شناخت بيشتر برخي از استادان نعماني
در لابه لاي بحث هاي پيشين، به تناسب توضيحات چندي در معرفي اساتيد نعماني آورديم؛ در اين جا نکات ديگري نيز مي افزاييم:
الف) غالب مشايخ نعماني، از مشايخ شناخته شده طائفه اماميه اند. در ميان اساتيد وي، پيروان مذاهب ديگر هم ديده مي شود. ابوالعباس بن عقده کوفي [1] ، محدّث زيدي جارودي، حافظ چيره دست، با محفوظات حديثي خيره کننده (249 - 332)، از اساتيد نعماني است.
نعماني از وي با نام احمد بن محمد بن سعيد ابن عقده کوفي، بسيار روايت مي کند. در نخستين مورد به دنبال نام وي مي افزايد: کسي در وثاقت و آگاهي او به حديث و رجال حديث اشکال نکرده است.
در نام وي چنان چه مي بينيد الف «ابن»، پيش از «عقده» نگاشته شده [2] است. علت اين امر آن است که عقده، نام پدر «سعيد» نيست؛ بلکه لقب «محمد» مي باشد. [3] بنابراين «عقده» وصف «سعيد» نيست تا در نگارش الف «ابن» حذف شود؛ بلکه وصف، يا بدل، يا عطف بيان از «احمد» مي باشد. از اين رو بايد الف «ابن» نگارش يابد.
ب) نعماني از غير شيعيان نيز روايت مي کند؛ همچون محمد بن عثمان [عثمان بن محمد. ظ. ]ذهبي که روايات وي، در باب «ما روي ان الائمة اثنا عشر من طريق العامه» [4] وارد شده است.
نعماني باب ديگري در اين زمينه گشوده است که با روايت از همين راوي، آغاز مي گردد. [5] اسناد ديگر اين باب - که اسناد عامي است - گويا همگي از روايات همين راوي است که اوايل اسناد آن ها، حذف شده و به اصطلاح «معلّق» مي باشد. اين راوي ظاهراً عامي است.
نعماني از محمد بن عبدالله بن المعمر الطبراني روايت کرده و درباره وي گفته است: «و کان هذا الرجل من موالي يزيد بن معاوية و من النصّاب». [6] در نسخه «رضويه» «من» در اين عبارت نيامده است. بنابراين کلمه «موالي» (با ضم اول) به معناي دوستدار خواهد بود. در نسخه «مرعشيه» نيز به جاي «من موالي»، «يوالي» ذکر شده که معناي آن با معناي نسخه پيشين يکي است. نسخه چاپي هم مي تواند به همين معنا باشد؛ ولي غالباً «مولي» (ج موالي)، به معناي آزاد شده است و در اين جا مراد مي تواند اين باشد که يکي از اجداد او، آزاد شده يزيد بن معاويه است. [7] .
مذهب برخي از مشايخ گمنام نعماني، همچون ابوالقاسم الحسين بن محمد بارزي، [8] روشن نيست.
ج) يکي از اساتيد نعماني، ابوسليمان احمد بن هوذه باهلي است که از ابراهيم بن اسحاق نهاوندي روايت مي کند. نعماني از او با عبارت هاي گوناگون روايت کرده است؛ از جمله:
«ابوسليمان احمد بن هوذة بن ابي هراسة الباهلي»؛ [9] .
«[ابوسليمان ] احمد بن نصر بن هوذه باهلي»؛ [10] .
شبيه اين عنوان، در مقدمه غيبت نعماني، در شمار اساتيد نعماني ديده مي شود [11] که صحيح نيست. شيخ طوسي وي را در رجال خود آورده، گويد: «احمد بن نصر بن سعيد باهلي، معروف به ابن ابي هراسة... پدر وي هوذه لقب داشته است... وي در ذي حجه 333 درگذشت». [12] .
در اين عنوان «بن» زايد مي باشد؛ [13] چنان چه در نسخه «رضويه» نيامده است و احتمال دارد که «احمد بن هوذة ابن ابي هراسه الباهلي» صحيح باشد. [14] .
