بازگشت

تاريخ، از آغاز تا تکامل


اين فراز از دعاي ندبه که طولاني ترين فرازهاي آن به شمار مي آيد، به بيان تفصيلي مراحل تکامل تاريخ مي پردازد که بر اين اساس، اين فراز را به چند بخش مي توان تقسيم کرد.

بخش اول:

فبعض اسکنته جنتک الي أن أخرجتَه منها... فنتبع آياتک من قبل أن نذّل و نخزي .

در بخش اول، گذري اجمالي به ماجراي بعثت انبيا دارد که بعد از ذکر حضرت آدم و جريان بيرون رانده شدن او از بهشت، به بيان هر يک از انبياي اولوالعزم به همراه مهم ترين حادثه اي که در طول رسالت آن ها رخ داده،مي پردازد. در ضمنِ چند کلمه، محوري ترين و اصلي ترين صحنه ي جريان قضاي الهي بر ايشان را بيان کرده است که اگر از منظر فلسفه ي تاريخي خواسته باشيم به اين بخش از دعا نگاه کنيم، بايد بگوييم که اين بخش به بيان سرحلقه هاي اساسي تکامل تاريخ که همان بعثت انبياي اولوالعزم است، پرداخته است. چرا که اگر ما، کمال جامعه ي بشري را مرحله ي تقرّب به سوي خداي متعال بدانيم که در آن ولايت الهي به ظهور رسيده و همه ي شؤون جامعه بر مدار اراده ي الهي مي چرخد، طبيعي است که عمده ترين مراحل کمال تاريخ را بعثت انبياي صاحب شريعت ارزيابي مي کنيم؛ زيرا با بعثت هر کدام از انبياي اولوالعزم که پيوند بين خداي متعال و جامعه بشري بودند، شريعت الهي بر روي زمين از کمال بيشتري برخوردار شد. در نتيجه، زمينه ي بندگي خدا بيش از پيش براي انسان ها فراهم گشته است و اين، ورود جامعه ي بشري به مرحله ي جديدي از هدايت را به دنبال مي آورد. در پايان اين بخش از دعا، يادآور مي شود که به وسيله ي بعثت اين انبيا، حجت الهي بر همه ي تاريخ تمام شده و با اين بيان، محدوده ي ربوبيت و ولايت الهي بر تاريخ را روشن مي کند که هيچ منافاتي با اختيار و اراده انسان ندارد، بلکه چه بسا انسان هايي که بعد از آمدن فرستادگان الهي (که از ناحيه ي آن ها، ولايت خدا بر جامعه جاري مي شود) باز هم راه باطل را پيش گيرند و تولي طاغوت را بپذيرند؛ زيرا قبل از اين، حفظ محور حق در تاريخ را مرهون تلاش هاي اين انبيا برمي شمرد.

بخش دوم:

الي أن انتهيتَ بالأمر الي حبيبک و نجيبک محمد صلي الله عليه وآله وسلم....

بعد از اتمام بررسي مراحل تحول تاريخ با بعثت برخي از انبياي اولوالعزم، در بخش دوم از اين فراز دعا، با بيان ويژگي هايي از پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه وآله به سراغ مرحله ي متکامل تري از تاريخ مي رود که با بعثت آخرين فرستاده ي خدا به وجود آمد. اين مطلب را با دقت در ويژگي هايي که در اين بخش از دعا براي رسول مکرم اسلام صلي الله عليه وآله برشمرده مي شود، مي توان دريافت. انتخاب پيغمبر اکرم صلي الله عليه وآله وسلم به عنوان سيد و آقاي همه ي مخلوقات، زبده ي برگزيدگان، برترين انتخاب شدگان و گرامي ترين کسي که خدا به او اعتماد کرده، همه حاکي از آن است که تقدم و سرآمد بودنِ آن حضرت بر ديگر انبيا، امري روشن و آشکار است. در نتيجه، بعثت آن حضرت نيز از ويژگي هاي منحصر به فردي برخوردار خواهد بود که از آن جمله مي توان، بعثت عام و فراگير پيامبر اسلام نسبت به جن و انس، نفوذ شريعت و رسالت آن حضرت به مشرق و مغرب و نُصرتش با رعب و ترس و حفاظت آن بزرگوار به وسيله ي بهترين ملايکه و در نهايت، وعده ي پيروزي او و دينش بر ديگر اديان و... را نام برد.

