ناسخ و منسوخ در تفسير نعماني
نخستين بحثي که در تفسير نعماني شرح داده شده، بحث نسخ است، اين مبحث با تبيين راز پيدايش نسخ آغاز ميگردد، نسخ با تدرّج در تشريع مرتبط است، مردمان عصر نزول قرآن هنوز با افکار و قوانين جاهلي مأنوس بوده، پذيرش سريع آيين جديد برايشان دشوار آمده، لذا رحمت الهي اقتضاء ميکند که بيان احکام تازه شريعت اسلامي به آرامي و در ضمن مراحلي انجام گيرد. [1] .
سپس به 16 آيه منسوخ قرآن اشاره کرده که اکثر آنها از آياتي ميباشند که منسوخ بودن آنها معروف است، همچون آيه حد زنا [2] ، آيه عده وفات، [3] آيه کفّ، [4] آيه دستور سازش با کافران، [5] آيه عدد مقاتلين، [6] آيه ارث بردن برادر ديني. [7] .
ولي مفاد نسخ در تفسير نعماني گستردهتر از معناي اصطلاحي آن است، در اين تفسير گاه احکام منسوخي را ذکر کرده که بر طبق آن آيهاي هم در قرآن نازل نشده است. در توضيح اين مطلب ميگوييم که برخي از احکام شريعت اسلام در آغاز اجرا ميشده بدون اين که آيه قرآني بر طبق آن نازل شده باشد، اين احکام پس از مدتي لغو شده و آيه يا آياتي لغو اين احکام را بيان کرده است، همچون آيهاي که تبديل قبله از بيت المقدس به کعبه را گوشزد کرده است، [8] در اينجا ما با آيهِ منسوخ روبرو نيستيم. [9] .
در تفسير نعماني، اشاره ميکند که در آغاز در ماه رمضان نزديکي با همسر در شب نيز جايز نبوده است، و اگر روزه دار در شب ميخوابيده ديگر اجازه غذا خوردن نداشته است، ولي اين حکم با آيه 187 سوره بقره ملغي شده است، در اينجا به صراحت آيه منسوخ ذکر نشده است، ولي با عنايت به يک جمله: (علي معني صوم بني اسرائيل في التوراه) ممکن است، آيه منسوخ، آيه (يا ايها الّذين آمنوا کتب عليکم الصيام کما کتب علي الّذين من قبلکم) گرفته شود. [10] .
باري در تفسير نعماني گاه تعبير نسخ درباره احکام شريعتهاي گذشته که در شريعت اسلام وجود ندارد بهکار رفته است، همچون احکام دشواري که بر بني اسرائيل جعل شده است، [11] يا کيفيت قصاص نفس در تورات که در آن قيد تساوي قاتل و مقتول از جهت مرد و زن بودن يا آزاد و بنده بودن شرط نبوده است، ولي در شريعت اسلامي اين شرايط براي قصاص وجود دارد، [12] تعبير ناسخ در اين موارد، به معناي اصطلاحي آن نيست.
آياتي چند در اين تفسير در زمره آيات منسوخ ذکر شده که منسوخ بودن آنها محل بحث و گفتگو بوده و برخي منسوخ بودن آنها را نپذيرفتهاند و چون در کتب تفسير و علوم قرآني به تفصيل درباره آنها بحث شده [13] ، نيازي به طرح اين مباحث در اينجا نيست.
ما در اينجا تنها به بررسي يک آيه ميپردازيم: در تفسير نعماني آمده که آيه «اتقوا الله حق تقاته» با آيه «فاتقوا الله مااستطعتم» نسخ شده است، [14] از برخي از مفسّران همچون ابن عباس و سدّي و قتاده و ربيع منسوخ بودن آيه نخست نقل شده و رواياتي هم در اين زمينه وارد شده است، [15] ولي در نگاه نخست اين ادعا غريب به نظر ميرسد، زيرا شرط نسخ اين است که مفاد دو آيه با هم تنافي داشته باشد و در اينجا باتوجه به اين که آيه نخست به حکم قطعي عقلي مقيد به قدرت است، دو آيه با هم تنافي ندارند تا بتوان ادعاي نسخ را مطرح کرد. [16] .
