بازگشت

ضميمه


در بحث وثاقت حسن بن علي بن ابي حمزه، از محدّث نوري رحمه‌الله نقل کرديم که ايشان از جمله به روايت احمد بن محمد بن ابي نصر از وي استدلال ورزيده است. روايت مورد نظر ايشان با اين سند و متن نقل شده است:

عنه (که به محمد بن احمد بن يحيي باز مي‌گردد) عن احمد بن محمد بن ابي نصر عن الحسن بن علي بن ابي حمزه عن ابي الحسن (ع) قال قلت له: ان ابي هلک و ترک جاريتين... فقال رضي الله عن ابيک و رفعه مع محمد و اهله... [1] .

ولي اين روايت هم از جهت سند با دشواري روبروست و مقايسه سند آن با متن حديث نيز سبب مي‌گردد که نتوان بدان استناد کرد:

اولاً: طبقه محمد بن احمد بن يحيي نشان مي‌دهد که وي به طور مستقيم از احمد بن محمد بن ابي نصر روايت نمي‌کند بلکه کسي بين اين دو واسطه مي‌گردد. البته در پاره‌اي از اسناد روايت محمد بن احمد از احمد بن محمد بن ابي نصر ديده مي‌شود که ظاهراً مرسل بوده يا در آنها سقط يا تحريفي رخ داده است، تفصيل اين مطلب در خور اين نوشتار نيست.

در اسنادي که تحريف رخ داده، احتمال تحريف در ساير اجزاء آن نيز بيشتر مي‌گردد، زيرابرخي از عوامل تحريف، همچون خستگي ناسخ در هنگام کتابت سند يا در هم ريختگي حاشيه و متن يا ناخوانا بودن خط ناسخ، چه بسا به تمام اجزاء سند سرايت کند.

ثانياً: در برخي نسخه‌هاي تهذيب به جاي نصر، نصير ذکر شده، البته اين نسخه ظاهراً اشتباه است‌، زيرا کسي بدين نام در اسناد و کتب رجالي ديده نشده است، [2] ولي همين اشتباه با توجه به نکته‌اي که گذشت مي‌تواند در بحث از سند مؤ‌ثر باشد و چه بسا برخي از اين گونه اشتباهات مي‌تواند در تشخيص سند صحيح به ما ياري رساند.

ثالثاً: قرار گرفتن حسن بن علي بن ابي حمزه در اين سند هم با توجه به راوي و هم با توجه به متن حديث غريب است. زيرا روايت احمد بن محمد بن ابي نصر از وي در جاي ديگر ديده نشده است. از سوي ديگر مراد از ابوالحسن (ع) در حديث با وضعيت فعلي با توجه به متن آن نمي‌تواند امام کاظم (ع) باشد، چه در متن حديث از مرگ پدر راوي سخن به ميان آمده است. علي بن ابي حمزه در زمان امامت امام رضا (ع) زنده بوده و مذهب وقف را با گروهي ديگر پي‌ريخته‌اند و درگيري‌هاي وي با امام رضا (ع) مشهور است، [3] وي در اواخر زمان امام رضا (ع) در گذشته است. مراد از ابوالحسن (ع) چه امام رضا (ع) باشد و چه امام هادي، حديث با مشکل مواجه است. اولاً با توجه به واقفي بودن حسن بن علي بن ابي حمزه، و عدم اعتقاد وي به امامت امام رضا (ع) و امامان بعدي، بسيار بعيد است که از ايشان از حکم شرعي خود پرسش کند.

ثانياً: تعبير بلند «رضي الله عن ابيک و رفعه مع محمد (ص) و اهله» به هيچ وجه با علي بن ابي حمزه بطائني که بنابر روايات در حال وقف و فساد مذهب از دنيا رفته است و به عذاب اخروي گرفتار شده [4] تناسبي ندارد.

