بازگشت

بررسي تفسير نعماني به عنوان متني حديثي


قسمت اوّل: بررسي سند روايت نعماني‌

اولين راوي حديث احمد بن محمد بن سعيد معروف به ابن عقده، بر مذهب زيديه جاروديه بوده ولي در وثاقت و جلالت قدر وي ترديدي نيست. [1] .

اسماعيل بن مهران در رجال نجاشي به تبع فهرست شيخ طوسي با وصف «ثقه معتمد عليه» [2] ستوده شده، علي بن الحسن بن فضّال درباره وي مي‌گويد: رمي بالغلو، محمّد بن مسعود عيّاشي پس از نقل اين مطلب مي‌افزايد: بروي دروغ بسته‌اند، او با تقوا وثقه و خيّر و فاضل بود، [3] بنابراين در وثاقت وي نبايد ترديد کرد.

البته ابن غضايري درباره وي مي‌گويد:

«ليس حديثه بالنقي، فيضطرب تاره و يصلح اخري و يروي عن الضعفاء کثيراً و يجوزان يخرج شاهداً. [4] .

ولي اين اظهار نظر، هر چند با توجه به جمله آخر آن، نشان از آن دارد که به عقيدهِ ابن غضايري نمي‌توان احاديث اسماعيل بن مهران را دليل دانست و تنها به عنوان شاهد قابل استناد است، ولي در جاي خود ثابت شده که تضعيفات ابن غضائري چون بر مبناي متن‌شناسي احاديث راويان استوار است، امري استنباطي و اجتهادي است و حجيت ندارد، عبارت ذکر شده در اينجا خود شاهد گويايي است بر اتکاء ابن غضايري بر متن‌شناسي احاديث اسماعيل بن مهران در تضعيف وي.

راوي پاياني اين حديث اسماعيل بن جابر است. شيخ طوسي در باب اصحاب الباقر (ع) از رجال خود مي‌گويد:

اسماعيل بن جابر الخثعمي الکوفي، ثقه، ممدوح، له اصول، رواها عنه صفوان بن يحيي. [5] .

در اينجا پاره‌اي بحثهاي رجالي در تعيين هويت اين راوي و ارتباط وي با اسماعيل جعفي وجود دارد که در رسالهِ مستقلي درباره اسماعيل جعفي بدانها پرداخته و نيازي به طرحشان در اين مقال نيست. بهر حال در وثاقت سه راوي در سند حديث بحثي نيست. سه راوي ديگر در اين سند بر جاي مي‌ماند:

نخست: احمد بن يوسف بن يعقوب جعفي‌

وي توثيق صريح ندارد ولي ممکن است به دو بيان، اعتبار حديث را از ناحيه وي به اثبات برساند که در هر دو بيان از مباني رجالي مورد اختلاف استفاده شده ولي ما مباني رجالي اين دو بيان را صحيح مي‌دانيم. در اينجا مجال طرح اين مباني و اثبات آنها نيست، لذا تنها به ذکر اصل دو بيان اکتفا مي‌کنيم.

بيان اول: ابن عقده، روايات بسياري از اين راوي نقل کرده، [6] و کثرت روايات بزرگان از يک راوي دليل بر وثاقت وي مي‌باشد.

بيان دوم: اين سند ظاهراً طريق نعماني به کتاب حسن بن علي بن ابي حمزه بطائني است که بارها در غيبت نعماني تکرار شده [7] و در بحث منابع غيبت نعماني درباره روشهاي کشف منبع يک کتاب سخن گفته، اشاره مي‌کنيم که يکي از روشهاي مهم در منبع شناسي اين است که کسي که اسناد نوعاً تا وي به يک شکل بوده و پس از وي به اشکال مختلف گرديده، مؤ‌لف منبع کتاب بوده و سند مشترک تکرار شده تا وي طريق مؤ‌لف به منبع کتاب است.

