بيني
أقني؛ [1] .
کشيده و باريک.
أقني الأنف؛ [2] .
کشيده و باريک بيني.
أشم الانف؛ [3] .
بلند بيني.
أقني الأنف أشم؛ [4] .
بيني کشيده و بلند.
أشم الأنف أقني؛ [5] .
بيني بلند و کشيده.
در معناي «اقني» فراهيدي مي آورد:
القَنا: مصدر الأقني من الأُنوف. و هو ارتفاع في أعلي الأنف بين القصبة والمارن من غير قبح؛ [6] .
قناء - که مصدر اقني است - در بيني، به معناي بلند بودن قسمت بالاي بيني است، ميان استخوان و قسمت نرم بيني، به گونه اي که زشت نباشد.
صاحب لسان العرب، بعد از بيان قول فراهيدي مي نويسد:
ابن سيده: والقناء ارتفاع في أعلي الأنف و إحديداب في وسطه و سبوغ في طرفه. و قيل: هو نُتُوء وسط القصبة واشرافه وضيق المنخرين؛
ابن سيده گويد: قناء، بلند بودن بالاي بيني است همراه با محدّب (بر آمده) بودن وسط آن و طولاني بودن نوک آن. و گفته شده، آن، به معناي بلند بودن قسمت استخواني بيني و تنگ بودن سوراخ ها است.
و بعد، خود، در معناي «اقني» مي آورد:
«طوله ودقّة أرنبته مع حدب في وسطه؛ [7] .
دراز بودن بيني و نازک بودن نوک آن همراه محدّب بودن وسط بيني.».
صاحب العطر الوردي در معنايش مي آورد:
«أي ارتفاعه مع انحدار إلي جهة طرفه؛ [8] .
اقني، يعني، بلند بودن بيني با کم شدن ارتفاع در طرف نوک آن».
قاري نيز مي آورد:
ارنبة: طرف الأنف - علي ما في القاموس - والحدب: الارتفاع. والمراد أنَّهُ لم يکن أفطس؛ فإنّه مکروه الهيئة؛ [9] .
ارنبه، نوک بيني است، بنابر آن چه در قاموس آمده. حدب، ارتفاع را گويند. منظور، آن است که بيني، افطس (پهن و کم ارتفاع) نيست؛ زيرا، چنان بيني اي، زشت است.
از اين عبارات، معلوم مي شود که اقني، يعني بيني اي که 1- کشيده و بلند است؛ 2- تيز و باريک است؛ 3- بالاي بيني، در قسمت استخوان بيني، بر آمده و مرتفع است، به گونه اي که زشت نباشد؛ 4- نوک بيني، کم ارتفاع، و سوراخ بيني، کوچک است؛ يعني، بيني، بسيار کم حالت محدّب و گوژ دارد.
عبارت «أقني الأنف» در مورد پيامبرصلي الله عليه وآله هم وارد شده است. [10] .
قال الجزري: الشمم: ارتفاع قصبة الأنف (مع حسنها) و استواء أعلاها (مع انتصاب طرفها) و اشراف الأرنبة قليلاً؛ [11] .
يعني، اشمّ، به بيني اي گفته مي شود که بالاي آن، صاف است و حالت محدّب ندارد.
لذا چنان که صاحب النجم الثاقب گويد:
اين، با «قنا» جمع نشود، مگر در نظر او چنين مي نمايد. و در واقع، در آن، انحدابي بود، چنان که در شمائل رسول خداصلي الله عليه وآله است که «يحسبه مَن لم يتأمله اشم» و اين، به سبب قلّت انحداب است که بي تأمّل، محسوس نمي شود. [12] .
پس ميان «اقني» و «اشم»، در اين مورد، منافاتي نيست و شاهدش هم جمع بين «اقني» و «اشمّ» در يک جمله است. وجه عدم منافات نيز کمي انحداب بيني است که اگر دقّت نشود، صاف و اشم به نظر مي رسد. جمع دو کلمه در يک جمله، يعني در عين «اقني» بودن، مقدار «قنا»، کم است و به «اشم» هم مي ماند و در عين «اشم» بودن، کاملاً صاف نيست و «قنا» هم دارد.
پاورقي
[1] دلائل الإِمامة، ص 251.
[2] الغيبة، نعماني، ص 214 م، ص 306.
[3] کشف الغمة، ج 2، ص 469 (از اربعون ابي نعيم).
[4] کمال الدين، ج 2، ص 445 (م: ج 2، ص 178) [ملاقات ].
[5] الملاحم والفتن، ص 164 (از الفتن، زکريا).
[6] العين، ج 5، ص 217.
[7] لسان العرب، ج 15، ص 203.
[8] العطر الوردي، ص 46 (نقل از الإمام المهدي عند أهل السنة، ص 502).
[9] مرقاة المفتاح، ص 180 (نقل از الإمام المهدي عند أهل السنة، ص 412).
[10] تفسير القمي، ج 2، ص 271؛ کمال الدين، ج 1، ص 159 (م: ج 1، ص 316).
[11] النهاية، ج 2، ص 502 (داخل پرانتزها از العطر الوردي، ص 46 نقل شده است. العطر الوردي، از الإمام المهدي عند أهل السنة، ص 502، نقل شده است.).
[12] النجم الثاقب، ص 103.