بازگشت

معناي محکم و متشابه از ديدگاه تفسير نعماني و مقايسه آن با آر


از ديرباز، تفاسير گوناگوني براي دو اصطلاح قرآني محکم و متشابه ارايه شده که گاه به شانزده قول رسانيده شده است. [1] در اين‌جا ما در صدد بحث از اين اقوال و بيان تفاوت و بررسي آن‌ها نيستيم. پاره‌اي از اين اقوال نيز در عصرهاي پس از تفسير نعماني مطرح شده که ما به آن‌ها کاري نداريم. در اين‌جا ما درصدد يافتن شباهت‌هايي هستيم که ميان ديدگاه تفسير نعماني درباره اين دو اصطلاح و آراي مفسّران متقدم بر وي ديده مي‌شود. در تفسير نعماني يک تعريف کاملاً مشخص براي اين دو ديده نمي‌شود، بلکه عناصري در توضيح آن‌ها به کار گرفته شده که برخي از آن‌ها در کلمات قدماي مفسران مشاهده مي‌گردد. در مجموع چهار عنصر در تفسير نعماني درباره اين دو اصطلاح به دست مي‌آيد:

1. آيات محکم نسخ نشده‌اند.

در کلمات مفسّران نخستين، شبيه اين مطلب ديده مي‌شود؛ مثلاً از ابن عباس نقل شده که «محکمات ناسخاتي است که به آن‌ها عمل مي‌گردد و متشابهات منسوخات». [2] اين عبارت ظاهراً مسامحه آميز بوده و منظور گوينده را نمي‌رساند. ظاهراً منظور از اين قول اين است که هر آيه‌اي که منسوخ نشده باشد، محکم است (خواه ناسخ آيه ديگر باشد يا نباشد). تعبير صحيح همين تعبير تفسير نعماني است و شبيه آن در يکي از نقل‌ها از ضحاک ديده مي‌شود که محکم به غير منسوخ (و نه ناسخ) تفسير شده است. [3] .

در پاره‌اي از روايات نيز محکم در برابر منسوخ قرار گرفته است؛ هم‌چون صحيحه معمربن يحيي از ابي‌جعفر (ع). [4] در روايتي ديگر هم از امام باقر (ع) نقل شده که «فالمنسوخات من المتشابهات والمحکمات من الناسخات» [5] که با دقت در حديث، به نظر مي‌رسد که الفاظ آن پس و پيش شده و عبارت درست آن چنين است: «الناسخات من المحکمات». در کلمات مفسّران هم گاه محکم در برابر منسوخ به کار برده شده است. [6] البته در اطلاق متشابه بر آيات منسوخ اشکالي به نظر مي‌رسد که خواهد آمد.

2. محکم همان است که در اقسام آيات قرآني با تعبير «ما تأ‌ويله في تنزيله» از آن ياد شده است. در توضيح اين تعبير آمده که مراد آياتي است که براي تأ‌ويل آن به چيزي بيش‌تر از تنزيل آن نيازي نيست.

براي روشن شدن بيش‌تر اين مطلب، بايد به اقسامي که در آغاز تفسير نعماني براي آيات قرآني ذکر شده توجه کرد، در ضمن اين اقسام اين سه قسم ديده مي‌شود: «منه ما تأ‌ويله في تنزيله، و منه ما تأ‌ويله قبل تنزيله، و منه ما تأ‌ويله بعد تنزيله». [7] .

در شرح تفصيلي اين اقسام “ما تأ‌ويله في تنزيله” را به آيات تحريم و تحليل مربوط دانسته و اشاره شده که در اين آيات، شنونده نيازي به سؤ‌ال درباره آن‌ها ندارد. [8] «ما تأ‌ويله قبل تنزيله» را هم آياتي دانسته شده که درباره اموري است که در زمان پيامبر (ص) پديدار شده که حکم آن پيش‌تر بيان نشده و پيامبر خود نيز نسبت به حکم آن‌ها آگاهي نداشته است. [9] «ما تأ‌ويله بعد تنزيله» هم آياتي است که در آن‌ها حوادث آينده هم‌چون جنگ‌هاي حضرت امير (ع) با گردن‌کشان و قيامت و رجعت گزارش شده است. [10] .

وجه منطقي اين تقسيم بندي آشکار نيست و معلوم نيست که آيا دربارهِ آيات قسم دوم و سوم آيا نيازي به سؤ‌ال از مفاد آيه وجود دارد يا خير؟ از سوي ديگر اين تقسيم بندي فراگير نبوده؛ مثلاً آيات مربوط به قصص انبياي گذشته يا آيات مربوط به توحيد و صفات الهي يا اخلاق را در بر نمي‌گيرد.