در تاريخ بغداد، درباره وي آمده است: «احمد بن نصر بن سعيد ابوسليمان نهرواني، وي به ابن ابي هراسه معروف است. از ابراهيم بن اسحاق الاحمدي [15] روايت مي کند ابوبکر احمد بن عبدالله دوري ورّاق [16] ، از وي روايت کرده، گويد: از نهروان بر ما وارد شد». [17] .
در عنوان احمد بن نصر بن هوذه، يا «بن نصر» زايد بوده و از درج حاشيه در متن پديد آمده است، يا «بن» پس از «نصر» بايد حذف گردد و يا بايد نام راوي به صورت احمد بن نصر ابن هوذه - با الف «ابن» - نگارش يابد.
در فهرست مشايخ نعماني، در خاتمه مستدرک [18] از وي با عنوان «احمد بن محمد بن هوذه بن هراسه» ياد نموده که در آن «هراسه» به اشتباه، به جاي ابي هراسه جاي گرفته است. «محمد» نيز مصحف «احمد» بوده و افزوده شدن اين نام، در سلسله نسب او، از باب جمع بين نسخه صحيح و نسخه مصحف مي باشد؛ پس «بن محمد» در اين عنوان زايد است.
در اين جا متذکر مي شويم که ما پيش تر حضور احمد بن هوذه را در بغداد، از روايت تلعکبري (شيخ محدثان بغدادي) از او استنباط کرده بوديم؛ ولي ترجمه وي در تاريخ بغداد - که مربوط به ساکنان بغداد يا کساني است که به بغداد وارد شده اند - به ويژه با عنايت به عبارت ابوبکر دوري - که در بغداد بوده و ناظر به ورود احمد بن نصر به اين شهر است - دليل روشن تري بر حضور او در بغداد است.
د) يکي از اساتيد نعماني، علي بن احمد بندنيجي است که هماره از عبيدالله بن موسي (علوي عباسي) روايت مي کند. [19] .
پيش تر گفتيم که شايد وي، همان علي بن احمد بن نصر بندنيجي است که ابن غضائري، او را ساکن رمله (از بلاد فلسطين) مي داند. [20] .
سندي در امالي طوسي، به نقل از ابوالمفضّل (محمد بن عبدالله شيباني) آمده است که اين احتمال را تقويت مي کند: «حدّثنا علي بن احمد بن نصر البندنيجي بالرقه، قال: حدّثنا ابوتراب عبيدالله بن موسي الروياني، [21] قال: حدّثنا عبدالعظيم بن عبدالله الحسني، قال: حدّثنا ابوجعفر محمد بن علي عن ابيه عن جدّه عن جعفر بن محمد...». [22] .
ابوالمفضل شيباني، محدث پرتلاش در برگرفتن حديث از مشايخ، در سال هاي چندي از اساتيد بسيار حديث دريافت داشته است [23] و تقريباً هم طبقه ابوعبدالله نعماني مي باشد.
به هر حال نام «الرقه» در اين سند، با نام «الرمله» در رجال ابن غضائري در نگارش با يکديگر شبيه بوده است. لذا اين احتمال به ذهن مي آيد که يکي از اين دو، تصحيف ديگري باشد. هر چند کاملاً محتمل است که کسي در يکي از اين دو شهر، زندگي و در شهر ديگر حديث نقل کند. [24] .
سند ديگري شبيه اين سند، در اقبال به نقل از همان ابوالمفضّل محمد بن عبدالله شيباني، نقل شده است: «حدّثني (حدّثنا خ.ل) علي بن نصر السبند ينحي، قال: حدّثني عبدالله (عبيدالله خ. ل) بن موسي عن عبدالعظيم الحسني عن ابي جعفر الثاني (ع) - في حديث - قال: من زار الحسين...». [25] .
علي بن نصر، ظاهراً همان علي بن احمد بن نصر است که نام پدر وي، افتاده يا در نسب او اختصار رخ داده است. به هر حال لقب وي، مصحّف «البندنيجي» است.
ه) از اساتيد نعماني - که در اسناد بسياري از غيبت واقع است - علي بن حسين مسعودي است که بيشتر بدون لقب ودر چند جا با لقب مسعودي [26] از وي روايت کرده است.
