بازگشت

تاريخ زندگي نعماني


مؤلف کتاب «غيبت» ابو عبدالله محمد بن ابراهيم بن جعفر نعماني کاتب، از دانشمندان بزرگ قرن چهارم بود. نجاشي درباره وي چنين مي گويد:

«...معروف به ابن زينب [1] از بزرگان اصحاب ما و داراي مقامي والا، جايگاهي شايسته، اعتقادي صحيح و روايات فراوان است. وي نخست به بغداد گام نهاد، سپس به شام رفت و در همان جا در گذشت». [2] .

از تاريخ و مکان ولادت و خاندان و ادوار نخستين حيات وي اطلاعاتي در دست نيست. آنچه از لابه لاي اسناد کتاب غيبت درباره حيات وي يافته ايم، چنين است:

1. ابوالقاسم موسي بن محمد قمي در سال 313 [3] در شيراز براي او حديث لوح (حديث معروف جابربن عبدالله انصاري) را از سعدبن عبدالله اشعري روايت کرده است. [4] .

2. وي در سال 327 در بغداد بوده؛ زيرا در ماه رمضان اين سال، در منزل ابوعلي محمد بن همام در اين شهر از او حديث فرا گرفته است. [5] .

3. در سال 333 از محمد بن عبدالله بن معمّر طبراني در طبريه (از توابع اردن) [6] ، حديث دريافت کرده است. [7] .

4. در آغاز اسناد چندي در باب «ماروي أنّ الائمة اثنا عشر من طريق العامة» نام محمد بن عثمان ديده مي شود. وي در بيشتر اين اسناد ازابن ابي خيثمه (ابوبکر بن ابي خيثمه: احمد بن ابي خيثمه: احمد) حديث کرده است. در آغاز اين دسته اسناد، نام کامل ترين اين راوي «محمد بن عثمان بن علاّن الدهني البغدادي» ذکر شده است و اشاره شده که اخذ روايت از وي در دمشق بوده؛ [8] ولي زمان آن را معيّن نکرده است. اين راوي کيست؟ با جست و جو در کتاب هاي رجال و تاريخ و اسناد کتب حديثي، به چنين شخصي بر نخورديم. عنوان ديگري در کتاب هاي تراجم و رجال عامّه ديده مي شود که ظاهراً اين راوي همان است.

در تاريخ بغداد، «عثمان بن محمد بن علي بن احمد بن جعفر بن دينار بن عبدالله ابوالحسين المعروف با بن علاّن الذهبي» را ترجمه کرده، گويد: در شام و مصر روايت کرد. در ضمن از قول محدّثي که در دمشق روايت کرده مي گويد:«ابوالحسين عثمان بن محمد بن علان ذهبي بغدادي - که در سال 332 بر ما وارد شد - ما را حديث کرد. در آخر ترجمه از قول برخي از محدثان، او را بغدادي معرفي کرده، گويد:

«به مصر گام نهاد... و از آن جا بيرون رفت و در دمشق در گذشت. برخي محل وفات وي را حلب ذکر کرده اند. صوري وفات او را در حدود سال 340 و برخي ديگر در حدود سال 334 در حلب دانسته اند». [9] .

ابن عساکر در «تاريخ دمشق» وي را با تعبير «عثمان بن محمد بن علي بن علان بن احمد بن جعفر ابوالحسين الذهبي البغدادي» ترجمه کرده، مي گويد: در مصر سکنا گزيد و در آن جا و در دمشق روايت کرد. وي سپس مشايخ او را ذکر کرده که در آن ميان، نام ابوبکر بن ابي خيثمه ديده مي شود. [10] .

با مقايسه عنوان ابن عساکر و خطيب بغدادي با يک ديگر، به نظر مي رسد که «علي» و «علاّن» در نسب وي، نام يک نفر است («علاّن» گويش عاميانه «علي» مي باشد [11] و تکرار اين دو نام در سلسله نسب او اشتباه است).

به هر حال به نظر مي رسد که همين شخص، استاد نعماني بوده و در حدود همان سال 332 که در دمشق بوده، براي نعماني روايت کرده است. در نام وي در غيبت نعماني، گويا تصحيف يا اشتباهي رخ نموده، نام اين راوي و پدرش جابه جا شده است. لقب وي نيز «الذهبي» (با ذال معجمه و باء موحّده) مي باشد. چنان که در کتب ضبط اسماء و القاب، بدان تصريح شده [12] است و در غيبت نعماني به «الدهني»، تصحيف گرديده است.