بنابر اين، به يقين، مي توان گفت اگر مراحل بلوغ و تکامل عالم با بعثت انبياي اوالوالعزم شروع شده باشد، با آمدن حضرت خاتم الانبياءصلي الله عليه وآله وسلم، وارد مرحله ي جديدي از بلوغ گشته و اين بلوغ و تکامل بايد به دست چنين فرستاده اي صورت مي گرفته که از چنين کمالات و درجاتي برخوردار بوده است (که انبياي گذشته فاقد اين ويژگي ها بودند). پس اوست که بر تاريخ مسلط است و اوست که با غلبه بر عالم، هدايت و تکامل نهايي جامعه ي بشري را به دست مي گيرد و اين، همان قضاي خداي متعال بر نبي مکرّم اسلام صلي الله عليه وآله وسلم است.

بخش سوم:

و ذلک بعد أن بوّئتَه مبوّء صدقٍ من اهله....

در بخش سوم اين فراز از دعا، با مطرح شدن جانشينان و اوصياي پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه وآله وسلم، به بيان نقش آن ها در پيش بُرد اهداف آن حضرت و در نتيجه، سير تکاملي تاريخ به وسيله ي هدايت آن بزرگواران پرداخته مي شود.

هرچند در بخش اول از اين فراز، به طور سربسته و مجمل از کنار مسأله ي وصايت ديگر انبياي اولوالعزم گذر شد: و تخيرتَ له أوصياء مستحفظاً بعد مستحفظ، ولي در اين بخش، ماجراي وصايت و جانشيني پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم به طور مفصل بيان مي شود و اين نشان گر سهم عمده ي ايشان در اين مرحله از تاريخ است، زيرا قضاي خداي متعال بر نبي اکرم صلي الله عليه وآله وسلم از طريق اوصياي آن حضرت - که اولياي برگزيده ي خدا هستند - ادامه پيدا مي کند. يعني از آن جا که خاندان نبي گرامي اسلام که از جانب خدا به جانشيني آن حضرت انتخاب شده اند، همگي نور واحدي هستند که خدا در بين ايشان، جايگاه خاصي رابه پيامبرش عطا کرده و در آيه اي از قرآنش، تنها مزد رسالت را قدم نهادن در راه خدا بيان کرده و در آيه ي ديگري، مودّت آن خاندان را تنها مزد رسالت معرفي کرده است، روشن مي شود که مزد رسالت که قدم نهادن در راه خداست، چيزي جز مودّت اهل بيت عليهم السلام نيست. پس ادامه ي رسالت در حفظ خاندان رسول معني مي شود و هر بلايي را که ايشان متحمل مي شوند، بلاي پيامبر اکرم محسوب مي شود و هدايتي هم که به وسيله ي ايشان براي جامعه ي بشري محقق مي شود، هدايت رسول خدا ارزيابي مي شود. يعني بخشي از هدايت جامعه به عهده ي خود حضرت رسول صلي الله عليه وآله بوده و بخش ديگري از آن بر دوش اهل بيت آن حضرت عليهم السلام. به همين دليل بعد از بيان سپري شدن دوران عمر پيامبر اکرم صلي الله عليه وآله، بلافاصله به مسأله ي وصايت اميرالمؤمنين علي عليه السلام پرداخته و آن را به صورت مفصل بسط مي دهد که اين خود، نشان دهنده ي نقش کليدي حضرت علي عليه السلام در جريان هدايت تاريخي جامعه به وسيله ي وصايت خويش و روشن کننده ي آن است که ظهور اصلي وصايت، در حضرت علي عليه السلام است و با آوردن عبارت: اذْ کان هو المنذر و لکل قوم هاد، به مخاطب خود مي فهماند که انذار پيامبر اکرم صلي الله عليه وآله و آن مرحله از هدايت تاريخي که در دوره ي زندگي پربرکت آن حضرت اتفاق افتاد، به تنهايي کافي نيست، بلکه در کنار آن انذار و هدايت تاريخي، يک هدايت مستمري هم لازم است که اين هدايت مستمر به وسيله ي خاندان عصمت و طهارت و به ويژه حضرت علي عليه السلام واقع مي شود.