درباره اين سند در غيبت نعماني هم با اين روش درمي‌يابيم که حسن بن علي بن ابي حمزه مؤ‌لف مأ‌خذي است که نعماني احاديث خود را از آن گرفته است مابين سند دقيقاً همين سند مورد بحث ما در آغاز تفسير نعماني است. نجاشي در رجال خود در ترجمه حسن بن علي بن ابي حمزه کتابي به نام فضائل القرآن [8] به وي نسبت مي‌دهد و طريق خود را به آن ذکر مي‌کند [9] که دقيقاً همين طريق مورد بحث ماست. از ملاحظه مجموع اين موارد به نظر مي‌رسد که طريق فوق، طريق نعماني به حسن بن علي بن ابي حمزه باشد.

از سوي ديگر علي بن الحسن بن فضّال مي‌گويد که وي تفسير قرآن را از آغاز تا انجام از حسن بن علي بن ابي حمزه نگاشته که شايد بدين معنا باشد که حسن بن علي بن ابي حمزه کتابي در تفسير داشته که ابن فضّال نسخه‌اي از آن را نگاشته و از وي روايت کرده است.

باري‌، اين احتمال مي‌رود که فضائل القرآن و تفسير القرآن اجزاء کتاب گسترده‌تري از حسن بن علي بن ابي حمزه باشد که مشتمل بر مباحث عام تفسيري (همچون تفسير نعماني)، تفسير تک‌تک سوره‌ها و فضائل قراءت سوره‌هاي قرآن باشد.

باري اگر اين سخن که تفسير نعماني برگرفته از کتاب حسن بن علي بن فضال است به اثبات برسد، مي‌توان با توجه به مبناي رجاليي که در طريق به کتابها، نيازي به بررسي سندي نيست، طريق فوق را تصحيح کرد هر چند نتوانيم وثاقت احمد بن يوسف بن يعقوب را ثابت کنيم.

دوم و سوم: حسن بن علي بن ابي حمزه بطائني و پدر وي علي بن ابي حمزه‌

علي بن ابي حمزه بطائني از وکيلان برجسته امام کاظم (ع) و مورد اعتماد جامعه شيعي بود. با زنداني شدن امام کاظم (ع) اموال بسياري، مربوط به آن حضرت، توسط شيعيان به علي بن ابي حمزه و به ديگر وکيلان حضرت داده شد. پس از وفات آن حضرت طمع در اين اموال سبب شد که اينان، امام کاظم (ع) را آخرين امام معرفي کرده و امامت امام رضا (ع) را انکار کنند و بدين ترتيب مذهب واقفه پديدار گرديد. [10] .

با اين حال نام علي بن ابي حمزه در احاديث بسياري واقع است و بزرگاني از محدثين همچون ابن ابي عمير و احمد بن محمد بن ابي نصر بزنطي و حسن بن محبوب - از اصحاب اجماع - و نيز علي بن الحکم و ديگران از وي بسيار روايت کرده‌اند، حال چگونه مي‌توان اين مطلب را با انحراف عقيدتي شديد علي بن ابي حمزه سازگار ساخت؟

در اينجا احتمالاتي ذکرشده که تنها به اجمال به برخي از آنها اشاره مي‌کنيم: مرحوم محدّث نوري بر اين باور است که علي بن ابي حمزه پس از تأ‌سيس مذهب واقفه هم ثقه بوده است، [11] ولي شواهد روشن تاريخي نشان مي‌دهد که فاصلهِ شديدي بين واقفه و اماميه وجود داشته که با وجود آن، نمي‌توان زمان تحمل حديث از علي بن ابي حمزه را مربوط به زمان واقفه بودن وي دانست. [12] از يک سو واقفه شديداً با امام رضا (ع) درگير شده و نسبت به آن حضرت جسارت روا مي‌داشتند [13] و از سوي ديگر امام رضا (ع) مراوده و هم نشيني با واقفه را ممنوع اعلام مي‌دارد، آنها را همچون نصّاب دانسته [14] که نگرش منفي جامعه شيعي نسبت به آنها آشکار است. لقب ممطوره [15] که به معناي سگان باران خورده مي‌باشد، تعبيري است که اماميه از واقفه بکار مي‌برده‌اند و فاصله بسيار اين دو را از هم نشان مي‌دهد. [16] .