ولي اين اشکال نادرست است، [17] براي توضيح نادرستي استدلال توجه به سه نکته مفيد است:
نکته اوّل: البته تکاليف به حکم عقل مقيد به قدرت ميباشند، ولي قيد عقلي تکاليف، قدرت عقلي است نه قدرت عرفي، تکليفي که با حرج و مشقت غير قابل تحمل همراه است عقلاً جايز است ولي عرفاً مقدور نيست.
نکته دوم: اگر مفاهيمي همچون قدرت و استطاعت در ادله شرعي وارد شود، ظاهر آنها قدرتعرفي است، لذا عملي را که حرجي است در بر نميگيرد.
نکته سوم: احکام شرعي با ادله خاص نفي حرج همچون آيه شريفهِ «ما جعل عليکم في الدين من حرج»[ حج/ 78] مقيد به صورت عدم حرج شده است ولي اين تقييد در همه جا راه ندارد، بلکه اگر حکمي از آغاز ناظر به صورت حرج باشد - همچون آيات جهاد - ادله نفي حرج، آن حکم را مرتفع نميسازد، به بيان ديگر: اگر فرد ظاهر دليلي صورت حرج باشد، چون اخراج فرد ظاهر از دليل درست نيست، ادله نفي حرج نميتواند اين دليل را مقيّد سازد، در آيه شريفه (اتقوالله حق تقاته)، فرد ظاهر تقواي الهي را به گونهاي که سزاوار مقام ربوبي است ميتوان صورت حرج دانست که با مشقت بسيار همراه است، [18] لذا نميتوان مورد حرج را از مفاد اين آيه بيرون دانست؛ قهراً اين آيه با آيه (فاتقوا الله مااستطعتم) منافات دارد.
البته ما در صدد اثبات نسخ در اين آيه نيستيم [19] ، بلکه سخن ما اين است که اين ادعا چندان بعيد نيست و نميتواند دليل بر نا استواري تفسير نعماني به شمار آيد.
نقطه قابل درنگ در بحث نسخ تفسير نعماني اين است که در اين کتاب دو آيه به عنوان منسوخ ذکر شده که در جاي ديگر ديده نشده است، آيه نخست آيه «و لا يزالون مختلفين الاّ من رحم ربک و لذلک خلقهم [هود/ 118] در تفسير نعماني با اشاره به اين که معناي «لذلک خلقهم»: للرحمه خلقهم ميباشد ميگويد: اين آيه با آيه «و ما خلقت الجن و الانس الاّ ليعبدون [الذاريات/ 56] نسخ شده است، [20] ولي نگارنده تنافي هر چند بدوي اين دو آيه را درک نکرده است، تا بتوان سخن از نسخ را به ميان آورد، آيا اگر غرض از خلقت جن و انس تنها عبادت حضرت حق باشد، منافاتي با اين دارد که خداوند مردم را براي رحمت خلق کرده باشد؟! مگر عبادت حضرت حق با رحمت ناسازگار است.
باري اين آيه از سنخ اخبار است نه بيان احکام، و نسخ در احکام مطرح است، نه در اخبار [21] .
آيه دوم هم که مفاد آن اخبار است آيه «ان الّذين سبقت لهم منا الحسني اولئک عنها مبعدون، لا يسمعون حسيسها و هم فيما اشتهتانفسهم خالدون، لا يحزنهم الفزع الاکبر [الانبياء / 101 - 103] که به نوشته تفسير نعماني با آيه ان منکم الاّ واردها، کان علي ربک حتماً مقضياً[مريم/ 71] نسخ شده است. [22] .
اين آيه که به اخبار از قيامت پرداخته قهراً نميتواند منسوخ باشد، مفسّران در توضيح آيه، وجوه مختلفي ذکر کرده، برخي موضوع اين آيه را خصوص کفار دانستهاند. برخي به گونه ديگر آيه را تفسير ميکنند که نيازي به طرح آن در اين مقال نيست [23] ، ما در اين جا تنها به سخن يکي از مفسّران اشاره ميکنيم:
برخي از مفسّران ورود را در آيه به معناي وصول به جهنم و اشراف به آن و نه دخول در آن گرفتهاند، زجّاج از اين گروه است، وي دليل قاطع اين تفسير را آيه (ان الّذين سبقت لهم منّا الحسني اولئک عنها مبعدون، لا يسمعون حسيسها) دانسته است [24] ما در اينجا در صدد بررسي صحت و سقم اين استدلال نيستيم، [25] فخر رازي دقيقاً همين آيه را دليل بر تفسير ورود به دخول دانسته است [26] ، ولي به هر حال ممکن است نوعي تنافي بين مدلول اين آيات با ظاهر بدوي (ان منکم الاّ واردها) احساس شود، شايد چنين احساسي، همراه با بي توجهي از شرايط نسخ سبب شده باشد که آيه اول را در تفسير نعماني منسوخ دانسته است.