5. در آغاز غيبت آمد ه که ابوعبدالله محمد بن ابراهيم نعماني، اين کتاب را در حلب براي ابوالحسين محمد بن علي بجلي کاتب حديث کرده است. [13] گويا اين راوي، همان راوي شناخته شده نعماني، محمد بن علي ابوالحسين شجاعي کاتب است که نام وي در برخي نسخه هاي ديگر کتاب در اين جا ذکر شده و روايت ابوعبدالله نعماني براي وي، در ذي الحجه سال 342 گزارش شده است. [14] در اين صورت ظاهراً لقب وي «البجلي» تصحيف «الشجاعي» است و مشابهت اين دو واژه در نگارش، چنين تصحيفي را به دنبال داشته است.

آنچه گفته آمد، مواردي از روايات نعماني بود که به مکان يا زمانِ، برگرفتن حديث يا روايت کردن آن، تصريح شده بود. نکته قابل درنگ در اين جا اين است که بسياري از مشايخ نعماني، از مشايخ هارون بن موسي تلعکبري (محدّث بزرگ بغداديان) نيز بوده و تلعکبري از آنها در حدود همان سال 327 - که نعماني در بغداد از ابوعلي محمد بن همام حديث آموخته - روايت شنيده است. عدم اشاره به مکان دريافت روايت تلعکبري از اين راويان، شايد اشاره داشته باشد که اين امر در بغداد صورت گرفته است. از برخي ديگر از مشايخ نعماني هم گزارش هايي در دست است که حضور ايشان را در بغداد نشان مي دهد. لذا به نظر مي رسد که بيشتر حديث آموزي نعماني در بغداد بوده است. ما در اين جا از اطلاعاتي از اين دست درباره مشايخ نعماني، ياد مي کنيم که مي تواند به اثبات نکته فوق کمک رساند.

مشايخ ديگر نعماني - به جز ابوعلي محمد بن همّام - که گويا نعماني در بغداد از آنها حديث دريافت کرده، عبارت اند از:

1. احمد بن محمد بن سعيد کوفي، معروف به ابن عقده (م 332) [15] که نعماني از وي فراوان روايت مي کند. ابن عقده سه بار به بغداد مسافرت کرده است. [16] در سومين مسافرتش در سال (330) در مسجد رصافه و مسجد براثا، کرسي املاي حديث داشته است. [17] گويا نعماني در همين مسافرت سوم، در سال 330 از وي حديث برگرفته است.

2. احمد بن نصر بن هوذة ابوسليمان باهلي (متوفاي ذي حجه سال 333 در جسر نهروان)؛ تلعکبري از وي در سال (331) حديث شنيده و از وي اجازه روايت دارد. [18] .

3. سلامة بن محمد؛ روايات وي در غيبت نعماني، بيشتر از احمد بن علي بن داود قمي است. [19] .

شيخ طوسي درباره سلامة بن محمد بن اسماعيل ارزني آورده است: نزيل بغداد، تلعکبري از وي در سال 328 حديث شنيده و از وي اجازه روايت دارد. [20] وي دايي ابوالحسن محمد بن احمد بن داود است.

به گفته نجاشي، احمد بن داود با خواهر سلامة بن محمد، ازدواج کرد و از وي ابوالحسن محمد بن احمد زاده شد. سلامة بن محمد، پس از مرگ پدر وي (احمد بن داود) او (ابوالحسن محمد) را به همراه خود به بغداد آورد و مدتي در بغداد اقامت گزيد. سپس در سال [سيصد و] سي و سه، به شام رفت و بعد به بغداد بازگشت و در سال 339 در آن جا درگذشت. [21] .

احتمال بيشتر آن است که نعماني، از سلامة بن محمد در بغداد [و نه در شام ] و در حدود همان سال 328 - که تلعکبري از سلامه حديث شنيده - روايت دريافت داشته است.

4 و 5. ابوالحسن عبدالعزيز بن عبدالله بن يونس موصلي اکبر و برادر وي ابوالقاسم عبدالواحد؛ تلعکبري از هر دو برادر در سال 326 حديث شنيده و از عبدالعزيز اجازه دريافت داشته است. [22] .