در شرح تفصيلي اقسام در تفسير نعماني علاوه بر سه قسم بالا، قسم چهارمي هم افزوده شده که «ما تأ‌ويله مع تنزيله» [11] ؛ در توضيح اين قسم گفته شده که در اين آيات بر خلاف آيات قسم نخست که «تأ‌ويله في تنزيله»، تنها به تنزيل آيه نمي‌توان بسنده کرد، بلکه بايد تفسير آيه نيز با آن همراه باشد. با ذکر چند مثال اين قسم توضيح داده شده؛ يکي آيه )کونوا مع‌الصادقين ( که در اين‌جا شنونده بايد بداند که مراد از صادقين که بايد مؤ‌منان همراه آنان باشند کيانند. بر پيامبر لازم است آن‌ها را معرفي کند و امت نيز امر پيامبر را پيروي نمايند. آيه دستور اطاعت از اولوا الامرهم مثال ديگري است که بدون تفسير اولوا الامر به عترت پيامبر نياز مردم بر آورده نمي‌گردد. آيات نماز و روزه و ديگر عبادات نيز از اين قسم است که در کتاب خدا به گونه مجمل وارد شده و کيفيت آن به تبيين پيامبر واگذار شده است. آياتي که در تولي اولياء اللّه و تبري اعداء اللّه وارد شده همگي نيازمند تفسير پيامبر براي شناخت اولياء اللّه و اعداءاللّه مي‌باشند.

در اين‌جا بد نيست اين توضيح را بيفزاييم که تفسير و تأ‌ويلي که در اين قسم مطرح شده به تعيين مراد از الفاظ قرآن مربوط نمي‌شود. [12] «صادقين» از نظر لغوي و مراد از آن در استعمال ابهامي ندارد، ولي چون شناخت مفاهيم مورد امر و نهي بدون شناخت مصاديق آن، براي امتثال امر و نهي کفايت نمي‌کند، لاجرم بايد مصاديق اين مفاهيم هم روشن گردد. منظور از تفسير و تأ‌ويل در اين‌جا تعيين مصاديق اين مفاهيم مي‌باشد؛ لذا اين آيات از اين جهت در محدوده آيات متشابه جاي مي‌گيرد. از مجموع اين توضيحات چنين برداشت مي‌شود که آيات محکم بي‌نياز از تفسير (هم در مرحله مدلول استعمالي الفاظ و هم در مرحله تعيين مصداق آن‌ها) مي‌باشند، ولي آيات متشابه آياتي هستند که در يکي از اين دو مرحله نيازمند تفسير و تبيين مي‌باشند.

3. لحن تفسير نعماني اين معنا را به ذهن مي‌رساند که آيات محکم تنها در مورد حلال و حرام و واجبات و محرمات مي‌باشد، [13] شبيه همين لحن در کلمات برخي از مفسّران پيشين هم ديده مي‌شود، [14] همين مطلب با تعبيري روشن‌تر هم از برخي ديگر نقل شده؛ مثلاً از مجاهد حکايت شده که وي در تفسير محکم مي‌گويد: «ما فيه من الحلال والحرام، و ما سوي ذلک فهو متشابه يصدّق بعضه بعضاً». [15] .

البته در جايي ديگر در تفسير نعماني اشاره شده که آيات مربوط به نماز و روزه و ديگر فرايض نيازمند بيان پيامبر خدا مي‌باشند. [16] شايد بتوان اين دو گونه عبارت را چنين با هم سازگار نمود که اين آيات در بيان اصل فرايض، از ابهامي برخوردار نيستند، ولي در آن‌ها خصوصيات اين فرايض ذکر نشده است. بنابراين، اين آيات از جهتي محکم و از جهتي ديگر متشابه مي‌باشند.

4. در تفسير نعماني آمده: «و امّا المتشابه من القرآن فهو الّذي انحرف منه متّفق اللفظ مختلف المعني». بنابراين توضيح‌، الفاظي که در قرآن در وجوه و معاني مختلف استعمال شده‌اند متشابه مي‌باشند. در ادامه وجوه و معاني مختلف ضلال (صص 12- 16)، وحي‌

(ص 16)، خلق (ص 17)، فتنه (صص 17 و 18)، قضاء (صص 18 -20)، نور (صص20 - 22)، امه (صص22- 23) ذکر شده است. در جاي ديگري از تفسير نعماني معاني کفر (صص60 و61)، شرک (صص 61 و 62)، ظلم (صص 63) آمده است.

