بازگشت

نگاهي به احاديث مربوط به آيه شريفه


احاديث پيامبر (ص) و اهل بيت (ع) گاه به صراحت، با آوردن اين آيه يا بخشي از آن درصدد تفسير آن برآمده است. از جمله روايات بسياري که تأ‌کيد مي‌کند ائمه معصومان راسخان در علمند و آنان علم تأ‌ويل کتاب را دارا مي‌باشند، از جمله در صحيحه فضيل بن يسار مي‌خوانيم:

قال سأ‌لت ابا جعفر (ع) عن هذه الروايه: ما من القرآن آيه الاّ و لها ظهرو بطن، فقال: ظهره تنزيله و بطنه تأ‌ويله، منه ما قدمضي و منه ما لم يکن [1] ، يجري کما يجري الشمس و القمر... قال اللّه (و ما يعلم تأ‌ويله الاّ اللّه و الراسخون في العلم) نحن نعلمه. [2] .

بنابراين حديث، تأ‌ويل به بطن قرآن ارتباط دارد و عالمان به تأ‌ويل ائمه (ع) مي‌باشد. درباره ارتباط تنزيل و تأ‌ويل پس از اين سخن خواهيم گفت.

در صحيحه ابي بصير از ابي عبداللّه (ع) مي‌خوانيم: «نحن الراسخون في العلم و نحن نعلم تأ‌ويله». [3] در نقلي ابوبصير از ابو جعفر (ع) هم قطعه اول حديث را روايت کرده است. [4] .

در صحيحه ابوالصباح الکناني‌از ابي عبداللّه (ع) همين جمله «و نحن الراسخون في العلم» تکرار شده است. [5] .

در روايات ديگر هم بر اين امر تأ‌کيد شده است [6] ، لذا درکافي و بصائرالدرجات [7] ، بابي را به اين امر اختصاص داده‌اند که راسخان در علم ائمه (ع) مي‌باشند.

در پاره‌اي از روايات هم از آيه شريفه اقتباس شده و از آن به روشني برمي‌آيد که «راسخون في العلم» عطف بر اللّه است. [8] هم‌چون صحيحه ابوعبيده که در آن درباره آيه اول سوره روم به نقل از امام باقر (ع) آمده: «يا ابا عبيده ان لهذا تأ‌ويلاً لايعلمه الاّ اللّه و الراسخون في العلم من آل محمد». [9] .

در مقابل اين نقل‌هاي بسيار معتبر و اطمينان بخش [10] ، از خطبه‌اي که از حضرت امير (ع) نقل شده برمي‌آيد که راسخون در علم، تأ‌ويل کتاب را نمي‌دانند [11] ، اين روايت در مقابل آن همه روايات قابل استناد نيست، نکته جالب در اين روايت اين است که از آن استفاده مي‌گردد که معناي ظاهري راسخون در علم غير از تفسيري است که در اين حديث ارايه شده؛ لذا روايت درصدد توجيه آيه برآمده است:

و قد مدح اللّه اعترافهم بالعجز عن تناول ما لم يحيطوا به علما، و سمي ترکهم التعمّق فيما لم يکلّفهم البحث عنه رسوخاً.

اگر معناي ظاهري راسخان في العلم مطابق اين روايت باشد، نيازي به چنين توضيحي نيست که خداوند ترک تعمّق اين افراد را در آن چه به دانش آن احاطه ندارند، رسوخ ناميده است. [12] .

به هر حال، با عنايت به احاديث اهل بيت (ع) ترديدي برجاي نمي‌ماند که قرائت وقف بر «اللّه» در آيه شريفه بالا نادرست بوده و بايد «الراسخون في العلم» را معطوف بر اللّه بدانيم.

احاديث بسياري نيز، درباره محکم و متشابه و تفسير اين دو واژه يا بيان حکم آن‌ها وارد شده است؛ از جمله در موثقه ابي بصير از ابي عبداللّه (ع) آمده:

سمعته انّ القرآن فيه محکم و متشابه، فامّا المحکم فنؤ‌من به، فنعمل به وندين به و امّا المتشابه فنؤ‌من به ولا نعمل به و هو قول اللّه تبارک و تعالي: (فامّا الّذين في قلوبهم زيغ...) الي آخر الايه. [13] .

همين متن را جابر جعفي از حضرت نقل کرده است. [14] .