پاورقي
[1] همان جا، ص6.
[2] ر.ک. التمهيد في علوم القرآن ج 2 ص 307، بحوث في تاريخ القرآن و علومه، ص 221. الناسخ و المنسوخ، ابن المتوّج ص 87 شرح عبد الجليل قاري بر الناسخ و المنسوخ، ص 136.
[3] التمهيد في علوم القرآن ج 2، ص 305، بحوث في تاريخ القرآن و علومه ص 213. الناسخ و المنسوخ ص 70، شرح عبدالجليل قاري ص 108.
[4] الناسخ و المنسوخ ص 172، شرح عبدالجليل قاري ص 261، در التمهيد في علوم القرآن، ج 2، ص 380 در منسوخ بودن اين آيه مناقشه شده است.
[5] ا لناسخ و المنسوخ ص 121، شرح عبدالجليل قاري ص 190 و نيز ر. ک. التمهيد في علوم القرآن ج 2، ص317، در ص 354 از صاحب مجمع البيان نقل کرده که منسوخ بودن آيه را نپذيرفته است.
[6] التمهيد في علوم القرآن ج 2، ص 303، بحوث في تاريخ القرآن و علومه ص 228.، الناسخ والمنسوخ ص 121، شرح عبدالجليل قاري ص 190.
[7] التمهيد في علوم القرآن، ج 2، ص 311، الناسخ و المنسوخ ص 122، شرح عبدالجليل قاري ص 192.
[8] بقره / 144.
[9] البته از قتاده نقل شده که آيه تحويل قبله ناسخ آيه (فاينما تولوا فثم وجه الله [بقره / 115] ميباشد (التمهيد في علوم القرآن ج 2، ص 319، بحوث في تاريخ القرآن و علومه ص 200) اين سخن بر فرض درستي ربطي به سخن تفسير نعماني ندارد.
[10] الناسخ و المنسوخ ص 51، شرح عبدالجليل قاري، ص 77، و نيز ر. ک. التمهيد في علوم القرآن ج2، ص 321 که در منسوخ بودن آيه فوق مناقشه کرده است.
[11] بحار الانوار، ج93، ص9.
[12] بحارالانوار، ج 93، ص9، البته اگر زني به دست مردي کشته شود، اولياء مقتول ميتوانند مرد قاتل را قصاص کنند ولي بايد نصف ديه را به ورثه قاتل بدهند. درباره آيه قصاص همچنين ر. ک. الناسخ و المنسوخ، ص 47، شرح عبدالجيل قاري ص 68، التمهيد في علوم القرآن ص 220.
[13] همچون آيه (اذا حضر القسمه اولوا القربي و اليتامي فارزقوهم منه [نساء / 8] که سعيد بن مسيب نيز آن را با آيه مواريث منسوخ ميداند، و برخي روايات از امام باقر و امام صادق (ع) هم بر آن دلالت دارد ولي برخي ديگر از روايات آيه را منسوخ نميداند (ر. ک .الناسخ و المنسوخ ص 83، شرح عبدالجليل قاري ص 131، التمهيد في علوم القرآن، ج2، ص 331، بحوث في تاريخ القرآن و علومه ص 254) و آيه تتخذون منه سکراً و رزقاً حسناً[النحل/ 67] که برخي روايات آن را منسوخ ميداند و مرحوم فيض آن را از باب نسخ سکوت گرفته است. (التمهيد في علوم القرآن ج2، ص365) و آيه قولوا للناس حسناً [بقره/ 83] که به گفته قتاده با آيات سيف نسخ شده است (التمهيد في علوم القرآن، ج2، ص319).
[14] بحارالانوار،ج93، ص11.
[15] التمهيد في علوم القرآن، ج2، ص329، مرحوم طبرسي ميگويد:«وانکر الجبائي نسخ هذه الايه لما فيه من اباحه بعض المعاصي» مراد جبائي از اين جمله چندان روشن نيست، باري در مجمع البيان، ابن عباس در زمره کساني که آيه را غير منسوخ دانستهاند ذکر شده است.
