بازگشت

سرانجام مذاهب انحرافي پس از نعماني


‌در «فصول مختاره» [1] ، به نقل از حسن بن موسي نوبختي، چهارده فرقه‌اي که پس از وفات امام عسکري (عليه‌السّلام) پديدار گشته به تفصيل معرفي کرده است شيخ مفيد در ادامه مي‌افزايد: در اين سال که سال 373 مي‌باشد، از اين فرقه‌ها که ذکر کرديم تنها اماميه اثنا عشريه که به امامت فرزند امام حسن عسکري (عليه‌السّلام) همنام پيامبر (صلّي‌اللّهُ عليه‌وآله‌وسلّم) اعتقاد دارند و به حيات و بقاء وي تا هنگامي که با شمشير قيام کند باور دارند، باقي مانده‌اند. اين فرقه از جهت تعداد و برخورداري از عالمان و متکلمان و مناظره گران و... اکثريت شيعه را به خود اختصاص داده است.

‌شيخ مفيد مي‌افزايد: «ومن سواهم منقرضون لايعلم احد من جمله الاربع عشره فرقه الّتي قدمنا ذکرها ظاهراً بمقاله ولا موجوداً علي هذا الوصف من ديانته وانّما الحاصل منهم حکايه عمن سلف و ارا جيف بوجود قوم منهم لاتثبت» [2] .

‌قطعه‌ي اخير اين عبارت اشاره به شايعاتي درباره برخي از پيروان اين مذاهب در زمان مؤ‌لف دارد که شيخ مفيد اين شايعات را ثابت نمي‌داند.

‌مفيد در کتاب «الفصول العشره في الغيبه» هم که در سال 410 نگاشته اشاره مي‌کند که هيچ يک از نوادگان جعفر را نمي‌شناسد که با شيعيان اثنا عشري بر سر مسأله امامت فرزند حضرت عسکري (عليه‌السّلام)، زنده بودن وي و انتظار ظهورش اختلاف نظر داشته باشد. شيخ طوسي هم در کتاب غيبت خود که آن را در سال 447 نوشته است همين نکته را تأييد مي‌کند، در آن زمان اين فرقه به کلي ناپديد شده و هيچ کس از اتباع آن باقي نمانده بود.

‌برخي از پژوهشگران معاصر ضمن نقل مطالب بالا مي‌افزايند: اين اظهارات ظاهراً تا آنجا که به محدوده‌ي سنتي مذهب تشيع، از مدينه تا خراسان مربوط مي‌شود، قابل اعتماد است. امّا بسياري از نوادگان جعفر به مناطق و بلادي که در آن زمان دور از سرزمين شيعيان بود؛ مانند مصر و هند و نظائر آن مهاجرت کردند... برخي از آنان اقطاب سلاسل مختلف صوفيه شدند. يکي از آن سلاسل که رهبري آن بر اساس انتقال مقام از پدر به فرزند مستقر است اکنون در ترکيه وجود دارد. اين فرقه در انتشارات اخير خود رهبران طريقت خويش را تا جعفر که او را جعفر المهدي مي‌خوانند نام مي‌برند. يکي از آخرين رهبران آنان سيد احمد حسام الدين (متوفي 1343)... در يک اشاره غيرمستقيم در مقدمه تفسير خود به روشني به خود به عنوان «وارث پيامبر» و «امام زمان» اشاره مي‌کند. [3] .

‌اين عبارت از نوعي ابهام برخوردارست، آنچه از ظاهر عبارت بر مي‌آيد [4] ، اين است که در باور نويسنده فرقه جعفريه در زمان شيخ مفيد و شيخ طوسي منقرض نشده بوده و براي اثبات آن به بقاء سلسله طريقت فرزندان جعفر تا زمان کنوني در ترکيه استناد کرده است، ولي بقاء سلسله طريقت با انقراض جعفريه در زمان شيخ مفيد و شيخ طوسي منافات ندارد؛ زيرا منظور از انقراض جعفريه قول به امامت شريعت آنهاست، نه پيشواي طريقت بودن آنها؛ نظير معروف کرخي که سلسله طريقت بسياري از سلاسل صوفيه به وي منتهي مي‌شود.