در فهرست استادان نعماني در خاتمه مستدرک، پس از ذکر نام وي، مي افزايد: «صاحب اثبات الوصية و مروج الذهب، عن محمد بن يحيي العطّار بقم». [27] .
در مقدمه غيبت نعماني در شمار اساتيد وي آمده است: «1. علي بن الحسين [المسعودي ] حدّثه بقم ظاهراً». [28] .
در حاشيه استظهار شده که وي، علي بن بابويه قمي است. توضيح اين امر در ادامه و به طور روشن تر، در حاشيه سندي از غيبت آمده است. مصحّح در حاشيه سندي با اين لفظ «اخبرنا علي بن الحسين قال حدّثنا محمد بن يحيي العطار بقم»، مي نويسد: مراد از علي بن الحسين - به قرينه «بقم» - علي بن بابويه معروف است؛ لکن در جاهايي از کتاب پس از نام وي، «المسعودي» افزوده شده است. به گمان من اين کلمه، از افزوده هاي ناسخان است که به گمان اين که مراد از اين نام هم اوست، افزوده شده است. علي بن حسين مسعودي، هيچ گاه به شهر قم وارد نشده و کسي چنين سخني را نگفته است. علاوه بر اين که محمد بن يحيي، از مشايخ علي بن بابويه بوده؛ نه از مشايخ مسعودي. [29] .
در اين جا مطالبي چند يادکردني است:
يکم: برخي از محققان عقيده دارند که دو نفر به نام علي بن حسين مسعودي در قرن چهارم مي زيستند: يکي مورخ معروف مؤلف مروج الذهب و التنبيه والاشراف که بي ترديد از عامه است (البته با گرايش هاي شيعي) و ديگري مؤلف اثبات الوصيه که امامي مذهب بوده، استاد نعماني همين فرد است.
چنانچه اين مبنا را بپذيريم، هيچ وجهي ندارد که وصف «مسعودي» را زايد بينگاريم. همچنين اين سخن محدّث نوري و مقدمه کتاب غيبت - که علي بن حسين مسعودي را در اسناد غيبت، همان مؤلف مروج الذهب دانسته اند - صحيح نخواهد بود.
گفتني است که بي ترديد، مؤلف اثبات الوصية، مسعودي مورخ معروف نيست؛ ولي احتمال دارد که اصلاً نام مؤلف اين کتاب، علي بن حسين مسعودي نباشد. از سوي ديگر چندان ثابت نيست که استاد نعماني، همان مؤلف اثبات الوصية باشد. دراين باره در مقاله «اثبات الوصية و صاحب مروج الذهب» بيشتر سخن خواهيم گفت.
دوم. ما چه مسعودي را متعدد بدانيم، يا واحد، آيا دليلي در دست است که نعماني، از علي بن حسين مسعودي مورخ روايت نمي کند؟
سه دليل مي توان در اين زمينه ذکر کرد [و يا ذکر کرده اند] :
1. کسي نگفته که مسعودي مورخ، به قم آمده؛ ولي استاد نعماني از محمد بن يحيي عطار در قم حديث برگرفته است. اين دليل ناتمام است؛ زيرا مسعودي در جايي از مروج الذهب تصريح مي کند که به قم وارد شده است. [30] .
2. استاد نعماني، همواره از محمد بن يحيي عطّار روايت مي کند؛ ولي روايت صاحب مروج الذهب از وي، در جايي ديده نشده است. اين دليل نيز نادرست است؛ چه اين که ترجمه احوال مسعودي مورخ در کتاب هاي تراجم و رجال، بسيار کوتاه و نارسا است و به هيچ وجه اساتيد صاحب مروج الذهب روشن نيست. بنابراين شايد وي از محمد بن يحيي عطار روايت کرده باشد.
3. استاد نعماني، بي ترديد امامي است و روايات وي، شيعي ناب مي باشد؛ مثلاً او رواياتي را در وصف «حضور دوازده امام (ع) در ابتداي آفرينش در عرش پروردگار» [31] و يا وصف «ائمه و شيعيان آن ها در عالم ذر» نقل کرده [32] که نقل آن ها از سوي مسعودي مورخ، بعيد است.