آيت الله والد - مد ظله - در بحث مشايخ بزنطي و بررسي اين بحث که آيا وي از افراد غير ثقه روايت کرده يا خير؟ با عنايت به نکات فوق، روايت را براي اثبات نقل بزنطي از حسن بن علي بن ابي حمزه شايسته نمي‌دانستند و احتمال جدّي وقوع تحريفي در سند اين حديث را مطرح مي‌ساختند.

حال که اين سند محرّف مي‌نمايد، سند صحيح چيست؟ چند احتمال در اينجا در کار است:

1 - نخستين احتمالي که به ذهن نگارنده آمد، اين است که راوي حديث يکي از فرزندان ابو حمزه ثمالي - راوي عظيم الشأن و جليل القدر که به تعبير برخي احاديث، «ابوحمزه في زمانه مثل سلمان في زمانه.» [5] .

لذا دعاي رفيع اين حديث در شأن وي کاملاً متناسب است - باشد.

نگارنده براي بررسي اين احتمال به کتاب خطي اسناد اصحاب اجماع از آيت الله والد - بخش اسناد بزنطي - مراجعه کرده، به روايت بزنطي از محمد بن ابي حمزه در يک سند برخورد کرد. اين روايت در کتاب حسين بن سعيد که به نام نوادر احمد بن محمد بن عيسي چاپ شده به اين شکل نقل شده است:

«النضر و احمد بن محمد و عبدالکريم جميعاً عن محمد بن ابي حمزه عن سعيد بن يسار... ». [6] .

احمد بن محمد -‌استاد حسين بن سعيد - همان احمد بن محمد بن ابي نصر بزنطي است، زيرا وي از شخص ديگري به نام احمد بن محمد روايت نمي‌کند؛ [7] محمد بن ابي حمزه فرزند ابو حمزه ثمالي معروف است. [8] .

در توضيح تحريف سند مورد بحث مي‌توان اين احتمال را داد که اصل سند: «ابن ابي حمزه» بوده و مراد از آن محمد بن ابي حمزه بوده است، ولي برخي از محدّثان به اشتباه مراد از اين نام را الحسن بن علي بن ابي حمزه گرفته‌اند و از باب نقل به معني، سند را به شکلي که در تهذيب آمده است نقل کرده‌اند.

اين احتمال، احتمال خوبي است ولي با عنايت به اين که روايت بزنطي از محمد بن ابي حمزه در غير از مورد فوق ديده نشده، حکم قطعي بر طبق اين احتمال دشوار است.

2 - احتمال ديگر در اين سند اين است که راوي حديث علي بن ابي حمزه باشد که احمد بن محمد بن ابي نصر رواياتي چند از وي دارد [9] و در برخي روايات بزنطي از وي با تعبير «ابن ابي حمزه» ياد کرده است، [10] لذا مي‌توان اصل سند را ابن ابي حمزه گرفت که به اشتباه بر علي بن ابي حمزه تطبيق شده است.

در تأ‌ييد اين احتمال مي‌گوييم که تعبير «هلک» به معناي «مات» و بدون داشتن بار مفهومي منفي، تعبير ويژه‌اي است. اين تعبير هر چند در آيه ارث کلاله [نساء / 176] وارد شده ولي به هر حال تعبير چندان شايعي نيست. اين واژه در پاره‌اي از سؤ‌الات علي بن ابي حمزه هم ديده مي‌شود. [11] .

درباره اين احتمال گفتني است که در روايات بسياري، نقل علي بن ابي حمزه از پدرش ديده مي‌شود [12] که غالباً از علي بن ابي حمزه با عبارت علي بن سالم ياد شده است. [13] با اين حال دليلي در دست نيست که نشان دهد که سالم ابو حمزه بطائني از بزرگان و اجلاء بوده است. چه در هيچ کتاب رجالي نام وي ذکر نشده، تنها در برخي نسخه‌هاي رجال شيخ نام وي در اصحاب الصادق (ع) وارد شده است. [14] .