بنابراين بزرگان اماميه پيش از واقفي شدن و در زمان جلالت قدر علي بن ابي حمزه و ديگر واقفيان معروف همچون زياد بن مروان قندي از آنها روايت دريافت داشته‌اند و چون مدار ارزش‌گذاري احاديث هر راوي زمان تحمل حديث از وي است، لذا انحراف مذهبي و ضعيف يا کاذب بودن اين راويان پس از آن، ضرري به صحّت احاديث ايشان نمي‌زند.

ولي اين روش براي اعتبار بخشيدن به روايات علي بن ابي حمزه در بحث ما کارساز نيست، زيرا اين روش در جايي است که راوي حديث از علي بن ابي حمزه از اماميه باشد نه کسي چون حسن بن علي بن ابي حمزه که خود از بزرگان واقفه است.

البته اگر همچون محدّث نوري علي بن ابي حمزه را پس از تأ‌سيس مذهب وقف هم ثقه بدانيم، نتيجه بحث تغيير مي‌کند، ولي اين مبنا ناتمام است، چنانچه به تفصيل اثبات شده است.

بنابراين روايت از ناحيه علي بن ابي حمزه نامعتبر است.

امّا حسن بن علي بن ابي حمزه، به نقل رجال کشي علي بن الحسن بن فضّال درباره وي مي‌گويد:

کذاب ملعون، رويت عنه احاديث کثيره، و کتبت عنه تفسير القرآن کلّه من اوّله الي آخره، الاّ اني لا استحل ان اروي عنه حديثاً کثيراً. [17] .

در رجال نجاشي به نقل از رجال کشي تنها به عبارت «فطعن عليه» اکتفاء ورزيده [18] که احتمالاً از تمايل نجاشي به اختصار ناشي شده باشد.

در رجال ابن غضائري درباره وي مي‌گويد:

واقف ابن واقف، ضعيف في نفسه و ابوه اوثق منه، و قال علي بن الحسن بن فضّال: [19] «اني لاستحيي من الله ان اروي عن الحسن بن علي» و حديث الرضا (ع) فيه مشهور. [20] .

برخي از مشايخ حمدويه بن نصير، حسن بن علي بن ابي حمزه را «رجل سوء» خوانده است، [21] و کشي نيز خود در ترجمه شعيب عقرقوفي، وي را کذّاب دانسته است. [22] .

وقوع حسن بن علي بن ابي حمزه در اسناد کامل الزيارات و اسناد تفسير قمي هم دليل بر وثاقت وي نيست، لذا نيازي به مقايسه اين امر با تضعيفات فوق نيست. [23] .

با اين همه مرحوم محدث نوري با ارائه قرايني، درصدد اثبات وثاقت حسن بن علي بن ابي حمزه برآمده است. [24] .

نقل و بررسي کلام محدّث نوري در اثبات وثاقت حسن بن علي بن ابي حمزه‌

قرينهِ اوّل: احمد بن محمد بن ابي نصر که از گروهي است که تنها از ثقه روايت مي‌کنند، از حسن بن علي بن ابي حمزه در باب تدبير تهذيب روايت کرده است.

آيت الله والد - مدّظلّه - در بحثهاي رجالي خود اشاره مي‌کردند که اين حديث با توجه به دشواري‌هاي سندي و متني آن قابل استناد در بحثهاي رجالي نيست و به احتمال زياد در آن تحريفي رخ داده است، در مواردي که حديث با غرابت و اعضال روبروست، نمي‌توان با تمسّک به اصاله عدم التحريف، احتمال تحريف را در سند منتفي‌دانست، در ضميمه مقال در باره اين سند سخن خواهيم گفت.

قرينه دوم: روايت‌ِ بسيارِ بزرگان از حسن بن علي بن ابي حمزه‌؛

مرحوم محدّث نوري، نام افرادي چند را که از حسن بن علي بن ابي حمزه روايت مي‌کنند آورده که غالب آنها روايت يا روايات اندکي از وي داشته و وثاقت و جلالت قدر برخي از آنها نيز نيازمند بحث و بررسي است، همچون صالح بن ابي حماد. [25] در مورد اين راوي، روايت مستقيم او از حسن بن علي بن ابي حمزه هم در جايي ديده نشد. [26] .