[16] اين اشکال به صورت دو اشکال در التمهيد في علوم القرآن ج2، ص330 ذکر شده است.
[17] نادرستي اين اشکال در بحوث في تاريخ القرآن و علومه ص 209 آمده است که اصل کلام آن با کلام ما يکي است ولي در نحوه تقريب تفاوتهايي بين آنها وجود دارد.
[18] در بحوث في تاريخ القرآن و علومه ص 110 ميگويد:«تعابير مشابه «ما قدروا الله حق قدره» و «ما رعوها حق رعايتها» همگي به امري بالاتر از متعارف ناظر است» ولي آيا اين آيات، مردم را بر عدم انجام تکليف حرجي مذمّت ميکند؟ چندان روشن نيست.
[19] زيرا اولاً فرد ظاهر بودن صورت حرج در مورد (اتقوا الله حق تقاته) مسلّم نيست. ثانياً: ممکن است آيه (فاتقوا الله ما استطعتم) قرينه بر اين باشد که امر در آيه (اتقوا الله حق تقاته) امر الزامي شرعي نيست بلکه امر استحبابي يا امر الزامي اخلاقي است، اين معنا اگر خلاف ظاهر بدوي اين آيه هم باشد، دليل بر منسوخ بودن آيه نخواهد بود.
[20] بحارالانوار، ج93 ص10، البته محتمل است مراد تفسير نعماني نسخ آيه سوره ذاريات با آيه سوره هود باشد.
[21] التمهيد في علوم القرآن ج 2، ص283، علامه طبرسي در ذيل آيه (ان الّذين امنوا و الّذين هادوا و النصاري و الصابئين من آمن بالله و اليوم آلاخر فلهم اجرهم عند ربهم و لا خوف عليهم و لا هم يحزنون[البقره/ 62] از ابن عباس نقل ميکند که اين آيه را آيه «و من يبتغ غير الاسلام ديناً فلن يقبل منه [آل عمران/ 85] نسخ کرده است و ميافزايد: که اين سخن بعيد است، زيرا نسخ در خبري که متضمن وعد است نميآيد، بلکه تنها در احکام شرعيه که با تغيير مصلحت ميتواند تغيير کند جايز است و ميگويد: «فالاولي تفنيد هذه النسبه الي ابن عباس».
اصل سخن علامه طبرسي، سخني است صحيح ولي تطبيق آن بر اين بحث نادرست مينمايد، زيرا ميتوان مفاد آيه را مربوط به شريعت دانست، بدين گونه که در آغاز التزام به شريعتهاي پيشين و عمل به دستورات آن مجاز بوده ولي بعداً چنين حکمي نسخ شده باشد، وعده در آيه فوق هم تنها در مورد کساني است که در زمان نزول آيه و قبل از نزول آيه دوم به اديان گذشته پاي بند بودهاند، ولي پس از نزول آيه دوم ديگر وعدهاي در کار نيست. البته ما نميخواهيم ادعاي نسخ را صحيح بدانيم، زيرا اساساً مفاد آيه سوره بقره تأييد اديان گذشته نيست، بلکه مراد از آيه چيز ديگري است که در کتب تفسير آمده ولي سخن ما در اين است که ادعاي نسخ در اين آيه ادعاي غريبي نيست.
[22] بحارالانوار ج 93 ص 11، عبارت تفسير نعماني محتمل است به نسخ آيه دوم با آيه اول نظر داشته باشد.
[23] تفسير طبري (تحقيق محمود شاکر)، ج16 ص126 - 132، تفسير کبير فخر رازي (منشورات محمد علي بيضون) ج 21، ص 207 - 209 مجمع البيان (افست چاپ مصر) ج6، ص 504 - 506 و ....
[24] مجمع البيان ج6، ص505.
[25] قابل ذکر است که آيه فوق دور بودن مؤمنان را از آتش دوزخ ميرساند و تنها دخول مؤمنان را در آتش را نفي نميکند، اگر ورود در آيه ديگر به معناي وصول هم باشد، چندان با دور بودن مؤمنان از آتش دوزخ سازگار نمينمايد.
[26] تفسير کبير، ج21، ص 208.