بازگشت

شريف ابوعبدالله محمد بن عبيدالله بن حسين بن طاهر بن يحيي حسي


نام وي را در کتاب هاي انساب و تراجم نيافتيم؛ ولي با توجه به نام پدر و جدش در کتاب هاي انساب، نسب وي چنين است: «ابوعبدالله محمد بن ابي القاسم عبيدالله بن ابي عبدالله الحسين بن ابي الحسين طاهر بن يحيي نسّابه معروف به عبيدلي بن الحسن بن جعفر الحجة بن عبيدالله الاعرج بن الحسين الاصغر بن الامام زين العابدين».

در فخري، درباره پدرش ابوالقاسم عبيدالله مي گويد: «وي در حجاز بوده و اعقاب وي در مصر». [1] .

عالمان نسب شناس درباره جد وي ابوعبدالله حسين گفته اند: اعقاب وي در رمله و مصر مي باشند. [2] مصر به شام و حلب - که مسکن ابوعبدالله نعماني در اواخر عمر و محل وفات وي بوده - نزديک بوده و رمله از شهرهاي شام به شمار مي آيد.

لباب الانساب، وفات عموي پدر وي، عبيد الله بن طاهر بن يحيي را، در سال 329 ذکر کرده است. [3] اين کاملاً تناسب دارد که نوه برادر وي، محمد بن عبيد الله بن حسين بن طاهر، راوي از ابوعبدالله نعماني باشد.

روايت وي از نعماني را در لا به لاي جلدي از تاريخ دمشق ابن عساکر - که به ترجمه حضرت امير (ع) اختصاص دارد - يافتيم.

پايان اين قسمت از مقاله را با نقل اين روايت شريف و ترجمه آن زينت مي بخشيم:

«أخبرنا أبوبکر محمد بن عبدالباقي، نا أبوإسحاق إبراهيم بن سعيد الحبال، نا الشريف أبوعبدالله محمد بن عبيدالله بن الحسين بن طاهر بن يحيي الحسيني، نا ابوعبدالله الکاتب النعماني، نا أحمد بن محمد بن سعيد، نا علي بن الحسن التيمي، نا جعفر بن محمد بن حکيم، و جعفر بن أبي الصبّاح، قالا: نا إبراهيم بن عبدالحميد عن رقبة بن مصقلة العبدي [4] عن أبيه عن جدّه قال: أتي رجلان عمر بن الخطاب في ولايته يسألانه عن طلاق الإمة فقام معتمداً بشي ء بينهما حتي أتي حلقة في المسجد، و فيها رجل أصلع، فوقف عليه، فقال: يا أصلع ما قولک في طلاق الامه؟ فرفع رأسه اليه ثم أومأ إليه بإصبعيه فقال عمر للرجلين: تطليقتان، فقال أحدهما: سبحان الله، جئنا لنسألک و أنت أميرالمؤمنين فمشيت معنا حتي وقفت علي هذا الرجل [فسألته ]فرضيت منه بأن أومأ إليک، فقال: أو تدريان من هذا؟ قالا: لا، قال: هذا علي بن أبي طالب أشهد علي رسول الله (ص) سمعته و هو يقول: «لو أنّ السماوات السبع وضعن في کفة ميزان، و وضع إيمان علي في کفة ميزان لرجح بها إيمان علي»؛ [5] .

دو مرد در هنگام خلافت عمر بن خطاب، به نزد وي رفته، از [تعداد] طلاق کنيز [که پس از آن زن بر شوهرش حرام مي گردد، تا محلّل در بين واقع شود] پرسيدند؛ عمر به چيزي تکيه کرده، برخاست و در ميان آن دو، به مسجد آمد و به حلقه اي رسيد. در آن حلقه مردي بود موي پيشاني رفته. بر بالاي سر وي ايستاد و گفت: اي موي پيشاني رفته [6] ، نظر تو درباره طلاق کنيز چيست؟ مرد سرش را به سوي او بلند کرد؛ سپس با دو انگشت بدو اشاره نمود. عمر به آن دو مرد گفت: «دو بار طلاق». يکي از آن دو گفت: سبحان الله! ما براي پرسش به نزد تو - که پيشواي مؤمناني - آمديم؛ [اما] تو با ما حرکت کردي تا بر بالاي سر اين مرد ايستادي [و از وي سؤال کردي ] و به اشاره وي به تو، رضايت دادي؟!

عمرگفت: مي دانيد که اين مرد کيست؟ گفتند: نه. عمر گفت: او علي بن ابي طالب است: [خداي را ]شاهد مي گيرم [7] که از پيامبر خدا شنيدم که فرمود: اگر هفت آسمان را در يک کفه ترازو نهند و ايمان علي را در کفه ديگر، ايمان علي سنگين تر خواهد بود».


پاورقي

[1] تهذيب الانساب، ص 233؛ شجره مبارکه، ص 149، منتقله الطالبيه، صص 146 و 300؛ نام وي در فخري، صص 58 و 61؛ اصيلي، ص 309؛ عمدة الطالب، ص 327؛ تحفة الازهار، ص 198؛ لباب الانساب، ص 616؛ انساب شريف ابي الحسن فتوني، (ص 145 نسخه خطي به خط و تنظيم مرحوم آيت الله زنجاني - جدّ نگارنده -) نيز آمده است.

[2] لباب الانساب، ص 616.

[3] ابن عساکر پس از ذکر حديث، توضيح مي دهد که نام عبدالله بن الحويعة بن صبرة العبدري (که در برخي اسناد به صورت محرف عبدالله بن ضبيعة العبدي آمده)، از اين قسمت سلسله اسناد افتاده است.

[4] تاريخ مدينه دمشق، ج 42، صص 340 و 341.

[5] اين عبارت ترجمه «اصلع» مي باشد. شايد کاربرد اين تعبير (به جاي مثلاً: يا اباالحسن) در بي اعتنايي امام (ع) در پاسخ به وي مؤثر بوده است.

[6] يا شهادت مي دهم (با توجه به قرائت اشهد، از باب افعال يا به صيغه ثلاثي مجرد).

[7] رجال نجاشي، ص 261 / 684، ص 377 / 1026.