تنها راوي قابل ذکر در اين بحث اسماعيل بن مهران است که روايات وي از حسن بن علي بن ابي حمزه بسيار است و در جلالت قدر و وثاقت وي ترديدي نيست، هر چند پاره‌اي تضعيفات درباره وي ذکر شده که چندان قابل اعتنا نيست. [27] .

ولي روايت بسيار اسماعيل بن مهران نيز دليل بر وثاقت حسن بن علي بن ابي حمزه نيست؛ [28] .

زيرا اولاً: ابن غضائري درباره اسماعيل بن مهران مي‌گويد: «يروي عن الضعفاء». اگر اين سخن پذيرفته شود، قهراً ديگر روايت بسيار اسماعيل بن مهران دليل بر وثاقت کسي نيست، زيرا دلالت روايت بسيار راوي جليل القدر از کسي بر وثاقت مروي عنه، در مورد غالب راويان مي‌باشد؛ نه درباره راوياني همچون احمد بن محمد بن خالد برقي که بر خلاف متعارف محدثان از روايت از ضعفاء پرهيز نداشته‌اند.

ثانياً: اگر سخن ابن غضايري را نپذيريم، يا اصلاً نسبت کتاب رجال موجود را به وي انکار کرده، مؤ‌لف کتاب را شخصي مجهول الحال و غير قابل اعتماد بدانيم، باز هم مي‌گوييم: بنابر تحقيق روايت بسيار اجلاء از يک شخص هميشه دليل بر وثاقت آن شخص نيست، بلکه اين امر شرايطي چند دارد از جمله؛

1 - روايات نقل شده در مستحبات و آداب نباشد، زيرا در اين امور ممکن است به استناد احاديث بسيار معتبر «من بلغ» و با توجه به قاعده تسامح در ادله سنن روايت صورت گرفته باشد، نه به جهت وثاقت مروي عنه.

2 - در مواردي که خبر عادل غير علمي حجيت ندارد بلکه بايد علم حاصل شود؛ همچون مسائل اعتقادي نباشد، چون در اين گونه موارد، نقل روايت از يک راوي ممکن است به عنوان مقدمه تحصيل علم باشد، به اين شکل که با انضمام احاديث مختلف به يکديگر و با تراکم قرائن مختلف يک مطلب را ثابت کرد. در حصول علم نيازي نيست که احاديثي که مورد استناد قرار مي‌گيرد هر يک به تنهايي از اعتبار برخوردار باشند، لذااحاديث ضعيف هم در تواتر آفريدن تأ‌ثير دارند.

در مسائل اعتقادي چه بسا روايات بسياري در کتب حديث نقل مي‌گردد که بسياري از آنها از جهت سندي به تنهايي قابل استناد نيست. ولي در کنار ديگر روايات، علم آورند، لذا مثلاً در کتاب الحجه کافي نام افراد گمنام و مجهول الحال بسيار ديده مي‌شود که بعيد است کليني همه اين افراد را ثقه بداند، بلکه ظاهراً علت نقل روايت از اين افراد همين نکته است.

درباره اسماعيل بن مهران و روايت بسيار وي از حسن بن علي بن ابي حمزه شرايط فوق وجود ندارد، بسياري از روايات وي در امور مستحبي همچون ثواب سوره‌هاي قرآن [29] يا فضل صلوات بر پيامبر (ص) و اهل بيت ايشان [30] مي‌باشد.

در مسائل مربوط به مهدويت و غيبت هم اسماعيل بن مهران از حسن بن علي بن ابي حمزه بسيار حديث نقل کرده [31] که نقل حديث در اين مسائل هم ممکن است به عنوان مقدمه‌اي باشد براي پيدايش علم و يقين، و نه به جهت وثاقت مروي عنه.

ثالثاً بر فرض اسماعيل بن مهران، حسن بن علي بن ابي حمزه راثقه مي‌دانسته، اين توثيق با تضعيف علي بن حسن بن فضال در تعارض است.

قرينه سوم (که با بحث اصلي ما ارتباط بيشتري دارد) اين است که اصحاب روايات حسن بن علي بن ابي حمزه را تلّقي به قبول کرده‌اند.