از احاديث بسيار ديگر هم استفاده مي‌گردد که وظيفه مؤ‌منان در برابر آيات محکم، عمل به آن‌ها و دربارهِ آيات متشابه ايمان به آن‌ها مي‌باشد؛ [15] از جمله در صحيحه هشام بن سالم از امام صادق (ع) پس از تقسيم قاريان قرآن به سه گروه، در وصف قاريان بهشتي آمده:

قاريِ قر ا القرآن فاستتر به تحت برنسه فهو يعمل بمحکمه و يؤ‌من بمتشابهه و يقيم فرائضه و يحلّ حلاله و يحرّم حرامه. [16] .

در روايتي از پيامبر (ص) نقل شده که بايد به محکم عمل کرده و متشابه را رها ساخت [17] ؛ ظاهراً مراد از اين احاديث عمل نکردن به متشابه تا زماني است که بدين وصف باقي باشد وگرنه اگر متشابه به روشي هم‌چون تفسير اهل بيت از دايره تشابه بيرون رود مشمول چنين حکمي نيست. [18] حال شيوه رفع تشابه از متشابهات چيست؟ بحثي ديگر است.

باري، اين احاديث هر چند در صدد روشن ساختن مفهوم محکم و متشابه نيست و تنها به بيان حکم آن‌ها پرداخته است، ولي از آن‌ها مي‌توان در تفسير محکم و متشابه بهره جست، مثلاً با عنايت به اين که به آيات منسوخ عمل نمي‌شود، اين آيات در دايره آيات متشابه قرار مي‌گيرد، چنان‌چه در هنگام توضيح ديدگاه تفسير نعماني، خواهد آمد.

در رواياتي که به طور مستقيم به تفسير محکم و متشابه پرداخته شده [19] ، با تفسير محکم به آياتي که به آن‌ها عمل مي‌شود، دو تفسير براي متشابه ارايه داده است: يکي «الّذي يشبه بعضه بعضاً» [20] و ديگري: «ما اشتبه علي جاهله». [21] .

تفسير نخست از نوعي ابهام برخوردار است؛ گويا مراد اين است که آيه متشابه آيه‌اي است که مي‌تواند به معاني گوناگون گرفته شود و چون اين معاني از اين نظر که هر يک مي‌توانند مفاد آيه باشند شبيه يکديگرند، آيه متشابه خوانده شده است.

در تفسير دوم، تشابه به معناي اشتباه گرفته شده. اشاره شده که معناي آيه متشابه، بر نادان به آن مشتبه و پوشيده است. اين تفسير بيانگر اين است که تشابه آيه امري است نسبي و تنها نادانان به آيه، معناي آيه را درک نمي‌کنند. [22] در روايتي از لزوم ردّ متشابه قرآن به محکم آن سخن رفته است [23] که با عنايت به روايات بسياري که امامان معصوم (ع) را به عنوان مرجع در شناخت متشابهات معرفي مي‌کند [24] ، بايد ردّ متشابه به محکم را به گونه‌اي تفسير کرد که با مرجعيت اهل بيت در اين زمينه سازگار باشد. در روايتي از اميرالمؤ‌منين (ع) مي‌خوانيم:

عليکم بهذا القرآن­ احلّوا حلاله، حرّموا حرامه و اعملوا بمحکمه و ردّوا متشابهه الي عالمه، فانّه شاهد عليکم و افضل ما به توسلتم. [25] .

در حديثي از امام رضا (ع) هم مي‌خوانيم که حضرت خطاب به يکي از دانشمندان مي‌گويد:

لا تتأ‌وّل کتاب اللّه برا‌يک، فان اللّه عزوجل يقول: و ما يعلم تأ‌ويله الاّ اللّه و الراسخون في العلم. [26] .


پاورقي

[1] در نقل بصائر، ج 2، ص 203: «ما لم يجيِ» ذکر شده و در نقل تفسير عياشي، ج1، ح 5، ص11، «مالم يکن بعد»، به هر حال مراد آن است که تأ‌ويل آيه، پس از تنزيل آن مي‌باشد.

[2] بصائر الدرجات‌، ح 7، ص‌196 و با اختلافي در الفاظ در ح 2، ص 203 و در تفسير عياشي‌، ج 1، ح 5، ص 11 و قعطه آخر حديث در تفسير عياشي ج 1، ح 7، ص 164.