6. محمد بن يعقوب کليني؛ نعماني از وي بسيار روايت مي کند. در سال 327 چند نفر از راويان کافي در بغداد (باب الکوفه درب سلسله) از کليني حديث شنيده اند. [23] کليني در سال 328 يا 329، در همين شهر از دنيا رفت و در مقبره «باب الکوفه» به خاک سپرده شد. [24] .

روايت نعماني از کليني، بايد در حدود سال 327 در بغداد باشد. البته به گزارش ابن عساکر، کليني به دمشق قدم نهاد و در بعلبک به نقل از پاره اي از مشايخ خود، حديث نقل کرد؛ [25] ولي ظاهراً سفر نعماني به شام، پس از مرگ کليني بود. لذا نمي توان روايت نعماني از کليني را مربوط به اين سفر دانست.

- از ديگر مشايخ نعماني - که نشانه هايي از حضور آنها در بغداد وجود دارد - احمد بن محمد بن عمار کوفي است (که تلعکبري از وي روايت کرده است) [26] محمد بن عبدالله بن جعفر حميري (در ترجمه وي در رجال نجاشي) از وي نقل مي کند که نسخه من از کتب «مساحت» احمد بن ابي عبدالله برقي گم شد. از اصحاب ما، در قم و بغداد و ري دراين باره پرسيديم، اين کتب را در نزد کسي نيافتم... [27] .

- يکي از مشايخ نعماني علي بن احمد بند نيجي است. بندنيجين شهري نزديک به بغداد بوده است. [28] شايد وي همان علي بن احمد بن نصر بندنيجي باشد که ابن غضائري وي را ساکن رمله (از بلاد فلسطين) [29] مي داند. [30] لذا ظاهراً نعماني از وي در بغداد يا بلاد شام، حديث اخذ کرده است.

- يکي از مشايخ ديگر نعماني - که نام وي تنها در کنار نام محمد همّام ذکر شده - محمد بن الحسن بن محمد بن جمهور عمّي است - به گفته قاضي محسن بن علي تنوخي (مؤلف نشوار المحاضرة) وي از شيوخ اهل ادب در بصره بوده و با پدر قاضي تنوخي، بسيار ملازمت داشته است. [31] قاضي محسن تنوخي - که خود بزرگ شده بصره مي باشد - [32] از وي خط و انشا آموخته و بسيار ملازم اوبوده است. [33] حال آيا نعماني در بصره، از محمد بن الحسن بن محمد بن جمهور حديث دريافت کرده يا همچون محمد بن همّام در بغداد؟ روشن نيست.

باري با دقّت در آنچه گفته آمد، مي توان اين تصوير از زندگي نعماني را به واقعيت نزديک دانست که وي - که از اهل بغداد نبوده - در حدود سال 327 در اين شهر مي زيسته و تا حدود سال 330 و 331 از مشايخ حديثي در اين شهر، استفاده برده است. در حدود سال 332 و 333 به بلاد شام رفته و در سال 342 در حلب بوده است. در آن جا کتاب خود را براي شاگرد خود، روايت کرده و احتمالاً در همين شهر آن را تأليف کرده و در بلاد شام در گذشته است.

گفتني است که اندکي پيش از سال 330، چند نفر از دانشمندان شيعي، به بغداد مهاجرت کرده اند: يکي محمدبن يعقوب کليني و ديگري ابو عبدالله نعماني که در سال 327 در بغداد بوده اند. هجرت سلامة بن محمد ارزني، به همراه خواهرزاده خود ابوالحسن محمد بن احمد بن داود قمي هجرت آنها هم به بغداد، بايد در همين سنوات باشد. سلامة بن محمد و محمد بن يعقوب کليني و ابوعبدالله نعماني هر سه به بلاد شام سفر کرده اند. سفر سلامة بن محمد به شام در سال 333 بايستي تقريباً هم زمان با سفر ابو عبدالله نعماني باشد. اين سفرهاي مشابه، آيا از عامل مشترکي نشأت گرفته است؟ آيا مي توان چنين تصور کرد که حضور خاندان شيعي «آل حمدان» به ويژه سيف الدوله امير دانش دوست و ادب پرور - که دانشمندان را گرامي مي داشت - در اين سفرها مؤثر بوده است. [34] ابن جعابي، محدّث شيعي معروف بغداد، به نزد سيف الدوله رفت وي او را به خود، نزديک ساخت و از خاصّان او گرديد. [35] سيف الدوله درست در همان سال 333، حلب را به تصرف خود در آورده است. استيلاي کامل وي بر حلب، در اوايل سال 334 رخ داده است. [36] .