محدّث نوري همين تفسير نعماني را به عنوان شاهد اين مطلب ذکر کرده، اشاره مي‌کند که علي بن ابراهيم ملّخص اين روايت را در آغاز تفسير خود آورده، و سيد مرتضي تفسير نعماني را تلخيص کرده که به رساله محکم و متشابه معروف است و شيخ جليل سعد بن عبدالله ترتيب اين حديث را تغيير داده و آن را مبوب ساخته و اجزاء حديث را در ابوابي پراکنده ساخته است.

ولي اين قرينه هم براي اثبات و ثاقت حسن بن علي بن ابي حمزه قابل پذيرش نيست، زيرا درباره مقدمه تفسير علي بن ابراهيم و ارتباط شديد آنها با يکديگر گفتني است که اولاً دليلي در دست نيست که اين مقدمه برگرفته از اين تفسير باشد، بلکه ممکن است از روايتي ديگر گرفته شده که همين روايت هم به دست حسن بن علي بن ابي حمزه رسيده که آن را با اضافات بسيار به عنوان يک روايت به حضرت امير (ع) نسبت داده است.

ثانياً: تفسير موجود به نام تفسير علي بن ابراهيم هم تأ‌ليف وي نيست بلکه تفسير ديگري است، ظاهراً نگارش علي بن حاتم قزويني که البته غالباً از تفسير قمي نقل مي‌کند، [32] در مقدمه اين تفسير هر چند نام علي بن ابراهيم با صراحت آمده است ولي با عنايت به اين نکته که درباره علي بن حاتم گفته‌اند که: «يروي عن الضعفاء» [33] و واسطه بين مؤ‌لف تفسير موجود و علي بن ابراهيم در آغاز متن تفسير کسي به نام ابوالفضل العباس بن محمد بن القاسم بن حمزه بن موسي بن جعفر است [34] که دليلي بر وثاقت وي نيافتيم، لذا نمي‌توان به مقدمه تفسير موجود اعتماد ورزيده و، به تبع، حسن بن علي بن ابي حمزه را مورد اعتماد علي بن ابراهيم دانست.

درباره رساله المحکم و المتشابه و نسبت آن به سيد مرتضي پيشتر سخن گفتيم.

رساله سعد بن عبدالله هم رساله‌اي است گمنام و نمي‌توان نسبت آن را به سعد بن عبدالله مسلم انگاشت، در اين باره پس از اين بيشتر سخن خواهيم گفت.

با توجه به آنچه گذشت نتيجه مي‌گيريم که دليلي بر وثاقت حسن بن علي بن ابي حمزه در کار نيست.

نکته ديگري‌که درباره سند تفسير نعماني به ذهن مي‌رسد آن است که، روايت علي بن ابي حمزه از اسماعيل بن جابر در جاي ديگري ديده نشده است، ولي اين مطلب با توجه به اين که از جهت شرايط زماني و مکاني نقل علي بن ابي حمزه از اسماعيل بن جابر غريب نيست، [35] چندان اهميتي ندارد.

نتيجه بحث ما اين است که با توجه به وجود حسن بن علي بن ابي حمزه و پدر وي در سند تفسير نعماني، اين کتاب به عنوان متني حديثي اعتبار ندارد.

حال به اين نکته مي‌پردازيم که آيا با عنايت به متن حديث مي‌توان آن را روايتي از حضرت امير (ع) دانست.

قسمت دوّم: بررسي تفسير نعماني با توجه به متن حديث‌

ظاهر عبارت تفسير نعماني مي‌رساند که به جز دو صفحه مقدمه کتاب و يک صفحه آغاز روايت که از حضرت صادق (ع) نقل شده بقيه روايت تا پايان آن، از کلمات حضرت امير (ع) مي‌باشد، تعابير: «سئل صلوات الله عليه» [36] يا «سأ‌لوه» [37] که بارها در رساله تکرار شده همين مطلب را گواهي مي‌دهد، در چند مورد حديث هم تعابيري ديده مي‌شود که تأ‌کيدي بر همين مطلب است:

لمّا اردت قتل الخوارج بعدان ارسلت اليهم ابن عبّاس لاقامه الحجه عليهم قلت يا معشر الخوارج (ص15) [38] .