[3] کافي ج1، ح 1 ، ص 213، بصائر الدرجات،‌ح 5 و 7، ص 204، تفسير عياشي ج 1، ح 8، ص 164.

[4] تأ‌ويل الايات ص 423 به نقل از تفسير ابن ماهيار.

[5] کافي ج 1، ح 6، ص 186، تهذيب ج 4، ح 1، ص 132، بصائر الدرجات، ح 1 و 6 صص 202 و 204، تفسير عياشي ج 1، ح 155، ص247، مناقب ابن شهر آشوب ج 1، ص 285، ج 4، ص 215.

[6] هم‌چون روايت بريد بن معاويه عجلي از امام باقر (ع) که در برخي نقل‌ها با تعبير «احدهما» آمده است (کافي ج 1، ح2، ص 213؛ بصائر الدرجات، ح 4، ص 203 و ح 8، ص 204؛ تفسير عياشي، ج 1، ح 6، ص 164؛ تفسير قمي، ج 1، ص 96، با اختلافاتي در الفاظ احاديث و زياده و نقيصه در اين مصادر) و همين متن با سندي ديگر در بشاره المصطفي، ص 193 و به گونه مرسل از امام باقر (ع) در دعائم الاسلام، ج 1، ص 20. و نيز روايت عبدالرحمن بن کثير از ابوعبداللّه (ع) (کافي ج 1، ح 3، ص 213 و نيز ح 14، ص 414؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 421. و نيز روايت الحسن بن عباس بن حريش از جعفر ثاني که در ضمن آن به نقل از امام باقر (ع) راسخون در علم بر پيامبر و ائمه تطبيق شده است (کافي ج 1، ص 245) و نيز در دو نقل در کتاب سليم بن قيس هلالي (صص 771 و 941) و نيز در روايت امام حسن و احتجاج وي با معاويه (احتجاج، ج 2، ص 63) و در روايت ابي القاسم کوفي (مناقب ابن شهر آشوب ج 1، ص 285) و در روايت ابانه ابي العباس فلکي از حضرت امير (ع) (مناقب ابن شهر آشوب ج 3، ص 98) نيز راسخون در علم به اميرالمؤ‌منين و ائمه تفسير شده است. به نقل احتجاج، ج 1، ص 536، ابن عباس در خطاب به حضرت امير گواهي داده که حضرت از راسخون در علم مي‌باشد. نيز در خطبه 144 نهج البلاغه آمده است: اين الّذين زعموا انّهم الراسخون في العلم دوننا کذباً و بغياً علينا (شرح ابن ابي الحديد، ج 9، ص 84؛ غرر الحکم، صص 115،2001؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج 1، ص 285).

[7] کافي ج 1، صص 213 ، بصائر الدرجات صص 202 - 204.

[8] کمال الدين، ح 3، ص 649؛ بصائر الدرجات، ح 6، ص 506؛ دلائل الامامه صص 483 و 478؛ غيبت نعماني، ح 1، ص 41 و ح 5، ص 250.

[9] کافي ج 8، صص 269 و 397؛ تفسير قمي، ج 2، ص 152 (ذيل سوره روم).

[10] البته پاره‌اي از اين احاديث از جهت سندي غير معتبر است، ولي مجموع اين احاديث اطمينان‌آور بوده و برخي از آن‌ها از جهت سندي نيز معتبر مي‌باشد.

[11] نهج البلاغه، خطبه 91 معروف به خطبه اشباح، شرح ابن ابي الحديد، ج 6، ص 403؛ تفسير عياشي، ج 1، ح 5، ص 163، توحيد، ص 53.

[12] شبيه اين کلام از عايشه هم نقل شده است (تفسير طبري ج 3، ص 214).

[13] تفسير قمي ج 2، ص 451؛ تفسير عياشي ج 1، ح 6، ص 11 و ح 4، ص 162 و نيز در بصائر الدرجات، ح 3، ص 203 اين روايت به نقل از وهيب بن حفص از ابي عبداللّه (ع) آمده که با عنايت به ساير موارد به‌ويژه نقل تفسير قمي و نيز نقل بسيار وهيب بن حفص از ابي بصير به نظر مي‌رسد که در سند آن «عن ابي بصير» افتاده است.