بعد از بيان اين مرحله با بيان فضيلت هاي حضرت علي عليه السلام، وارد کارهايي که پيامبر خدا جهت مهياسازي جامعه براي پذيرش ولايت اميرالمؤمنين علي عليه السلام انجام دادند، مي شود که از ماجراي روز هجدهم ذي الحجة در محل غدير خم که بارزترين آن هاست، شروع کرده و بعد از ذکر حديث: أنا و عليّ من شجرةٍ واحدة و ساير الناس من شجرة شتّي به سراغ ماجراي جنگ تبوک و حديث منزلت رفته و سپس به زيباترين حادثه اي که مدينه پس از هجرت پيامبر به خود مشاهده کرد، رفته و پاي ازدواج اميرالمؤمنين علي عليه السلام با يگانه دختر رسول خدا را به ميان مي کشد و با تذکّر خاطره ي بستن درب همه ي خانه ها به حياط مسجد النبي جز درب خانه ي حضرت علي عليه السلام به معرفي حوادثي که هر کدام مقام و درجه ي بلند و ملکوتي را براي آن حضرت ورق مي زنند، مي پردازد تا پرچم هادي بعد از خود را در ميان امت به پا داشته و مسير هدايت بعد از خود را آماده سازي کند و اين ها، همگي وقايعي بوده اند که هرکدام اساس تحولي مهم در تکامل تاريخ به شمار مي روند و تک تک اين ماجراها به منزله ي پلّه هايي هستند که جامعه را به سمت پذيرش ولايت الهي به پيش مي برند. اما از آن جا که مصلحت عالم بر پايه ي جبر ربوبي شکل نگرفته و جامعه در انتخاب مسير ولايت پذيري خود مختار است که سر به تولّي ولايت اللَّه بگذارد يا در دامان تولّي و سرپرستي طاغوت و شيطان بيافتد و متأسفانه امت، بعد از پيامبر از مسير تکاملي تقرّب به خدا منحرف شده و از پذيرش هدايت به سوي ولايت الهي اِعراض کرد، باعث پديد آمدن ابتلائاتي سنگين براي اهل بيت عليهم السلام که اولياي خاص خدا و اوصياي نبي خدا بودند، شد. لم يمتثل امر رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم في الهادين بعد الهادين و الاُمة مصرّة علي مقته....

ناگفته نماند که علي رغم رويارويي اولياي خدا با آن ابتلائات و بلاياي طاقت فرسا، باز هم ولايت و سرپرستي جامعه از دست تدبير ربوبي خارج نگشته و اراده ي الهي چنين تعلق گرفته که عاقبت و پايان نيکو و زيباي کار عالم به دست اوليائش بيافتد و اين، نتيجه ي تمامي آن زحمت هاي خالصانه اي است که در راه احياي دين خدا متحمل شدند. و جَرَي القضاءُ بما يُرجي له حسنُ المثوبة... والعاقبة للمتقين.

بخش چهارم:

بعد از پشت سر نهادن تمامي مراحل گذشته که انسان از طريق ندبه و اشک ريختن به بلاي اوليا، آمادگي بهره مندي از بلاي آن ها را در خود ايجاد کرد. در اين بخش، دعا درصدد جهت دادن به آن مصيبت زدگي است که با پديدآوردن روحيه ي انتظار، انسان را به سوي بهره گيري از اين مصيبت زدگي سوق مي دهد و او را به توجه به ساحت حضرت بقية اللَّه الاعظم ارواحنا لتراب مقدمه الفداء دعوت مي کند، که اين توجه در سه مرحله و با لحن هاي متفاوتي در اين دعاي شريف، ظهور پيدا کرده است.

در مرحله ي اول با لفظ أين به جست وجوي آن حضرت که تنها اميد اوليا براي جمع کردن بساط طاغوت است، مي پردازد که در اين جست وجو غالباً هدف هاي حکومت امام زمان عليه السلام دنبال مي شود: أين بقية اللَّه التي لا تخلو من العترة الهادية أين المعدّ لقطع دابر الظلمة.... در مرحله ي دوم، بعد از پشت سر گذاشتن مرحله ي اول با حرف نداء يا به طلب شخصيت خود آن حضرت پرداخته و با خطاب مستقيم به آن حضرت توجه پيدا مي کند. اين مرحله از مرحله ي قبل بالاتر است؛ زيرا ناشي ازاحساس حضور در محضر آن حضرت است و در اين مرحله، بيشتر از اوصاف وجودي و شخصيتي آن حضرت، سخن به ميان مي آيد: يا بن السادة المقربين يا بن.... و در مرحله ي آخر، شروع به نجوا و بازگو کردن سخن هاي دل با آن جناب مي کند که اين نجواها آن زمان که گفت و گوهاي انسان و راز و نياز او با وليّ خدا از حدّ لقلقه ي زبان فراتر رفته و نياز واقعي به آن حضرت را احساس کرد، در وجود آدمي پديدار مي شوند. رسيدن به اين مرحله که از نوعي دلدادگي خاص، حکايت مي کند، ناشي از شدت اوج طلب ها در دو مرحله ي قبل است:

ليت شعري أين استقرتْ بک النّوي ....