بر طبق اين عبارت، روايت پس از سرکوب خوارج نهروان از حضرت صادر شده است.

ثم قال صلوات الله عليه: و اوصاني رسول الله (ص) فقال: يا علي ان وجدت فئه تقاتل بهم فاطلب حقک والاّ فالزم بيتک، فانّي قد اخذت لک العهد يوم غدير خم بانک خليفتي و وصيي، يا ابا الحسن حقيق علي الله... (ص15).

و ذلک انّ رسول الله (ص) کان يکثر من مخاطبتي بابي تراب (ص27).

حال‌، مي‌خواهيم ببينيم که آيا با مطالعه متن اين حديث مي‌توان اين تفسير را از کلام حضرت امير (ع) دانست.

اين بحث را از دو زاويه دنبال مي‌کنيم، يکي از جهت سبک‌شناسي و با توجه به واژه‌ها و عبارات و شيوه تنظيم مطالب، و ديگري از جهت محتوا و مقايسه افکار مطرح شده در حديث با عصر حضرت امير (ع).


پاورقي

[1] رجال نجاشي، ص94 / 233. فهرست شيخ طوسي، ص68 / 86. رجال طوسي، ص409 / 5949: 30. غيبت نعماني، ص25.

[2] رجال نجاشي، ص26 / 49، که ظاهراً برگرفته از فهرست شيخ طوسي، ص27 / 32 است.

[3] رجال کشي، ص589 / 1102.

[4] رجال ابن غضائري، ص38. مجمع الرجال، ج1، ص225. رجال ابن داود، ص428 / 61. رجال علامه حلي، ص8 / 6.

[5] رجال شيخ طوسي، ص124 / 1246: 18.

[6] رجال نجاشي، ص4 / 1، 10 / 7، 28 / 53، 36 / 73، 46 / 95، 124 / 320، 126 / 328، 171 / 450، 323 / 585، 252 / 663، 281 / 745، 303 / 826، 356 / 952، 414 / 1103، 417 / 1115، 449 / 1212 و نيز ر.ک به حاشيه بعدي.

[7] غيبت نعماني، ص34 / 3، 51 / 2، 54 / 6، /194 / 1، 198 / 11، 200 / 16، 204 / 6، 234 / 21، 240 / 35، 241 / 37، 250 / 6، 253 / 13، 257 / 14، 263 / 22 و 24، 264 / 27، 267 / 37، 269 / 40، 317 / 2، 320 / 10؛ و نيز مزار مفيد ص158 / 3. فهرست شيخ طوسي ص89 / 119.

[8] شيخ صدوق در ابواب ثواب سوره‌هاي قرآن روايات بسياري نقل مي‌کند که سند آنها تا حسن بن علي بن ابي حمزه يکي و از وي اسناد از هم جدا مي‌شوند .ظاهراً اين احاديث برگرفته از همين کتاب فضائل القرآن است (ر.ک. ثواب الاعمال ص130 - 158).

[9] رجال نجاشي، ص36 / 73.

[10] در مورد آغاز مذهب وقف ر.ک. رجال کشي، ص404 / 759، 459 / 871، 467 / 888. علل الشرائع، ج1، ص235. عيون اخبار الرضا (ع) ج1، ص112 / 2 و 113 / 3. غيبه الطوسي، ص64.

[11] خاتمه مستدرک، ج4 (مستدرک الوسائل ج22)، ص468 - 471.

[12] شيخ بهائي در برخي کتب خود به اين مطلب تصريح کرده است.

[13] بويژه ر.ک. به رجال کشي، ص455 - 467، غيبت شيخ طوسي، صص23 - 81.

[14] رجال کشي، ص457 / 864. و نيز در ص229 / 410 و 411 و 460 / 873 و 874.

[15] رجال کشي، ص460 / 875 و 461 / 878 و 879. غيبه طوسي، ص69. الفصول العشره في الغيبه، ص48 و 109. کمال الدين، ص93. المسائل الصاغانيه، ص6.