اين دليل - که قوي ترين دليل مي باشد - هرچند احتمال روايت نعماني را از مسعودي مورخ مستبعد مي سازد؛ ولي دليل کافي بر نفي آن نيست ؛ زيرا نقل يک روايت، دليل بر اعتقاد به صحّت مضمون آن نيست. به ويژه مسعودي مؤلف مروج الذهب، رواياتي نقل کرده و کتاب هايي تأليف نموده که کاملاً با نقل روايات فوق سازگار است. در اين باره در مقاله «اثبات الوصية و صاحب مروج الذهب» بيشتر سخن گفته ايم.
از سوي ديگر، در فصل دوم اين مقاله، خواهيم گفت که روايات علي بن حسين مسعودي، در غيبت نعماني همگي به محمد بن علي کوفي مي رسد و ظاهراً همگي، برگرفته از کتاب وي مي باشد و علي بن حسين مسعودي، در طريق به کتاب محمد بن علي کوفي مي باشد. در طرق به کتاب ها، چه بسا سلسله اسناد، تنها از طريق اجازه عامه، روايت را دريافت داشته اند. در نتيجه اين امر دليل بر آن نيست که علي بن حسين مسعودي (استاد نعماني)، دقيقاً از محتواي رواياتي که اجازه آن ها را به نعماني داده، آگاه باشد. لذا نمي توان از اين راه، روايت نعماني را از علي بن حسين مسعودي عامي صاحب مروج الذهب انکار کرد.
البته اشاره شد که احتمال تعدّد علي بن حسين مسعودي، کاملاً مطرح است و مظنون آن است که استاد نعماني، غير از صاحب مروج الذهب است.
سوم. گفتيم که مصحّح غيبت نعماني، از عبارت «بقم» در هنگام روايت علي بن الحسين از محمد بن يحيي عطار، استنباط کرده که مراد از علي بن الحسين، علي بن بابويه معروف است.
محدث نوري، درست برعکس از همين عبارت نتيجه گرفته که مراد، ابن بابويه معروف نيست؛ زيرا صدور اين عبارت از علي بن حسين بن بابويه، ساکن در قم مناسب نيست.
کلام مصحّح غيبت نعماني، بسيار شگفت انگيز است! ما هيچ توضيحي در اين زمينه نيافتيم که چگونه عبارت «بقم»، نشانگر آن است که مراد از علي بن الحسين، علي بن بابويه قمي معروف است. البته کلام محدث نوري (ره) قابل توجه است. در اين جا نخست توضيحي درباره اين کلام آورده، سپس آن را بررسي خواهيم کرد.
علي بن الحسين بن بابويه - به تعبير نجاشي - شيخ قميان و پيشوا، فقيه و معتمد ايشان در عصر خود بود. دليلي در دست نيست که وي، در غيرقم سکونت داشته باشد. البته او در اواخر عمر (در سال تناثر نجوم در سال 323) به بغداد وارد شده که ظاهراً در مسير سفر به حج بوده است. [33] از کسي که خود اهل قم و ساکن اين شهر مي باشد بعيد مي نمايد که در هنگام روايت از محمد بن يحيي عطار - که او نيز از مشايخ قميّان مي باشد - به اين نکته اشاره کند که روايت وي از محمد بن يحيي عطار، در قم بوده است؛ زيرا اين گونه توضيحات، معمولاً در جايي افزوده مي شود که مکان روايت، از ويژگي خاصي برخوردار باشد و درجايي که استاد و شاگرد هر دو از اهل قم بوده [34] ، علي القاعده روايت در قم صورت گرفته و نيازي به چنين قيدي - که شبيه توضيح واضحات است - نيست.
در بررسي اين کلام، عرض مي کنيم که با اين استدلال، نمي توان به گونه قاطع گفت: مراد از علي بن حسين، در اسناد غيبت نعماني، علي بن حسين بن بابويه نيست؛ زيرا اگر علي بن حسين، در شهري غير از قم (همچون بغداد) براي نعماني حديث کرده باشد؛ مقيد ساختن مکان تحديث محمد بن يحيي به شهر قم، رکاکت بسيار ندارد.