3 - اصل سند: احمد بن محمد بن ابي نصر عن الحسن بن علي عن ابي الحسن (ع) باشد، «بن ابي حمزه» به اشتباه به سند افزوده شده، يا بدين شکل که حاشيه‌اي تفسيري بوده که به گمان افتادن از متن، به متن وارد شده يا برخي ناسخان مراد از الحسن بن علي را ابن ابي حمزه انگاشته، از باب سبق قلم يا به عمد، اين عبارت را به سند افزوده‌اند.

در توضيح اين احتمال مي‌گوييم که در همين جلد هشتم تهذيب که حديث مورد بحث نقل شده، حديث ديگر وارد شده است با اين سند:

عنه (: محمد بن احمد) عن ابي عبدالله الرازي عن احمد بن محمد بن ابي نصر عن الحسن بن علي عن ابي الحسن (ع) قال قلت له انّ لي جاريه... [15] .

سند اين حديث که از جهات چندي با سند حديث مورد بحث مشابه است و در متن آن نيز همچون حديث مورد بحث از جاريه سخن به ميان آمده مي‌تواند در حل مشکلات سند مورد بحث ما مفيد باشد، زيرا در اين سند بين محمد بن احمد بن يحيي و احمد بن محمد بن ابي نصر، نام ابو عبدالله رازي وجود دارد که با افزودن آن به سند مورد بحث مشکل نخست ما حل مي‌گردد.

از سوي ديگر با توجه به تعبير «الحسن بن علي» (بدون بن ابي حمزه) مشکل راوي پاياني حديث هم وجود ندارد.

حال اگر اين احتمال صحيح باشد، مراد از الحسن بن علي کيست؟ با توجه به سندي در مستطرفات سرائر، ص 575 به نقل از جامع بزنطي ( قال و حدّثنا الحسن بن علي بن يقطين عن ابيه علي بن يقطين.) شايد مراد از الحسن بن علي،الحسن بن علي بن يقطين باشد، پدر وي علي بن يقطين از اجلاء و بزرگان شيعه است و دعاء بلند «رضي الله عن ابيک و رفعه مع محمد و اهله» در حق وي کاملاً شايسته است.

البته با عنايت به دشواريهاي مستطرفات سرائر به طور کلي، و غرابتهاي چندي که به ويژه در نقل از جامع بزنطي در اين کتاب ديده مي‌شود، نمي‌توان روايت بزنطي را از حسن بن علي بن يقطين با اين يک سند به اثبات رساند.

بهر حال ترديدي نيست که در سند مورد بحث تحريفي رخ نموده، ولي عبارت اصلي سند به روشني معلوم نيست، با توجه به محرّف بودن اين سند، استناد بدان در بحث از وثاقت حسن بن علي بن ابي حمزه ناتمام است.


پاورقي

[1] تهذيب، ج8، ص262 / 16.

[2] البته در برخي اسناد محرّف چنين عنواني ديده مي‌شود، همچون تفسير قمي ج1، ص27، و مقايسه کنيد با بحارالانوار ج92، ص228 / 8. قرب الاسناد، چاپ سنگي، ص151 و مقايسه کنيد با بحارالانوار ج49، ص262 / 5 - ص 153 - مقايسه کنيد با بحارالانوار، ج49، ص265 / 8.

[3] ر.ک رجال کشي، ص463 / 883.عيون اخبار الرضا (ع)، ج2، ص213 / 20. غيبت طوسي، ص224 / 188. دلائل الامامه، ص435 / 405 و نيز ر.ک غيبت طوسي، ص69 / 74، 70 / 75. قرب الاسناد، ص 347/1255، 351/1260 ،374/1330 ،391/1370، تفسير عياشي، ج1، ص372 / 75. رجال کشي، ص405 / 760. دلائل الامامه، ص365 / 318.

[4] ر. ک رجال کشي، ص404/755، 444/834. دلائل الامامه، ص365/318.

