سبک شناسي تفسير نعماني
نگارنده پس از تهيه مقدمه کار و برداشتن يادداشتهاي لازم و نگارش قسمتي از اين مقال، از مقاله جناب آقاي مددي در مجله آينه پژوهش، شماره 28 آگاه گرديد (از تذکر آقاي مهدويراد در اين زمينه متشکرم). لذا در اين قسمت مقال و نيز در قسمت بررسي نسبت اين رساله به نعماني، به اين مقاله نظر داشته، تلاش ميشود که مطالبي که ايشان به تفصيل بدان پرداختهاند به اجمال برگزار گردد.
جناب آقاي مددي درباره سبک کتاب مينويسند:
روش کتاب به طور کلي به تأليف کتاب يا رساله بيشتر شبيه است تا به سخنان متعارف معصومين (ع) از نظر ادبي متوسط و آميخته با اصطلاحات علمي. چون عام، خاص، ناسخ، منسوخ، قياس، راي، اجتهاد و... - و از نظر شيوه بيان، صلابت الفاظ، دقّت معاني و وضوح مطلب، شمول و فراگيري، به هيچ وجه در حد مقايسه با نهجالبلاغه - مثلاً - نيست. [1] .
اين اظهار نظر، در مجموع سخني است متين و استوار، هر چند در برخي از ريزهکاريهاي آن با ايشان موافق نيستيم، مثلاً:
- کلمات عام، خاص و ناسخ و منسوخ الزاماً مصطلح علمي نيستند. اين کلمات در احاديث هم به معناي عرفي خود کاربرد دارند که کاربرد آن، به کاربرد اصطلاحي آن نزديک است. [2] واژه قياس و راي و اجتهاد نيز واژههاي تازهاي نيستند، لذا اين تعابير در احاديث معتبر از پيامبر (ص) و حضرت امير (ع) وارد شده است. مثلاً واژه قياس در روايت معتبري از پيامبر (ص) وارد شده است: ما علي ديني من استعمل القياس في ديني. [3] .
و در روايت ديگري از حضرت امير (ع) ميخوانيم: من نصب نفسه للقياس لم يزل دهره في التباس و من دان الله بالراي لم يزل دهره في ارتماس. [4] .
اگر به جاي اين واژهها، واژه استحسانرا ذکر ميگرديد، مناسب تر مينمود. [5] .
- مقايسه تفسير نعماني هم با نهجالبلاغه که گزينش مرحوم سيد رضي است از کلام آن حضرت درست به نظر نميآيد، زيرا مؤلف نهجالبلاغه، تنها احاديثي از حضرت را برگزيده که به عقيده وي از جهت ادبي و بلاغي در رتبه والايي قرار داشته است.
باري، جناب آقاي مددي با نقل سه مقطع از اين رساله عدم تشابه اين رساله را با سخنان شناخته شده حضرت نتيجه گرفتهاند. اين مقطعها شواهد خوبي براي اين سخن ميباشند. به ويژه مقطع اول (ص67 با توجه به عبارت: و غيره مما لو شرح لطال به الکتاب) و مقطع سوم (ص91، و اما الرد علي من قال بالراي و القياس و الاستحسان،...)
ما در اينجا نمونههاي ديگري از اين دست ارائه ميدهيم:
و قد اعترض علي ذلک بان قيل قدراينا اصنافاً من الحيوان لا يحصي عددها يبقي و يعيش بغير امر و لا نهي... و اذا جاز ان يستقيم بقاء الحيوان المستبهم... بطل قولکم انّه لابد للناطقين من آمر وناه والاّ لم يبقوا. و الرد عليهم هو ان الله تعالي لمّا خلق الحيوان علي ضربين: مستبهم و ناطق... (ص42)
قال المعترض قد وجدنا بعض البهائم... قيل هذا الّذي ذکرتم لايکون علي العموم، و انّما يکون في الواحد بعد الواحد لعلّهٍ ما... وجه اخر هو انّ... فبطل الاعتراض. (ص 43)
اللهم الاّ ان يدّعي مدّع ان الامامه مستغنيه عمن هذه صفته... (ص 44)
البته تعبير «اللهم الا ان» در روايتي از امام صادق (ع) نقل شده، [6] ولي اين عبارت در روايات ائمه پيشين (ع) به ويژه حضرت امير (ع) بيسابقه و نامأنوس به نظر ميآيد. [7] .
و امّا من انکر فضل رسول الله (ص)، فالدليل علي بطلان قوله قول الله عز و جل... و الدليل علي ذلک قول جبرئيل (ع)... و يزيد ذلک بيانا قوله تعالي... (ص 87)
به نمونههاي شبيه اين نمونهها در بحثهاي آينده اشاره خواهد شد.
خلاصه کلام اين که سبک ادبي تفسير نعماني و واژهها و تعابير آن با سبک احاديث شناخته شده حضرت امير (ع) يکسان نيست.
پاورقي
[1] آينه پژوهش، شماره 28، ص114.
[2] به عنوان نمونه ر.ک کافي، ج1، ص62 / 1، ص213 / 2. بصائر الدرجات،ص203 / 4، 204 / 8. تفسير عياشي، ج1، ص164 / 6. کتاب سليم بن قيس، ص620 و 783 که در اين موارد واژه عام و خاص و ناسخ و منسوخ وارد شده که برخي از آنها از جهت سندي بياشکال است (بصائر، ص 203 / 4).
[3] امالي صدوق، مج 2 / 3.توحيد ص68 / 23.عيون اخبار الرضا (ع) ج1، ص116 / 4. مشکاه الانوار، ص9.
[4] کافي، ج1، ص57 / 17.
[5] استعمال واژهِ استحسان را به معنايي شبيه معناي اصطلاحي آن در روايتي نديدهام.
[6] کافي، ج1، ص233 / 1. ارشاد مفيد، ج2، ص187. رجال کشي، ص428 / 802.
[7] و نقل دعائم الاسلام، ج2، ص353 در اين مورد قابل اعتماد نيست.