البته انصاف آن است که اين دليل، در تضعيف اين احتمال که مراد از علي بن حسين، ابن بابويه است، مفيد مي باشد.
باري اگر ما با اين دليل، مراد بودن ابن بابويه را از اسناد فوق انکار نکنيم؛ لااقل مي توان گفت که دليلي نداريم که مراد از علي بن حسين در اين اسناد، ابن بابويه است و مجرد روايت ابن بابويه از محمد بن يحيي عطار، در اثبات اين امر کافي نيست؛ زيرا شاهدي در دست نيست که راوي از محمد بن يحيي - به نام علي بن الحسين - ، تنها ابن بابويه است.
چهارم. مصحح غيبت نعماني در مقدمه کتاب، سخني آورده که از تمامي سخنان گذشته شگفت آورتر است. ايشان مي گويد: «ظاهراً علي بن حسين، براي نعماني در قم حديث کرده است». در حالي که اسناد غيبت، دقيقاً بر خلاف اين مطلب گواه است؛ چون اگر نعماني در قم، از علي بن حسين حديث شنيده باشد، ديگر معنا ندارد که علي بن حسين بگويد که در قم، از محمد بن يحيي عطار حديث دريافت داشته است. از سوي ديگر ما هيچ دليلي نيافتيم که حضور نعماني را در قم نشان دهد.
نتيجه اين بحث آن است که استاد نعماني، علي بن حسين مسعودي (و نه علي بن بابويه) است که از محمد بن يحيي عطار در قم حديث دريافت داشته است، محل روايت نعماني از مسعودي معلوم نيست و مظنون آن است که اين شخص، غير از مسعودي، مؤلف مروج الذهب مي باشد و احتمالاً وي مؤلف اثبات الوصية است.
پاورقي
[1] ر.ک: تاريخ بغداد، ج 5، ص 14؛ رجال نجاشي، ص 94 / 233؛ رجال طوسي، ص 409 / 5949؛ فهرست طوسي، ص 68 / 86؛ سير اعلام النبلاء، ج 15، صص 345 - 352؛ لسان الميزان، ج 1، صص 399 - 402.
[2] برخي از بزرگان اين نکته را به مصحح غيبت نعماني يادآور شده اند. ايشان اين نکته را در کتاب غيبت رعايت کرده، ولي در چاپ تهذيب که پس از غيبت از سوي مصحح، انتشار يافته اين نکته ويرايشي از نظر دور مانده است. (ج 1، ص 168 / 54، ص 464 / 164، ج 2، ص 219 / 70، ج 3، ص 33 / 32، ص 195 / 19، ج 4، ص 149 / 39، ج 5، ص 8 / 21).
[3] ر.ک: مصادر عامه، ترجمه ابن عقده، به ويژه تاريخ بغداد، ج 5، ص 14.
[4] غيبت نعماني، صص 102 - 107.
[5] غيبت نعماني، ص 116 / 1 و نيز ص 126 / 23.
[6] غيبت نعماني، ص 39، در برخي نسخ به جاي النصّاب، الثقات آمده که مصحّف است؛ به ويژه اگر موالي را به معناي دوستداران بگيريم، يا به نسخه «رضويه» و نسخه «مرعشيه» توجه کنيم.
[7] «مولي» معاني مختلفي دارد، در کتاب هاي رجال و اسانيد حديث، معمولاً به معناي آزاد شده به کار مي رود. ذکر اين وصف در کتاب هاي رجال، از آن رو است که آزاد شدن يک بنده، نوعي پيوند و الحاق وي و فرزنداني را - که پس از آزادي زاده شده اند - به شخص آزاد کننده و قبيله وي، سبب مي گردد. لذا کتاب هاي رجالي - که انساب راويان را ذکر مي کنند - به ذکر اين وصف توجه دارند. عبارت حديثي «مولي القوم منهم - او من انفسهم -» به پيوند «ولا» اشاره دارد (مصادر حديثي از جمله، غيبت نعماني، ص 235؛ غيبت طوسي، ص 190؛ بحارالانوار، ج 103، صص 203 و 204).