[16] در کتب مقالات و فرق، همچون فرق الشيعه نوبختي، ص81 و 82، المقالات و الفرق، ص92 و 93. مقالات الاسلاميين، ص29، به سابقه تاريخي اين لقب اشاره شده، وجه تسميهِ آن تعفّن شديد سگ باران خورده و بي‌ارزشي آن دانسته شده، ولي شايد اين تعبير اشاره به نجس شدن افرادي که به چنين حيواني نزديک مي‌شود باشد. بهر حال اوج فاصله بين اماميه و واقفه از اين تعبير آشکار مي‌گردد و نيز ر.ک مکتب در فرآيند تکامل، ص84، حاشيهِ 33.

[17] رجال کشي، ص552 / 1042، لازم به ذکر است که عين همين مطلب با همين الفاظ در ترجمه علي بن ابي حمزه هم نقل شده در آن نيز عياشي از علي بن الحسن سؤ‌ال کرده است (ص404 / 756). در اينجا شخص مورد سؤ‌ال «ابن ابي حمزه» دانسته شده که به قرينه عنوان رجال کشي، چنين به ذهن مي‌زند که مراد علي بن ابي حمزه باشد ولي قراين روشني نشان مي‌دهد که مراد از ابن ابي حمزه، حسن بن علي بن ابي حمزه بوده، لذا ذکر اين عبارت در ذيل ترجمه علي بن ابي حمزه نادرست است. مهمترين قرينه اين است که ولادت علي بن الحسن بن فضّال بعد از وفات علي بن ابي حمزه بوده است. در توضيح اين مطلب اشاره به ولادت علي بن الحسن بن فضال لازم است. نجاشي در ترجمه وي (رجال نجاشي، ص257 / 676) از او نقل مي‌کند که در سن هجده سالگي احاديث پدرش را با وي مقابله مي‌کرده و چون احاديث را نمي‌فهميده، لذا به گونه مستقيم روايت نمي‌کند، بلکه به توسط دو برادرش از پدر نقل حديث مي‌کند، حال با توجه به وفات پدر وي حسن بن علي بن فضّال در سال 224، اگر زمان مقابله احاديث در همين حدود باشد، ولادت علي حدود 206 خواهد بود و به هر حال نبايد ولادت وي از اين سال بسيار جلوتر باشد، لذا مي‌توان گفت که وي پس از شهادت امام رضا (ع) در سال 202 يا 203 به دنيا آمده است، اما علي بن ابي حمزه، در چند روايت اشاره شده که وي در زمان امام رضا (ع) در گذشته (رجال کشي، ص404 / 755، 444 / 834) و در نقلي تصريح شده که وفات وي در زمان حضور حضرت در خراسان بوده، (دلائل الامامه، ص365 / 318) لذا وفات علي بن ابي حمزه در سالهاي پاياني عمر آن حضرت رخ داده است. آيت الله والد - مدّظّله - در بحث کليات علم رجال با استناد به اين دليل تأ‌کيد مي‌کردند که مراد از ابن ابي حمزه در کلام علي بن الحسن بن فضال، قطعاً علي بن ابي حمزه نيست.

[18] رجال نجاشي، ص36 / 73.

[19] در متن چاپي رجال ابن غضائري، ص51 / 33 «الحسن بن علي بن فضال» آمده که ظاهراً اشتباه است و نقل فوق که از مجمع الرجال، ج2، ص22 آورده‌ايم صحيح مي‌باشد. نيز ر.ک رجال علامه حلي، ص213 / 7، بعيد نيست که اين مطلب اشاره به همان مطلب نقل شده در رجال کشي داشته باشد و تحريفي در يکي از اين دو نقل رخ داده باشد.

[20] حديث امام رضا (ع) درباره علي بن ابي حمزه مشهور است نه درباره فرزند وي حسن ر.ک معجم رجال الحديث، ج5، ص16.

[21] رجال کشي، ص552 / 1042.

[22] رجال کشي، ص443 / ذيل 831.

[23] مقايسه کنيد با معجم رجال الحديث، ج5، ص15.