‌البته اين که سلسله طريقت فوق واقعاً بر اساس انتقال مقام از پدر به فرزند باقي مانده‌اند و اجداد اين خاندان هم به اين سلسله وابسته بوده، نيازمند به اثبات است و ادعاي سلسله طريقتي فوق در زمان کنوني در اثبات اين امر کافي نيست.

اگر مراد سيد حسام الدين از دو عنوان مذکور، «وارث پيامبر» و «امام زمان» در شريعت هم باشد و فرض کنيم که ادعاي وي اين باشد که امامت در شريعت به صورت توارث از پدران وي به او رسيده است، صرف اين ادعاء دليل بر اين نيست که پدران وي واقعاً دعواي امامت مي‌کردند يا امامت جعفر را قبول داشته‌اند، بلکه ممکن است سالها پس از انقراض جعفريه، کسي از اولاد جعفر چنين ادعايي را مطرح کرده و آن را به اجداد خود نيز نسبت دهد. بنابراين دليلي بر نادرستي سخن شيخ مفيد و شيخ طوسي در انقراض جعفريه در زمان آنها در کار نيست.

‌حال به ادامه شرح حال ابوعبدالله نعماني باز مي‌گرديم.


پاورقي

[1] فصول مختاره ظاهراً تأليف سيد مرتضي مي‌باشد. وي در اين کتاب فصلهايي از کلام (کتاب‌خ. ل) شيخ مفيد در مجالس [ظاهراً به معناي مناظرات] و نکته‌هايي از کتاب عيون و محاسن وي را گرد آورده است (ر.ک. مقدمه کتاب و تصوير نسخه‌هاي خطي آن در آغاز فصول مختاره چاپ کنگره هزاره شيخ مفيد)، به احتمال زياد مطلبي که در اينجا نقل کرديم بايد از العيون و المحاسن گرفته شده باشد.

[2] نگارنده از برخي نويسندگان به گونه‌ي شفاهي شنيد که از بي‌دقتي دانشمندان شيعي سخن گفته و عبارت مفيد را به عنوان نمونه ذکر مي‌کند. وي در توضيح اشکال خود به کلام سيد رضي قدس سرّه در مقدمه خصائص الائمه، ص‌37 اشاره مي‌کرد که تصريح مي‌کند که در سال‌383 جمهور موسويان قائل به وقف بوده و امامت امامان پس‌از امام کاظم (عليه‌السّلام) را باور نداشتند.

‌ولي عبارت مفيد به روشني ناظر به انقراض فرقه‌هاي پديدار شده پس‌از وفات امام عسکري (عليه‌السّلام) است، نه به فرقه‌هايي چون واقفه که پيشتر ايجاد شده‌اند؛ بنابراين سخن اين نويسنده با بي‌دقتي همراه است نه سخن کساني چون شيخ مفيد !.

[3] مکتب در فرايند تکامل، ص 118 - 121.

[4] احتمال خلاف ظاهري در عبارت اين کتاب وجود دارد که با توجه به پراکندگي اولاد جعفر در شهرهاي دور دست نمي‌توان صحّت ادعاي انقراض جعفريه را مسلم دانست، زيرا محتمل است برخي از اولاد جعفر که در شهرهاي دور از سرزمين شيعيان مي‌زيسته‌اند بر اين مذهب باقي باشند. بنابراين تنها احتمال عدم انقراض مطرح است نه ادعاي عدم انقرض‌. اين احتمال خلاف ظاهر است؛ زيرا براي طرح چنين احتمالي نياز به ذکر مطالب چندي که قسمتي از آن نقل شد نمي‌باشد.