[8] در نسخه چاپي غيبت نعماني، ص 34 به جاي بارزي که در نسخه رضويه و مرعشيه آمده، باوري ذکر شده است.
[9] غيبت نعماني، ص 209 / 17 و نظير آن در امالي طوسي، ص 479 / 1048، ص 481 / 1051، ص 491 / 1085 (مجلس، ص 17 / 7 و ص 20 و 54).
[10] غيبت نعماني؛ ص 127 / 1. آقاي مهدي پور، در نسخه خود «بن نصر» را درون کروشه (][) قرار داده اند که نمي دانم به اعتماد نسخه اي بوده يا تصحيح اجتهادي است؟.
[11] غيبت نعماني، (مقدمه)، ص 14 / 2.
[12] رجال شيخ طوسي، ص 409 / 5950: 31.
[13] نظير اين عنوان با حذف «بن» در غيبت نعماني، ص 57 / 1 ديده مي شود.
[14] اين احتمال، برپايه اين نکته استوار است که «ابن ابي هراسه» را تابع احمد، و نه وصف هوذه بگيريم؛ همچون احمد بن محمد بن سعيد ابن عقدة که پيشتر ياد کرديم. نمونه ديگر اين بحث، محمد بن علي ابن الحنفية است که غالباً در «ابن» پيش از «الحنفيه»، الف را در هنگام نگارش حذف کرده اند؛ ولي با توجه به اين که «الحنفيه» وصفي درباره مادر محمد - و نه نام پدر حضرت علي (ع) است - نگارش الف «ابن» لازم است. (ر.ک: کمال الدين، ج 1، صص 33 و 35 و مقايسه کنيد با ص 44).
گفتني است که در تهذيب، ج 9، ص 241 / 27، هم در چاپ نجف و هم در چاپ استاد غفاري، درنام محمد بن علي ابن الحنفيه، کلمه ابن الحنفيه در آغاز سطر قرار گرفته است. طبعاً طبق رسم نگارش کنوني، الف «ابن» خواه ناخواه نگاشته مي گردد. در نتيجه فايده معنوي ذکر «الف» از دست رفته است. آيت الله والد - مدّ ظلّه - به همين جهت در تصحيح رجال نجاشي، بر خلاف رسم کنوني الف «ابن» را در اوائل سطور حذف کرده اند تا اگر در موردي الف «ابن» در اول سطر نگاشته شود، فايده معنوي داشته باشد.
[15] الاحمدي، مصحف الاحمري است، در تاريخ بغداد پس از اين نام افزوده: شيخ من شيوخ الشيعه، مصحح کتاب اين عبارت را مربوط به ابراهيم بن اسحاق دانسته، لذا آن را درون دو خط تيره گذشته، ولي ظاهراً اين وصف مربوط به شخص ترجمه شده - يعني احمد بن نصر - است.
[16] وي از مشايخ بغداديان بوده و به نوشته تاريخ بغداد، ج 4، ص 234 و 235 متولد به سال 299 و متوفي به سال 379 است.
[17] تاريخ بغداد، ج 5، ص 183 / 2640.
[18] خاتمه مستدرک، ج 21، ص 268، رقم 10، «ي».
[19] با قيد علوي عباسي در غيبت نعماني، ص 52 / 3، ص 155 / 15، ص 176 / 18، ص 205 / 8، ص 284 / 3 و با قيد عباسي در غيبت نعماني، ص 289 / 3، درباره روايت وي پس از اين بحث خواهيم کرد.
[20] اين احتمال وجود دارد که وي، همان عبيدالله بن موسي علوي عباسي باشد که در اسناد غيبت نعماني ديده مي شود. هر چند با عنايت به يکي نبودن اساتيد اين دو و نيافتن دليلي بر علوي بودن عبيدالله بن موسي روياني، نمي توان به اين امر حکم نمود.
[21] امالي طوسي، ص 589 / 1222؛ مج 25 / 11 و به نقل از آن در بحارالانوار، ج 2، ص 264 / ذيل 13.