[24] مستدرک الوسائل، ج22 (خاتمه مستدرک، ج4)، ص242.

[25] در مستدرک، ج22 (خاتمه مستدرک، ج4)، ص243، صالح بن حماد ذکر شده که اشتباه است.

[26] البته در پاره‌اي روايات، صالح بن ابي حماد ازالحسن بن علي نقل مي‌کند (کافي، ج2، ص157 / 3. ج4، ص155 / 5. ج5، ص92 / 4)، مراد از حسن بن علي در اين اسناد يا وشاء است (که صالح بن ابي حماد با اين عنوان يا با عنوان الحسن بن علي الوشاء از وي رواياتي دارد ر.ک. معجم الرجال، ج9، ص375. عيون اخبار الرضا (ع)، ج2، ص228 / 1، 229 / 1 و مقايسه کنيد با ص232 / 1) يا ابن فضّال (که از وي نيز صالح بن ابي حماد روايت مي‌کند ر.ک. معجم الرجال‌، ج9، ص373) و هيچ وجهي ندارد که مراد از حسن بن علي را حسن بن علي بن ابي حمزه بدانيم يا احتمال آن را طرح کنيم.

[27] پيشتر عبارات رجاليان درباره وي نقل شد. ر.ک رجال ابن غضائري، ص38. رجال کشي، ص589 / 1102.

[28] آنچه در متن توضيح داده خواهد شد، درباره اداء روايت حسن بن علي بن ابي حمزه توسّط اسماعيل بن مهران مي‌باشد. ولي اين سؤ‌ال وجود دارد که با توجه به فاصله بين اماميه و واقفه، اساساً اسماعيل بن مهران، چگونه از حسن بن علي بن ابي حمزه حديث اخذ کرده است؟ در پاسخ اين سؤ‌ال بايد دانست که برادر اسماعيل بن مهران، حسين بن مهران خود از واقفه بوده (رجال نجاشي، 56 / 127. عيون اخبار الرضا (ع)، ج2، 213 / 20)؛ پسر عموي وي احمد بن محمد بن ابي نصر هم ابتداء واقفي بوده وسپس هدايت شده است (غيبه طوسي، ص71 / 46). بلکه آل مهران به مذهب وقف قائل بوده‌اند (غيبه طوسي، همانجا). لذا ممکن است اسماعيل بن مهران هم نخست از واقفه بوده، سپس هدايت شده و دريافت حديث وي از حسن بن علي بن ابي حمزه در زمان واقفي بودنش، باشد. و بر فرض که اسماعيل بن مهران اصلاً واقفي نبوده، واقفي بودن خانواده وي زمينه ارتباط وي را با حسن بن علي بن ابي حمزه فراهم مي‌کرده است.

[29] کافي، ج2، ص620 / 3، 623 / 10. امالي صدوق‌، مجلس 16 / 8 و بويژه ثواب الاعمال، ابواب ثواب قراءه سور القرآن، صص130 - 158.

[30] کافي، ج2، ص492 / 6.

[31] اسماعيل بن مهران در سندي مشابه سند تفسير نعماني در کتاب غيبت نعماني فراوان به کار رفته که در اوائل بحث از تفسير نعماني به اين موارد اشاره کرديم.

[32] ر.ک دانشنامه جهان اسلام، مدخل تفسير علي بن ابراهيم قمي از نگارنده.

[33] رجال نجاشي، ص263 / 688.

[34] تفسير قمي، ج1، ص27.

[35] علي بن ابي حمزه و اسماعيل بن جابر هر دو از اصحاب امام صادق و امام کاظم عليهما السلام و هر دو کوفي مي‌باشند.

(ر. ک رجال شيخ طوسي، ص160/1789: 93، 331/4934: 13، رجال برقي، ص28. و نيز رجال شيخ طوسي، ص245/3402: 311، 339/5049: 10.رجال برقي، ص25 و 48.رجال نجاشي، ص249/656.

[36] بحار، ج93، ص11.

[37] بحار، ج93، ص6، 11، 12، 16، 17 - دوبار - 20 و 22 و 23.

[38] تمام آدرسها از ج93 بحار الانوار نقل مي‌گردد.