شبيه اين تفسير براي متشابه در مقدمه تفسير قمي نيز ذکر شده؛ [17] در جاي جاي جلد اوّل تفسير قمي معاني الفاظ مختلف بيان شده است: ضلال (ص 7)، هدايه (ص 30)، ايمان و کفر (ص 32 در ضمن روايت)، حياه (ص 35)، عدّه (ص 78)، صلاه خوف (ص 79)، صوم (ص 185 - در ضمن روايت -)، امّه (ص 323)، هدي (ص 359)، زنا و حدود آن (ص 95).

اين تفسير براي متشابه، با تفسير پيشين براي محکم (عنصر دوم) چندان سازگار به نظر نمي‌آيد. واژه‌هايي که در موارد گوناگون قرآن در معاني مختلف به کار برده مي‌شوند، الزاماً نيازمند تأ‌ويل نيستند؛ زيرا چه بسا در همين واژه‌ها نيز در هر مورد قرايني همراه لفظ وجود دارد که به آن ظهور خاصي مي‌دهد و ديگر نيازي به تأ‌ويل باقي نمي‌ماند. پس اين تفسير با تفسير ديگري که در برخي کتب تفسيري براي محکم و متشابه انجام گرفته (که محکم تنها يک تأ‌ويل بر مي‌تابد و متشابه چند تأ‌ويل) [18] يکسان نيست.


پاورقي

[1] گزارش اقوال قدماي مفسّران به صورت گسترده در تفسير طبري ، ذيل آيه مورد بحث آمده است (تحقيق محمود شاکر، ج 3، صص 202 - 206)، براي اقوال ديگر ر.ک: اتقان سيوطي (تصحيح فوّاز احمد زمرلي) ج 1، ص 592 - 601 و براي بررسي اين اقوال ر.ک به تفسير مناهج البيان ج 1 صص 19-28، الميزان ج 3 و...، در حاشيه البرهان في علوم القرآن، زرکشي، تحقيق يوسف عبدالرحمن مرعشلي، ج 2، ص 197، مصادر بسياري را که به بحث محکم و متشابه پرداخته نام برده است.

[2] تفسير طبري، ج 3، صص 202 و 203.

[3] تفسير نعماني، ج 3، ص 203.

[4] کافي، ج 5، ح 8، ص 556؛ تهذيب، ج 7، ح 64، ص 463 و نظير آن در مسائل علي بن جعفر، ص 144.

[5] کافي، ج 2، ح 1، ص 28.

[6] به عنوان نمونه ر.ک: فقه القرآن راوندي، ج 2، صص 184 و 344 و 346؛ سعدالسعود، صص 226 و 286 والتمهيد في علوم القران، ج 2، صص 306، 308، 333، 344، 363، 378 (به نقل از کتب تفسيري مختلف)؛ بحوث في تاريخ القران و علومه، صص 207، 211، 241، 250، 254 (به نقل از کتب گوناگون بويژه الاتقان سيوطي).

[7] بحارالانوار، ج 93، ص 4، در اين باره هم‌چنين ر.ک: تفسير قمي، ج 1، صص 5 و 13 - 15.

[8] بحار، ج 93، ص 68.

[9] همان، ج 93، ص 69.

[10] همان، ج 93، ص 77.

[11] همان، ج 93، ص 68، البته در ص 78 که به توضيح اين قسم پرداخته شده عنوان فوق از نسخه تفسير نعماني افتاده و مصحح کتاب با عنايت به متن قبلي، و تفسير قمي ص 12، عنوان را افزوده است.

[12] البته ممکن است گفته شود تفسير «الصادقين» به اهل بيت، بر اين مبناست که الف و لام در «الصادقين» عهد است نه جنس؛ لذا به نوعي به تعيين مراد استعمالي واژه‌ها باز نمي‌گردد، ولي روشن نيست که روايات به چنين مطلبي نظر داشته باشد، بلکه روايات مي‌تواند به اين نکته ناظر باشند که کساني که از همه جهت در انديشه و گفتار و کردار صادق و درست مي‌باشند جز اهل بيت نيستند، به قول شهريار:



چو به دوست عهد بندد زميان پاکبازان ‌

چو علي که مي‌تواند که به سر برد وفا را



صادق به معناي واقعي جز در سايه عصمت معنا ندارد.

[13] بحارالانوار، ج 93، ص 12.

[14] ر.ک: تفسير طبري، ج 3، ص 202 (نقل علي بن ابي طلحه از ابن عباس).

[15] تفسير طبري، ج 3، ص 204.

[16] بحارالانوار، ج 93، ص 78.

[17] تفسير قمي، ج 1، صص 7 و 96.

[18] تفسير طبري، ج 3، ص 204.