[22] به گزارش خطيب بغدادي در تاريخ بغداد (ج 5: ص 468) نخستين سماع صحيح حديث ابوالمفضل شيباني (297 - 387) در سال 306 بوده است (و نيز ر.ک: امالي طوسي، ص 510 / 1116: مج 18 / 23، ص 511 / 1117: مج 18 / 23)، البته در امالي طوسي، ص 609 / 1257: مج 28 / 5 روايتي از ابي المفضل از برخي راويان درسال 304 هم آمده است. به هر حال دريافت حديث ابوالمفضل شيباني در سال هاي 307، 308، 310، 314، 316، 318، 321، 324، 328 (مورد اخير محل تأمل است: امالي طوسي، ص 641 / 1335: مج 32 / 21، مقايسه کنيد با ص 577 / 11191: مج 23 / 5، ص 590 / 1225: مج 25 / 14 که به جاي 328، 318 ذکر شده است) در مجالس مختلف امالي شيخ (مجالس ص 16 - 19، ص 22 - 25، ص 32) گزارش شده است. بنابراين وي تقريباً هم طبقه نعماني است.
[23] به ويژه ر.ک: احتجاج، ج 2، ص 607 (حدّث الشيخ ابوعلي الحسن بن معمر - محمد خ. ل - الرقّي بالرملة...).
[24] اقبال، ص 212 و به نقل از آن در وسائل، ج 14، ص 474 / 19633 و بحارالانوار، ج 101، ص 101 / 31 (هر دو با اين لفظ: علي بن نصر عن عبيدالله بن موسي) و نيز بحارالانوار،ج 98، ص 166 (با اين عبارت: علي بن نصر البرسجي قال حدّثنا عبيدالله بن موسي).
[25] غيبت نعماني، ص 188 / 43، ص 241 / 38، ص 312 / 2، وصف مسعودي در نسخ خطي کتاب هم ديده مي شود.
[26] خاتمه مستدرک، ج 19، ص 127.
[27] غيبت نعماني (مقدمه)، ص 14.
[28] غيبت نعماني، ص 285 / 1.
[29] مروج الذهب، (چاپ شارل پلا) ج 2، ص 124، بند 869. با استفاده از تذکّر استاد جلالي در مقدمه الامامة و التبصرة من الحيرة، ص 52.
[30] در غيبت نعماني، ص 85 روايتي آمده که در آن اشاره شده که طينت و سرشت همه امامان يکي بوده و در آغاز خلقت همگي در پيرامون عرش پروردگار يک وجود داشته اند و در آخر آن آمده: اولنا محمد و اوسطنا محمد و آخرنا محمد، نيز ر.ک: خاتمه مستدرک، ج 19، ص 125 و 126.
[31] غيبت نعماني، ص 90.
[32] به ضميمه مقاله مراجعه شود.
[33] با توجه به اين توضيح معلوم مي گردد که نمي توان در پاسخ استدلال محدث نوري به اين عبارت شيخ صدوق قمي تمسک جست که: حمزة بن محمد علوي در قم به من حديث کرد (معاني الاخبار، ص 301 / 1؛ عيون اخبار الرضا (ع)، ج 1، ص 227 / 5، ص 292 / 43، ج 2، ص 6 / 13، ص 159 / 24، ص 209 / 13، زيرا صدوق «نزيل ري» و نيز «شيخ الطائفه در خراسان» بوده (رجال نجاشي، ص 389 / 1049) و در شهرهاي مختلف سفر کرده و ساکن قم نبوده است. از سوي ديگر استاد وي نيز روشن نيست که ساکن قم بوده است، پس مقايسه روايت صدوق از حمزه بن محمد با روايت علي بن حسين از محمد بن يحيي عطار بي جاست.
[34] در غيبت نعماني، ص 97 از راوي و ناسخ کتاب با نام ابوالحسن شجاعي ياد شده که ظاهراً ابوالحسن در آن مصحف ابوالحسين مي باشد ر.ک: غيبت نعماني، ص 18، متن و حاشيه 2؛ غيبت طوسي، ص 127 / 90، ص 257 / 225؛ رجال نجاشي، ص 383 / 1043.