به هر حال لقب «الکاتب» درباره نعماني، مي تواند ناظر به نوعي ارتباط بين وي و صاحب منصبان باشد، ولي اين که وي کاتب چه کسي بوده است، روشن نيست.


پاورقي

[1] در سندي در غيبت طوسي: 127 / 90 از وي با عبارت «المعروف با بن ابي زينب النعماني الکاتب» ياد شده است.

[2] رجال نجاشي: 383 / 1043.

[3] تمام تاريخ ها در اين مقاله، به تاريخ هجري قمري است.

[4] غيبت نعماني: 62 / 5.

[5] همان، 249/ 6.

[6] معجم البلدان: 17، (اطلس تاريخ الاسلام (موارد متعدد)، معجم ما استعجم (ط عالم الکتب، بيروت، 1403) ج 1: 93.

[7] غيبت نعماني: 39 / 1.

[8] همان: 102 / 37.

[9] تاريخ بغداد 11:301 و 302 / 6091.

[10] تاريخ دمشق 40:26 / 4635.

[11] مقدمه ابن صلاح: 309؛ تدريب الراوي 2: 789؛ تجريد اسانيد الکافي: 11 و مقايسه کنيد با انساب سمعاني 4:264.

[12] توضيح المشتبه، 4: 49؛ اکمال ابن ماکولا، 3:396؛ تاريخ دمشق، 40:27 به نقل از عبدالغني بن سعيد.

[13] همان: 18.

[14] همان جا (حاشيه 2).

[15] تاريخ بغداد، 5: 22؛ رجال طوسي:409 / 5949: 30، مقايسه کنيد با فهرست طوسي (تحقيق سيد عبدالعزيز طباطبايي): 70 / 86، رجال نجاشي: 95 / 233 که تاريخ وفات وي را 333 ذکر کرده اند که ظاهراً اشتباه است.

[16] تاريخ بغداد 5: آخر ص 18 (به نقل از شاگر ابن عقده: ابن جعابي).

[17] تاريخ بغداد 5: 15 (و نيز ص 22، سطر 16)، امالي طوسي: 269 / 501، مجلس 10،ج 39).

[18] رجال طوسي: 409 / 5950: 21.

[19] غيبت نعماني: 134 / 18، 149 / 6، 286 / 6 و نيز ر. ک: ادامه مقاله.

[20] رجال طوسي: 427: 6139: 4.

[21] رجال نجاشي: 192 / 514.

[22] رجال طوسي: 431 / 6183 و 6184: 26 و 27.

[23] مشيخه تهذيب 10: 29؛ مشيخه اسبتصار، 4: 310.

[24] فهرست طوسي: 395 / 603، رجال طوسي: 439 / 6277، رجال نجاشي: 377 / 1026، اکمال ابن ماکولا 7:144.

[25] تاريخ دمشق، 56:297.

[26] فهرست طوسي: 71 / 88 و نيز ادامه مقاله.

[27] رجال نجاشي: 355 / 949.

[28] انساب سمعاني 1: 402.

[29] انساب سمعاني، 3:91.

[30] مجمع الرجال 4: 165، خلاصه علامه حلي: 235 / 27 رجال ابن داود: 481 / 320 رجال ابن غضائري (گردآوري سيد محمد رضا حسيني جلالي):82/3، گفتني است که در لقب وي در برخي از موارد فوق تصحيفاتي رخ نموده است.

[31] نشوار المحاضرة 4: 109 به نقل از معجم الادباء 6: 498 و نيز ر. ک. نشوار 3: 258 / 165.

[32] نشوار المحاضرة، مقدمه مصحح، ص 19 و 20.

[33] نشوار المحاضرة، 4:109.

[34] دائرةالمعارف بزرگ اسلامي، ذيل مدخل آن حمدان، 1:692 به نقل از ثعالبي، يتيمه الدهر 1:11 و غير آن.

[35] فهرست طوسي: 325 / 506.

[36] دائرةالمعارف بزرگ اسلامي، همانجا (1: 690).