه، نيز دو دسته است: دسته ي نخست، نورانيّت و درخشش و خالص و زيبا بودن رنگ چهره ي امام را بيان مي کند، و دسته ي دوم، خود رنگ را.
«الناصع في کلّ لون: خلص و وضح»، [18] ناصع، يعني رنگي که خالص است و اختلاطي با ساير رنگ ها ندارد و واضح و روشن است؛ يعني، گرفته و تاريک نيست.
«دري» نيز به اين معنا است، يعني، علاوه بر خالص و پاک بودن رنگ، داراي درخشش و اشراق است و رنگ اش چنان است که گويي در چهره ي مبارک اش ستاره اي مي درخشد.
اقحوانه، معرّب بابونه است. بابونه، گلي با گلبرگ هاي سفيد و لطيف است.
أرجوان، همان ارغوان را گويند که رنگي «آتش گون» دارد.
رنگ آتش گون، يعني، در لطافت و سفيدي، مانند گل بابونه است، امّا نه سفيد خالص، بلکه سفيدي ارغواني و آتش گون. و شايد به ياد همين رنگ زيبا است که حافظ گويد:
حاجت مطرب و مي نيست، تو بُرقَع بگشا
که به رقص آوردم آتش رويت چو سپند
عرق روي مبارک امام عليه السلام به «شبنم (الندي)» تشبيه شده است. چون روي مبارک امام، تمايل به زردي دارد و سرخِ شديد نيست، لذا مي فرمايد، مثل اين است که رنج نسيم به روي گل اش رسيده است؛ يعني، به قدري لطيف است که نسيم، رنگ مبارک اش را تغيير داده است.
گروه ديگر از روايات، رنگ رخسار حضرت را بيان مي کند. در اين دسته از روايات آمده که رنگ حضرت، رنگ عربي است که منظور، همان گندم گون بودن است.
جوهري، درباره ي «مشرب» گفته است:
الإشراب خلط لون بلون کأن أحدهما سقي الآخر. و إذا شدّد، يکون للتکثير و المبالغة. و يقال: «اشرب الابيض حمرة»: أي علاه ذالک»؛ [19] .
يعني، سفيدي که سرخي بر آن غلبه دارد. در جايي که أحمر الوجه [20] به حضرت اطلاق شده، به همين مناسبت است و الاّ، روي مبارک حضرت، کاملاً سرخ نيست.
معناي «سُمرة» و «أسمر» هم که در عبارات بعد آمده، همين است:
«السمرة عند العرب هي البياض المشرب حمرة». [21] .
اين تعابير، در مورد حضرت پيامبرصلي الله عليه وآله هم وارد شده است. [22] .
در عبارات بعد مي گويد، اسمر است، امّا تمايل به زردي دارد و البته، زرد کامل هم نيست و توضيح مي دهد که اين زردي، در اثر شب زنده داري آن يار غايب از نظر است.
لازم به تذکّر است که عبارت «وجهه کالدينار» که در روايات آمده، [23] چنان که بعضي بر حضرت اش تطبيق کرده اند، [24] درست نيست و نشانِ پرچمدارِ امام عصر است که از ذريّه ي جعفر طيار سلام الله عليه است.
البته، عبارت «لونه الذهب»، در مورد حضرت وارد شده است که متمايل به زرد بودن رخسارش را مي رساند.
عبارت «آدم» نيز که در وصف رنگ حضرت وارد شده، نشان از گندم گون بودن دارد. [25] .
شنؤة يا شنوءة، نام قبيله اي در يمن است [26] و نيز نام ناحيه اي در يمن در حضرموت است. [27] وقتي حضرت پيامبرصلي الله عليه وآله در شب معراج، حضرت موسي عليه السلام را ملاقات مي کند، چنين وصف مي فرمايد: «رجل آدم طويل کأنَّه من شبوة.» علّامه مجلسي مي فرمايد:
شبهه صلي الله عليه وآله بإحدي تلک الطوائف في الأُدمة و طول القامة؛ [28] .
پيامبرصلي الله عليه وآله حضرت موسي را به يکي از آن طائفه ها در گندم گون بودن و بلندي قامت تشبيه کرده است.
چون گذشت که حضرت، بلند قد نيست، پس وجه تشبيه، همان گندم گون بودن است. و مؤيِّد اين مطلب، نقل تفسير قمي است که به جاي «کأنه من شبوة» رنگ را آورده و مي فرمايد «رجل آدم طويلٌ عليه سمرة». [29] لذا آن چه گفته شده که «اهل شنوءه در زيبايي، ضرب المثل هستند [30] و تشبيه، از اين جهت است»، دليلي ندارد، بلکه تشبيه، به خاطر همرنگ بودن است.
پاورقي
[1] کمال الدين، ج 2، ص 446 (م: ج 2، ص 180) [ملاقات ].
[2] الغيبة، طوسي، ص 273 (ملاقات).
[3] لوائح الأنوار البهية، ج 2 (از سنن داني و ابي نعيم. نقل از الإمام المهدي عند أهل السنة، ص 442).
[4] الغيبة، طوسي، ص 273 (ملاقات).
[5] الملاحم و الفتن، ص 141 (از فتن سليلي).
[6] دلائل الإمامة، ص 233. واژه ي «لون» را ندارد.
[7] کشف الغمّة، ج 2، ص 469 (از اربعون ابي نعيم).
[8] الغيبة، نعماني، ص 215 (م: ص 307).
[9] کمال الدين، ج 2، ص 653 م، ج 2، ص 560 (ابيض اللون مشرب بالحمرة).
[10] کمال الدين، ج 2، ص 475 (م: ج 2، ص 224) [ملاقات ].
[11] الغيبة، طوسي، ص 258 (ملاقات).
[12] بحارالأنوار، ج 52، ص 176. (ملاقات).
[13] دلائل الإمامة، ص 300 (ملاقات). «ماهو» را ندارد.
[14] الخرائج، ج 1، ص 477 (ملاقات).
[15] فلاح السائل، ص 200.
[16] الغيبة، طوسي، ص 187.
[17] الاختصاص، ص 208.
[18] لسان العرب، ج 8، ص 355.
[19] بحارالأنوار، ج 16، ص 147.
[20] ينابيع المودة، ص 467 (نقل از منتخب الأثر، ص 209).
[21] العطر الوردي، ص 47 (نقل از الإمام المهدي عند أهل السنة، ص 507-504).
[22] الکافي، ج 1، ص 443؛ الغارات.
[23] الغيبة، نعماني، ص 247 (م: ص 350).
[24] روزگار رهايي، ج 1، ص 122؛ مهدي آخرين سفير انقلاب، ص 120.
[25] لسان العرب، ج 12، ص 12 (إنّ اشتقاق آدم لأنّه خلق من تراب و کذلک الأُدْمة إنّما هي مشبّهة بلون التراب).
[26] لسان العرب، ج 1، ص 101.
[27] لسان العرب، ج 14، ص 420.
[28] بحارالأنوار، ج 18، ص 332.
[29] تفسير القمي، ج 2، ص 8.
[30] روزگار رهايي، ج 1، ص 122.