[14] اصل جعفر بن محمد بن شريح چاپ شده در ضمن اصول سته عشر (ص 66، چاپ تحقيقي، ص 225).

[15] (1) روايتي از پيامبر (ص) (خصال، ح 216، ص 164؛ معدن الجواهر، ص 31) (2) روايتي از امام مجتبي (ع) (احتجاج، ج 2، ص 27 و نزديک به مضمون آن در ارشاد القلوب، ج 1، ص 79) (3) دعاي امام صادق (ع) (کافي، ج 2 ص 574) (4) دعايي ديگر (مصباح المتهجد ص 456، بلدامين ص 115) نيز، ر.ک: سعدالسعود، ص 222؛ تفسير عياشي ج 1، ح 2، ص 9و ح 185، ص 80 و ح 2، ص 162؛ تفسير قمي، ج 1، ص 96؛ کافي ج 2، ح 11، ص 630؛ معاني الاخبار، ح 1، ص 189.

[16] خصال، ح 165، ص 142.

[17] امالي طوسي، ح 743، ص 357 (مج 12/82).

[18] به ويژه ر.ک؛ احتجاج، ج 1، ص 146؛ يقين، ص 351؛ اقبال ص 456؛ تحصين، ص 582.

[19] تفسير عياشي ج 1، ح 1، ص 10 و ح 3، ص 162، ح 7، و نيز ح 7، ص‌11 که به نظر مي‌رسد که تفسير محکم از متن حديث افتاده است (به‌ويژه ر.ک. ح 3، ص 162).

[20] همان، ج 1، ص 10.

[21] همان، ج 1، ح 7، ص 11، ح 1، و 162.

[22] لذا اين حديث در شمار احاديثي قرار مي‌گيرد که راسخون در علم را عالمان به تأ‌ويل متشابهات کتاب مي‌داند.

[23] در روايات بسياري اشاره شده که معرفت کامل به کتاب خدا جز در دست ائمه معصومين (ع) نيست، از جمله در روايتي آمده که امام باقر (ع) خطاب به قتاده فرمودند که: انّما يعرف القرآن من خوطب به (کافي ج 8، ح 485، ص 311) البته اصوليان در کتب خويش روشن ساخته‌اند که اين گونه روايات با حجيت ظواهر قرآن پس از مراجعه به احاديث منافاتي ندارد و از آن‌ها استفاده نمي‌شود که شرط تفسير قرآن، يافتن حديثي بر طبق آن مي‌باشد (ر.ک. فرائد الاصول، ج 1، صص 142 -149)باري ما در اينجا تنها موارد رواياتي را ذکر مي‌کنيم که در آن از محکم و متشابه سخن به ميان آمده، معرفت به آن‌ها را منحصر در اهل بيت دانسته و بر لزوم مراجعه به ايشان در اين زمينه تأ‌کيد ورزيده است: کتاب سليم ص 783 و 843، کافي ج 1، ح 1، ص 64، ج 5، ح 1، ص 65، اختصاص ص‌98 و 235، بصائر الدرجات، ح 3 ، ص 135 و ح 3، 198، تحف العقول صص 193 و 348 و 451، تفسير عياشي ج 1، ص 14 و ح177، ص 253، تفسير قمي ج 1، ص 182، احتجاج، ح1و2، ج 1، ص 610، ارشاد ج 1، ص 34، امالي صدوق مج 55/1، توحيد، ص‌304/1، خصال، ح 131، ص 257 و ح 1، ص 576؛ شواهد التنزيل، ج 1، ح 41، ص 47؛ غيبت نعماني، ص 80؛ کمال الدين، ح 37، ص 284؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج 2، ص 38؛ تأ‌ويل الايات، ص 631 (ذيل سوره حديد)؛ نهج البلاغه، خطبه اول و نيز خطبه 210 و شرح ابن ابي الحديد، ج 1، ص 116، و نيز ر.ک: کافي ج 1، ح 9، ص 43، امالي صدوق مج 15/16، محاسن ج 1، ح201، ص‌206.

[24] عيون اخبار الرضا (ع)، ج 1، ح 39، ص 290؛ احتجاج، ج 2، ص 383.

[25] غرر الحکم، ح 1986، ص 111.

[26] عيون اخبار الرضا (ع)، ج 1، ح 1، ص 191؛ امالي صدوق، مجلس 20، ح 3.