[5] رجال نجاشي، ص115 / 296، به گونه روايت مرسل از امام صادق (ع). رجال کشي ص485 / 919 با سند متصل از امام رضا (ع) و نيز در ص 203 / 357 با تعبير «کلقمان في زمانه» که ظاهراً محرف است‌. ر.ک قاموس الرجال، ج2 ص450.

[6] کتاب مطبوع به نام نوادر احمد بن محمد بن عيسي، ص93 / 220. مستدرک الوسائل، ج14، ص 381 / 17020. بحارالانوار، ج104، ص8 / 12.

[7] ر.ک معجم رجال الحديث، ج5، ص428، البته روايتي از حسين بن سعيد از احمد بن محمد بن يزيد نقل شده (کافي، ج6، ص356 / 8) که همان روايت در مکارم الاخلاق، ج1، ص420 به نقل از احمد بن يزيد نقل شده که همين نقل صحيح مي‌نمايد. حسين بن سعيد در روايتي ديگر از احمد بن يزيد روايت کرده است (کافي ج6، ص378 / 1. محاسن ج2، ص 564 / 971). ظاهراً در برخي نسخه‌ها احمد به محمد تصحيف شده و سپس اين دو نسخه در برخي نسخه‌هاي متأ‌خّر با هم آمده است.

[8] ر.ک رجال برقي ص20. رجال طوسي، ص313 / 4650: 675. رجال نجاشي، ص358 / 961 و نيز ص54 / 121. البته در رجال طوسي، ص300 / 4393: 418 عنوان «محمد بن ابي حمزه‌التيملي الکوفي» ذکر شده که عنوان التيملي ظاهراً مصحف الثمالي است.

[9] ر.ک معجم رجال الحديث، ج2، ص615 و 616 و 625 به نقل از مشيخه فقيه [ج 4، ص488] - طريق مؤ‌لف به علي بن ابي حمزه -، ج23، ص326.

[10] کافي، ج4، ص316 / 7، 367 / 1. قرب الاسناد351/1260 ، 374/1330، 391/1370 و نيز تفسير عياشي، ج1، ص372 / 75.

[11] کافي، ج7، ص18 / 10 (سأ‌لت عبداً صالحاً عن رجل هلک فاوصي بعتق نسمه...). فقيه، ج4، ص 261 / 5608 (عن ابي الحسن (ع) قال سأ‌لته عن جارلي هلک و ترک بنات...).

[12] (کافي، ج4، ص60 / 2، در سندي ضعيف و مرسل). امالي صدوق، مج 95 / 10. خصال، ص160 / 209 (راوي از علي بن ابي حمزه در اين دو سند حسين بن يزيد نوفلي است). مشکاه الانوار ص100 (به گونه مرسل).

[13] فقيه، ج3، ص313 / 4119، 351 / 5758. تهذيب، ج7، ص178 / 42 (که ظاهراً از مورد اول فقيه گرفته شده است. اختصاص ص223. امالي صدوق، مج4 / 7، 29 / 21، 49 / 16، 70 / 10، 72 / 7، 92 / 4، 94 / 7. توحيد ص403 / 10، خصال‌، ص68 / 101، 72 / 109.صفات الشيعه‌، ص2، علل الشرائع، ج1، ص13 / 10، 15 / 1، 68 /1، 77 / 1، 131 / 1، 154 / 1، 283 / 1، 284 / 1. ج2، ص571 / 4. عيون اخبار الرضا (ع) ج1، ص7 / 2. فضائل الاشهر الثلاثه‌، ص18 / 3، کمال الدين، ص135 / 4. قصص الانبياء راوندي، ص66 / 47.

[14] رجال شيخ طوسي، ص218 / 2884: 122، به حاشيه کتاب و به معجم الرجال ج8، ص9 مراجعه شود.

[15] تهذيب ج8، ص310، ح26.